hallowd

hallowday

hallowe'en

<hr> مقدس، سپنتا، اشو، پر ارج، تعالی، ستوده، ستوده the hallowed memory of our martyrs خاطرهی پرارج شهدای ما

مقدس، سپنتا، اشو، پر ارج، تعالی، ستوده، ستوده the hallowed memory of our martyrs خاطرهی پرارج شهدای ما

hallowed

hallowed ground

hallowed out

hallowedly

hallowedness

<hr> معنی : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر <hr> معانی دیگر : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر، شب اولیاء :اخرین شب ماه اکتبر

معنی : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر معانی دیگر : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر، شب اولیاء :اخرین شب ماه اکتبر

halloween

halloween or hallowe'en

halloweens

hallower

hallowers

<hr> معنی : عید اولیاء <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: all saints' day

معنی : عید اولیاء معانی دیگر : رجوع شود به: all saints' day

hallowmas

hallows

hallowtide

halloysite

hallroom

halls

halls of residence

hallstand

<hr> (دیرین شناسی) هالستات (وابسته به یکی از فرهنگ های عهد آهن که بین 400 و 700 سال پیش از میلاد در اروپای مرکزی شکوفا بود)، وابسته به دوران قبل از عصر اهن اروپا

(دیرین شناسی) هالستات (وابسته به یکی از فرهنگ های عهد آهن که بین 400 و 700 سال پیش از میلاد در اروپای مرکزی شکوفا بود)، وابسته به دوران قبل از عصر اهن اروپا

hallstatt

halluces

<hr> معنی : اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن <hr> معانی دیگر : دچار توهم کردن یا شدن، وهم زده شدن یا کردن، نهازیدن، به عالم هپروت رفتن

معنی : اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن معانی دیگر : دچار توهم کردن یا شدن، وهم زده شدن یا کردن، نهازیدن، به عالم هپروت رفتن

hallucinate

hallucinated

hallucinates

hallucinating

<hr> معنی : خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم <hr> معانی دیگر : نهازش، تصور باطل، انگاراک، هپروت

معنی : خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم معانی دیگر : نهازش، تصور باطل، انگاراک، هپروت

hallucination

hallucinational

hallucinations

hallucinative

hallucinator

<hr> توهمی، وهمی، نهازشی، کژ انگاشتی، خیالی، خیال اور، اغفال امیز

توهمی، وهمی، نهازشی، کژ انگاشتی، خیالی، خیال اور، اغفال امیز

hallucinatory

hallucined

<hr> (ماده یا دارو) توهم انگیز، نهازش زا

(ماده یا دارو) توهم انگیز، نهازش زا

hallucinogen

hallucinogen related disorders

hallucinogenic

hallucinogenic drug

hallucinogenic drugs

hallucinogenic mushroom

hallucinoses

<hr> (روانپزشکی) حالت هذیانی و توهمی، طب حالت هذیانی و وهمی، ابتلاء به توهم دائمی

(روانپزشکی) حالت هذیانی و توهمی، طب حالت هذیانی و وهمی، ابتلاء به توهم دائمی

hallucinosis

hallucinous

hallucis

hallusination

<hr> (انگشت بزرگ پای مهره داران خاک زی) شست پا، شست، شست پا

(انگشت بزرگ پای مهره داران خاک زی) شست پا، شست، شست پا

hallux

hallux malleus

<hr> معنی : کریدور، تالار ورودی <hr> معانی دیگر : راهرو، سرسرا، دالان

معنی : کریدور، تالار ورودی معانی دیگر : راهرو، سرسرا، دالان

واژه های حرف "h"