کشتیرانی کردن

کشدار

کشسان

<hr> مترادف کشش : امتداد، جاذبه، جذب، ربایش، مد

مترادف کشش : امتداد، جاذبه، جذب، ربایش، مد

کشش

کشش سطحی

<hr> مترادف کشف : انکشاف، شهود، پیدا کردن، یافتن <hr> برابر پارسی : پیداکردن، پی بردن، آشکارساختن، هویدا کردن، پی برد، یافته، نویابی، یابش، یافتن

مترادف کشف : انکشاف، شهود، پیدا کردن، یافتن برابر پارسی : پیداکردن، پی بردن، آشکارساختن، هویدا کردن، پی برد، یافته، نویابی، یابش، یافتن

کشف

کشف توطئه

کشف سوء قصد به جان

<hr> برابر پارسی : یافتن

کشف کردن

کشف کننده

کشمش

کشمش بی دانه

کشمش بیدانه

کشمشک

<hr> مترادف کشمکش : اختلاف، تنازع، جدال، جر، جنگ، دعوا، زدوخورد، ستیز، ماجرا، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع

مترادف کشمکش : اختلاف، تنازع، جدال، جر، جنگ، دعوا، زدوخورد، ستیز، ماجرا، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع

کشمکش

کشمکش شدت پیدا کرد

کشمکش کردن

کشند

کشند داشتن

<hr> مترادف کشنده : قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک

مترادف کشنده : قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک

کشنده

کشنده () دلربا

کشنده دلربا

کشندگی

کشو

<hr> مترادف کشور : ارض، اقلیم، خطه، دیار، سرزمین، شهر، قلمرو، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ولایت

مترادف کشور : ارض، اقلیم، خطه، دیار، سرزمین، شهر، قلمرو، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ولایت

کشور

کشور اسپانیا

کشور امریکا

کشور ترکیه

کشور مصر

کشور مغرب

کشور هلند

کشور چکوسلواکی

کشور کانادا

کشور یونان

کشورهاى ابر قدرت

کشورهاى بیطرف

کشورهاى حوزه بالکان

کشورهاى حوزه دریاى بالتیک

کشورهاى خط مقدم

کشورهاى داراى قدرت هسته اى

کشورهاى روبه رشد

کشورهاى سوسیالیستى

کشورهاى عربى حاشیه خلیج فارس

کشورهاى عضو

کشورهاى نفت خیز

کشورهاى همجوار

<hr> برابر پارسی : کشورهای گرداگرد کنداب پارس، سرزمینهای پیرامون کنداب پارس

برابر پارسی : کشورهای گرداگرد کنداب پارس، سرزمینهای پیرامون کنداب پارس

واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی