صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "پ" - لغت نامه دهخدا
پره ٔ قفل
پره کوه
پرهازه
پرهام
پرهختن
پرهراس
پرهمت
پرهنر
پرهودن
پرهودنده
پرهودنی
پرهوده
پرهوس
پرهول
پرهون
پرهیاهو
پرهیاهوئی
پرهیختن
پرهیز
پرهیز جستن
پرهیز شکستن
پرهیز کردن
پرهیز کرده
پرهیزانه
پرهیزانیدن
پرهیزنده
پرهیزکار
پرهیزکاری
پرهیزکاری کردن
پرهیزکرده
پرهیزی
پرهیزیدن
پرو
پرو نوستیک
پروا
پروا کردن
پروائیدن
پرواب
پرواذ
پروار
پروارانیدن
پرواره
پرواری
پرواز
پرواز دادن
پرواز زدن
پرواز کردن
پرواز گرفتن
بیشتر