فرهنگ عمید

مرح

مرحب

<hr> مترادف مرحبا : آفرین، احسنت، بارک الله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه، تحسین، تمجید، ستایش <hr> برابر پارسی : آفرین، خوشا، زهی

مترادف مرحبا : آفرین، احسنت، بارک الله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه، تحسین، تمجید، ستایش برابر پارسی : آفرین، خوشا، زهی

مرحبا

<hr> مترادف مرحله : بار، دفعه، مرتبه، وهله، توقفگاه، منزل، منزلگاه <hr> برابر پارسی : رده، پله، گام، زینه، گامه

مترادف مرحله : بار، دفعه، مرتبه، وهله، توقفگاه، منزل، منزلگاه برابر پارسی : رده، پله، گام، زینه، گامه

مرحله

مرحله دار

مرحله پیما

<hr> مترادف مرحمت : احسان، اکرام، التفات، تفضل، رافت، شفقت، عطا، عنایت، لطف، مهربانی، نوازش، مهربانی کردن، لطف داشتن <hr> برابر پارسی : مهربانی، مهرورزی، نوازش، بخشایش

مترادف مرحمت : احسان، اکرام، التفات، تفضل، رافت، شفقت، عطا، عنایت، لطف، مهربانی، نوازش، مهربانی کردن، لطف داشتن برابر پارسی : مهربانی، مهرورزی، نوازش، بخشایش

مرحمت

<hr> مترادف مرحوم : مغفور، آمرزیده، بخشوده، شادروان، فقید، متوفا، مرده <hr> متضاد مرحوم : ملعون <hr> برابر پارسی : درگذشته، ازجهان رفته، روانشاد، شادروان، زنده یاد، آمرزیده، زنده یاد

مترادف مرحوم : مغفور، آمرزیده، بخشوده، شادروان، فقید، متوفا، مرده متضاد مرحوم : ملعون برابر پارسی : درگذشته، ازجهان رفته، روانشاد، شادروان، زنده یاد، آمرزیده، زنده یاد

مرحوم

<hr> برابر پارسی : شادروان، آمرزیده، زنده یاد

برابر پارسی : شادروان، آمرزیده، زنده یاد

مرحومه

مرخ

مرخشه

<hr> مترادف مرخص : آزاد، خلاص، رها، ول، برکنار، معزول، رخصت یافته، ماذون <hr> متضاد مرخص : درگیر، گرفتار <hr> برابر پارسی : آزاد شده، پروانه، رهاشده

مترادف مرخص : آزاد، خلاص، رها، ول، برکنار، معزول، رخصت یافته، ماذون متضاد مرخص : درگیر، گرفتار برابر پارسی : آزاد شده، پروانه، رهاشده

مرخص

<hr> مترادف مرخم : کوتاه شده، دم بریده

مترادف مرخم : کوتاه شده، دم بریده

مرخم

<hr> مترادف مرد : شخص، انسان، بشر، زوج، شوهر، همسر، فحل، نر، نرینه، جوانمرد، غیور، رجل، مرء ، اهل، شایسته، لایق ، جسور، جرئتمند، دلیر، شجاع، مبارز، گرد، پهلوان، قهرمان، حریف <hr> متضاد مرد : انثی، زن، نااهل، نالایق

مترادف مرد : شخص، انسان، بشر، زوج، شوهر، همسر، فحل، نر، نرینه، جوانمرد، غیور، رجل، مرء ، اهل، شایسته، لایق ، جسور، جرئتمند، دلیر، شجاع، مبارز، گرد، پهلوان، قهرمان، حریف متضاد مرد : انثی، زن، نااهل، نالایق

مرد

مردآسا

<hr> مترادف مرداب : باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ، کویر <hr> متضاد مرداب : چشمه سار

مترادف مرداب : باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ، کویر متضاد مرداب : چشمه سار

