قطب لاهیجی

<hr> برابر پارسی : سونما

قطب نما

قطب کیدری

قطبان

قطبه

قطبی

قطبیات

قطبین

قطبیه

قطج

<hr> مترادف قطر : پهنا، ستبرا، ضخامت، کلفتی، خطه، سرزمین، ناحیه، کرانه <hr> برابر پارسی : کلفتی، ستبر، کرانه، کران، ترامون

مترادف قطر : پهنا، ستبرا، ضخامت، کلفتی، خطه، سرزمین، ناحیه، کرانه برابر پارسی : کلفتی، ستبر، کرانه، کران، ترامون

قطر

قطراء

قطرات

قطران

قطرانی

قطرب

قطربل

قطربلی

قطربه

قطربوس

قطرسانیه

قطرغاش

قطرم

<hr> مترادف قطره : جرعه، چکه <hr> برابر پارسی : چکه، چِکه، چکیده

مترادف قطره : جرعه، چکه برابر پارسی : چکه، چِکه، چکیده

قطره

قطره برداشتن

قطره دزد

قطره زدن

قطره زن

قطره فشاندن

قطره ٔ آب

قطره ٔ اب

قطره ٔ زرد

<hr> برابر پارسی : چکانه، چکه چکان، چکاننده

برابر پارسی : چکانه، چکه چکان، چکاننده

قطره چکان

قطره کردن

قطره کشیدن

قطروب

قطرونیه

قطرویه

قطروییه

قطری

قطریه

قطزن

قطط

قططه

قططون

<hr> مترادف قطع : انقطاع، برش، جدایی، فک، بریده، جدا، گسسته، گسیخته، بریدن، گسستن، گسیختن، بریدگی، گسیختگی، قطعه، اندازه، قالب، یقین <hr> متضاد قطع : وصل <hr> برابر پارسی : بریدن، جداکردن، گسستن

مترادف قطع : انقطاع، برش، جدایی، فک، بریده، جدا، گسسته، گسیخته، بریدن، گسستن، گسیختن، بریدگی، گسیختگی، قطعه، اندازه، قالب، یقین متضاد قطع : وصل برابر پارسی : بریدن، جداکردن، گسستن

قطع

<hr> مترادف قطعا : اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، مؤکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً | ( قطعاً ) اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً <hr> برابر پارسی : بی گمان | ( قطعاً ) هر آینه، بیگمان

مترادف قطعا : اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، مؤکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً | ( قطعاً ) اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً برابر پارسی : بی گمان 

قطعا

قطعاء

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ق" - لغت نامه دهخدا