decompensating

<hr> (روان پزشکی) فروپاشی مکانیسم های دفاعی، حملهی قلبی

(روان پزشکی) فروپاشی مکانیسم های دفاعی، حملهی قلبی

decompensation

decompensations

decompensatory

decompile

decompiler

decomplex

decomponent

decomponible

<hr> فسادپذیری، انحلال پذیری

فسادپذیری، انحلال پذیری

decomposability

<hr> قابل تجزیه، فاسد شدنى

decomposable

decomposable into particular events

decomposable set

<hr> معنی : تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن <hr> معانی دیگر : تجزیه شدن یا کردن، واهشتن، واپاشیدن، متلاشی کردن یا شدن، وارفتن، وانهادن، پوسیدن، گندیدن

معنی : تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن معانی دیگر : تجزیه شدن یا کردن، واهشتن، واپاشیدن، متلاشی کردن یا شدن، وارفتن، وانهادن، پوسیدن، گندیدن

decompose

<hr> معنی : تجزیه شده، متلاشی <hr> معانی دیگر : تجزیه شده

معنی : تجزیه شده، متلاشی معانی دیگر : تجزیه شده

decomposed

<hr> تجزیه کننده زیست شناسى : جداساز

تجزیه کننده زیست شناسى : جداساز

decomposer

decomposers

decomposes

decomposible operator

<hr> علوم هوایى : تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلى یک ماده مرکب

علوم هوایى : تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلى یک ماده مرکب

decomposing

<hr> مرکب درمرکب، دوبارترکیب شده

مرکب درمرکب، دوبارترکیب شده

decomposite

<hr> معنی : تجزیه <hr> معانی دیگر : تجزیه

معنی : تجزیه معانی دیگر : تجزیه

decomposition

decomposition into prime factors

decomposition into primes

decomposition of a fraction

decomposition of a matrix

decomposition of event into particular events

decomposition of vector

decomposition potential

decomposition principle

decomposition temperature

decomposition theorem

decomposition voltage

decompositional

decompositions

decomposure

<hr> (در اصل) چیزهای مرکب را دوباره ترکیب کردن، بازسرشتن، تجزیه کردن، واپاش کردن، واپاشیدن، واهشتن، (ترکیبی از چیزهای مرکب) باز سرشته، باز آمیخته، بازسرشتن تجزیه کردن

(در اصل) چیزهای مرکب را دوباره ترکیب کردن، بازسرشتن، تجزیه کردن، واپاش کردن، واپاشیدن، واهشتن، (ترکیبی از چیزهای مرکب) باز سرشته، باز آمیخته، بازسرشتن تجزیه کردن

decompound

decompound leaf

decompoundable

decompoundly

decompozed

<hr> معنی : خرد ساختن، ناهمفشرده کردن، از فشار هوا کاستن <hr> معانی دیگر : (فضانورد یا غواص و غیره را به کمک ابزار ویژه از خطر هوای فشرده رهانیدن) فشار زدایی کردن، (فشار را از بین بردن) وافشردن

معنی : خرد ساختن، ناهمفشرده کردن، از فشار هوا کاستن معانی دیگر : (فضانورد یا غواص و غیره را به کمک ابزار ویژه از خطر هوای فشرده رهانیدن) فشار زدایی کردن، (فشار را از بین بردن) وافشردن

واژه های حرف "d"