مرداب

مرداد

مردادگان

<hr> مترادف مردار : لاش، لاشه، جانورمرده، نا، جیفه، نجس، پلید

مترادف مردار : لاش، لاشه، جانورمرده، نا، جیفه، نجس، پلید

مردار

مردارخوار

مردارسنگ

مرداس

مرداسا

<hr> مترادف مردافکن : بسیارقوی، پرزور، زورمند، مرداوژن، گیرا

مترادف مردافکن : بسیارقوی، پرزور، زورمند، مرداوژن، گیرا

مردافکن

<hr> مترادف مردانه : شجاعانه، دلیرانه، جسورانه، غیرتمندانه، غیورانه، مردوار، مربوطبه مرد ان <hr> متضاد مردانه : زنانه

مترادف مردانه : شجاعانه، دلیرانه، جسورانه، غیرتمندانه، غیورانه، مردوار، مربوطبه مرد ان متضاد مردانه : زنانه

مردانه

مردانه وار

<hr> مترادف مردانگی : جرئت، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی

مترادف مردانگی : جرئت، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی

مردانگی

مرداوژن

<hr> مترادف مردد : آشفته رای، بی ثبات، حیران، دودل، سرگشته، متردد، متزلزل، مذبذب، مشکوک، نامطمئن، نگران <hr> متضاد مردد : مصمم <hr> برابر پارسی : دودل، سرگردان، سرگشته، دو دل | ( مردّد ) گمانگر، گمانمند

مترادف مردد : آشفته رای، بی ثبات، حیران، دودل، سرگشته، متردد، متزلزل، مذبذب، مشکوک، نامطمئن، نگران متضاد مردد : مصمم برابر پارسی : دودل، سرگردان، سرگشته، دو دل | ( مردّد ) گمانگر، گمانمند

مردد

<hr> مترادف مردم : آدم، آدمی، آدمیزاد، انس، انسان، بشر، توده، خلق، عوام، ملت، ناس، نفوس ، انسان شریف، مردمک، آدمیان، انسان ها، نژاد، اهالی، شهروند، تبعه، افراد، بیگانگان، غریبه ها <hr> متضاد مردم : پری، جن

مترادف مردم : آدم، آدمی، آدمیزاد، انس، انسان، بشر، توده، خلق، عوام، ملت، ناس، نفوس ، انسان شریف، مردمک، آدمیان، انسان ها، نژاد، اهالی، شهروند، تبعه، افراد، بیگانگان، غریبه ها متضاد مردم : پری، جن

مردم

مردم آزار

مردم آمیز

<hr> مترادف مردم ازار : ( مردم آزار ) ستم کار، ستمگر، ظالم، موذی <hr> متضاد مردم ازار : ( مردم آزار ) مردم دار، مردم سار

مترادف مردم ازار : ( مردم آزار ) ستم کار، ستمگر، ظالم، موذی متضاد مردم ازار : ( مردم آزار ) مردم دار، مردم سار

مردم ازار

مردم امیز

مردم خوار

<hr> مترادف مردم دار : خلیق، مردم یار <hr> متضاد مردم دار : مردم آزار، مردم خوار

مترادف مردم دار : خلیق، مردم یار متضاد مردم دار : مردم آزار، مردم خوار

مردم دار

مردم داری

مردم سار

مردم شناس

مردم شناسی

<hr> مترادف مردم فریب : عوام فریب، حیله گر، شیاد، محیل، مکار

مترادف مردم فریب : عوام فریب، حیله گر، شیاد، محیل، مکار

مردم فریب

مردم نواز

مردم نژاد

مردم کش

<hr> مترادف مردم گریز : گوشه گیر، گوشه نشین، منزوی، انزواجو، انزواطلب، عزلت گزین ، معاشرتی <hr> متضاد مردم گریز : انسان دوست، مردم ستان، مردم آمیز، مردم دوست

مترادف مردم گریز : گوشه گیر، گوشه نشین، منزوی، انزواجو، انزواطلب، عزلت گزین ، معاشرتی متضاد مردم گریز : انسان دوست، مردم ستان، مردم آمیز، مردم دوست

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید