فرهنگ عمید

کافرانه

کافردل

کافرستان

کافرنعمت

کافرنهاد

کافره

کافرون

کافرکیش

کافشه

کافل

کافنده

<hr> مترادف کافه : چایخانه، رستوران، قهوه خانه، کافه رستوران <hr> برابر پارسی : چایخانه، نوشگاه

مترادف کافه : چایخانه، رستوران، قهوه خانه، کافه رستوران برابر پارسی : چایخانه، نوشگاه

کافه

کافه تریا

کافه رستوران

کافور

کافور گون

کافوربار

کافوربیز

کافوربیزی

کافورخوار

کافوردم

کافورسار

کافورمو

کافورنهاد

کافورپوش

کافورپیکر

کافوری

<hr> مترادف کافی : بسنده، بس، مشبع، مکفی، وافی، باکفایت <hr> برابر پارسی : بسنده، بایسته، بس

مترادف کافی : بسنده، بس، مشبع، مکفی، وافی، باکفایت برابر پارسی : بسنده، بایسته، بس

کافی

کافیلو

<hr> مترادف کال : خام، نارسیده، نارس، نرسیده، خم، خمیده، درهم، ژولیده، آبکند، سیلگاه، مسیل، جا، مقام، مکان

مترادف کال : خام، نارسیده، نارس، نرسیده، خم، خمیده، درهم، ژولیده، آبکند، سیلگاه، مسیل، جا، مقام، مکان

کال

<hr> مترادف کالا : اروس، تنخواه، جنس، قماش، مال، مال التجاره، متاع، فرآورده، محصول، اسباب

مترادف کالا : اروس، تنخواه، جنس، قماش، مال، مال التجاره، متاع، فرآورده، محصول، اسباب

کالا

کالار

کالاشکن

کالب

کالبا

کالباس

<hr> مترادف کالبد : بدن، پیکر، تن، تنه، جسم، قالب، جسد، لاش، نعش، شکل، صورت، هیئت <hr> متضاد کالبد : نفس

مترادف کالبد : بدن، پیکر، تن، تنه، جسم، قالب، جسد، لاش، نعش، شکل، صورت، هیئت متضاد کالبد : نفس

کالبد

کالبد شناس

کالبد شکاف

کالبدشناس

کالبدشناسی

کالبدشکاف

<hr> مترادف کالبدشکافی : تشریح، کالبدشناسی، کالبدگشایی

مترادف کالبدشکافی : تشریح، کالبدشناسی، کالبدگشایی

کالبدشکافی

کالبدگر

کالبدگشایی

<hr> مترادف کالج : دانشکده، مدرسه عالی <hr> برابر پارسی : آموزشگاه

مترادف کالج : دانشکده، مدرسه عالی برابر پارسی : آموزشگاه

واژه های حرف "ک" - فرهنگ عمید