صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ز" - لغت نامه دهخدا
زنطه
زنطیط
زنف
زنفاره
زنفالجه
زنفت
زنفجه
زنفل
زنفل العرفی
زنفله
زنفلیجه
زنفوره
زنفیل
زنفیلجه
زنق
زنقاه
زنقله
زنقه
زنقیر
زنم
زنماء
زنمتان
زنمه
زنن
زنند
زننده
زنندگی
زنه
زنهار
زنهار خواستن
زنهار خوردن
زنهار دادن
زنهار داشتن
زنهار شکستن
زنهار طلبیدن
زنهار نامه
زنهار نهادن
زنهار کردن
زنهار گرفتن
زنهار یافتن
زنهارخوار
زنهارخواری
زنهارخواه
زنهارخواهی
زنهارداده
زنهاردار
زنهارداری
زنهارده
بیشتر