underpass approach

underpasses

underpassion

<hr> کم پرداخت کردن، کمتر از قیمت (یا نرخ مزد) پول دادن، کم حقوق دادن، کم مزد دادن

کم پرداخت کردن، کمتر از قیمت (یا نرخ مزد) پول دادن، کم حقوق دادن، کم مزد دادن

underpay

underpaying

underpayment

underpayment penalty

underpays

underpeer

underpen

underpeopled

underperform

underperformance

underperforming

underperforming assets

underpetticoat

underpick

underpicked

underpier

underpilaster

underpile

<hr> (مثلا با ستون یا شمع و غیره) محکم کردن، پشتبند زدن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پی بندی کردن، پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن، پشتیبانی یا تایید کردن

(مثلا با ستون یا شمع و غیره) محکم کردن، پشتبند زدن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پی بندی کردن، پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن، پشتیبانی یا تایید کردن

underpin

underpin peace

underpinned

<hr> (به ویژه دیوار) شالوده، بنیان، شمع، پشتبند، پشتیبانی، حمایت

(به ویژه دیوار) شالوده، بنیان، شمع، پشتبند، پشتیبانی، حمایت

underpinning

underpinnings

underpins

underpitch

underpitched

underplain

underplan

underplant

underplanted

underplanting

underplate

underplating

<hr> (در ایفای نقش تئاتر و غیره) غلو نکردن، محافظه کاری کردن، رجوع شود به: underact، نقش خود رابخوبی انجام ندادن، بازی ورق دست خودرا ادا نکردن

(در ایفای نقش تئاتر و غیره) غلو نکردن، محافظه کاری کردن، رجوع شود به: underact، نقش خود رابخوبی انجام ندادن، بازی ورق دست خودرا ادا نکردن

underplay

underplayed

underplaying

underplays

<hr> <b>معنی</b> : دوز و کلک، توطئه، داستان فرعی، دسیسه محرمانه <hr> <b>معانی دیگر</b> : (در داستان یا رمان و غیره) داستان فرعی، زیرداستان، یک سلسله حوادک تبعی و عرفی نمایش

معنی : دوز و کلک، توطئه، داستان فرعی، دسیسه محرمانه معانی دیگر : (در داستان یا رمان و غیره) داستان فرعی، زیرداستان، یک سلسله حوادک تبعی و عرفی نمایش

واژه های حرف "u"