فرهنگ عمید

<hr> مترادف قرابت : بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی

مترادف قرابت : بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی

قرابت

قرابین

قراتمغا

قراح

قراد

<hr> مترادف قرار : رسم، روش، نهاد، استقرار، ثبات، سکون، طمانینه، آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال، شرط، عهد، وعده، رانده وو، میعاد، وعده گاه، قول، میثاق، شرح، شیوه، وضع، حکم، عادت <hr> برابر پارسی : آرام، آرامش، پیمان، دیدار، شکیب، شکیبایی، نهش، هال، گذاشتن

مترادف قرار : رسم، روش، نهاد، استقرار، ثبات، سکون، طمانینه، آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال، شرط، عهد، وعده، رانده وو، میعاد، وعده گاه، قول، میثاق، شرح، شیوه، وضع، حکم، عادت برابر پارسی : آرام، آرامش، پیمان، دیدار، شکیب، شکیبایی، نهش، هال، گذاشتن

قرار

<hr> مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق <hr> برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

قرارداد

<hr> مترادف قرارنامه : پروتکل، عهدنامه، مقاوله نامه

مترادف قرارنامه : پروتکل، عهدنامه، مقاوله نامه

قرارنامه

<hr> مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن <hr> برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

قرارگاه

قراریط

قراسنقر

<hr> مترادف قراسوران : امنیه، راهدار، ژاندارم، قره سوران

مترادف قراسوران : امنیه، راهدار، ژاندارم، قره سوران

قراسوران

قراص

<hr> مترادف قراضه : ریزه، اسقاط، فکسنی <hr> برابر پارسی : شکسته، فرسوده، لَتُپاره

مترادف قراضه : ریزه، اسقاط، فکسنی برابر پارسی : شکسته، فرسوده، لَتُپاره

قراضه

قراط

قرامطه

<hr> مترادف قران : ( قرآن ) کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف

مترادف قران : ( قرآن ) کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف

قران

<hr> مترادف قراول : پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری <hr> برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیدبان

مترادف قراول : پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیدبان

قراول

قراول خانه

قراچور

قرایح

<hr> مترادف قراین : شواهد، ظواهر <hr> برابر پارسی : نشانه ها، نمونه ها، همانندها

مترادف قراین : شواهد، ظواهر برابر پارسی : نشانه ها، نمونه ها، همانندها

قراین

<hr> مترادف قرب : بها، قدر، مرتبه، منزلت، جوار، نزدیکی، خویشاوندی، خویش، قرابت

مترادف قرب : بها، قدر، مرتبه، منزلت، جوار، نزدیکی، خویشاوندی، خویش، قرابت

قرب

<hr> مترادف قربان : برخی، تصدق، فدا، نثار <hr> برابر پارسی : کرپان

مترادف قربان : برخی، تصدق، فدا، نثار برابر پارسی : کرپان

قربان

<hr> مترادف قربانگاه : بسملگاه، سلاخ خانه، قصابخانه، مسلخ

مترادف قربانگاه : بسملگاه، سلاخ خانه، قصابخانه، مسلخ

قربانگاه

<hr> مترادف قربانی : بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار <hr> برابر پارسی : کُرپان

مترادف قربانی : بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار برابر پارسی : کُرپان

قربانی

<hr> مترادف قربت : تقرب، خویشاوندی، نزدیکی <hr> برابر پارسی : نزدیکی، خویشی

مترادف قربت : تقرب، خویشاوندی، نزدیکی برابر پارسی : نزدیکی، خویشی

قربت

قربه

قربه الی الله

قربهالی اللـه

قربوس

قربی

<hr> مترادف قرتی : خودآرا، ژیگولو، بی بندوبار، بی مسلک

مترادف قرتی : خودآرا، ژیگولو، بی بندوبار، بی مسلک

قرتی

<hr> مترادف قرح : خستن، ریش، زخم، قرحه

مترادف قرح : خستن، ریش، زخم، قرحه

قرح

<hr> مترادف قرحه : جراحت، قرح

مترادف قرحه : جراحت، قرح

قرحه

قرد

قرده

قرشت

<hr> مترادف قرص : استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده <hr> برابر پارسی : استوار و راست

مترادف قرص : استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده برابر پارسی : استوار و راست

قرص

قرصه

<hr> مترادف قرض : استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام، بریدن، قطع کردن، گسستن <hr> متضاد قرض : طلب <hr> برابر پارسی : وام، بدهی، بدهکاری

مترادف قرض : استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام، بریدن، قطع کردن، گسستن متضاد قرض : طلب برابر پارسی : وام، بدهی، بدهکاری

قرض

<hr> برابر پارسی : وام بی بهره

برابر پارسی : وام بی بهره

قرض الحسنه

<hr> مترادف قرض دار : بدهکار، مدیون، مقروض، وام دار <hr> متضاد قرض دار : بستانکار

مترادف قرض دار : بدهکار، مدیون، مقروض، وام دار متضاد قرض دار : بستانکار

قرض دار

قرط

<hr> مترادف قرطاس : پاپیروس، کاغذ، دستخط، مراسله، مکتوب، نامه

مترادف قرطاس : پاپیروس، کاغذ، دستخط، مراسله، مکتوب، نامه

واژه های حرف "ق" - فرهنگ عمید