انگلیسی به انگلیسی

antifur

<hr> معنی : پادگن، پادزا، مواد تولید کنندهء پادتن <hr> معانی دیگر : (فیزیولژی) پادگن، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند

معنی : پادگن، پادزا، مواد تولید کنندهء پادتن معانی دیگر : (فیزیولژی) پادگن، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند

antigen

antigenic

antigenically

antigenicity

antiglare treatment

<hr> (اسطوره ی یونان) آنتی گن (دختر ادیپ که به دست دایی خود کریون کشته شد)، افسانه ء یونان دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد، نونه ء زن فداکار و با تقوا

(اسطوره ی یونان) آنتی گن (دختر ادیپ که به دست دایی خود کریون کشته شد)، افسانه ء یونان دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد، نونه ء زن فداکار و با تقوا

antigone

antigovernment

antigravity

<hr> جزیره ی آنتیگوا (در دریای کارائیب)

جزیره ی آنتیگوا (در دریای کارائیب)

antigua

<hr> کشور آنتیگوا و باربوداس (در دریای کارائیب)

کشور آنتیگوا و باربوداس (در دریای کارائیب)

antigua and barbuda

antiguan

<hr> (کالبد شناسی - لبه ی داخلی و خمیده ی دهلیز گوش برونی) پیش حلزون، برامدگی قسمت غضروفی خارج گوش

(کالبد شناسی - لبه ی داخلی و خمیده ی دهلیز گوش برونی) پیش حلزون، برامدگی قسمت غضروفی خارج گوش

antihelix

antihemophilic

<hr> (ادبیات - رمان و نمایشنامه و غیره) نقش اول منفی مخالف قهرمان

(ادبیات - رمان و نمایشنامه و غیره) نقش اول منفی مخالف قهرمان

antihero

antiheroic

antiheroically

<hr> (داروسازی) ضد هیستامین، آنتی هیستامین، داروی ضد حساسیت یا آلرژی، طب موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعکخنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند

(داروسازی) ضد هیستامین، آنتی هیستامین، داروی ضد حساسیت یا آلرژی، طب موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعکخنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند

antihistamine

antihistaminic

antihormone

antihuman

antihumanism

<hr> (داروسازی) داروی ضد فشار خون، وابسته به پاد فشار خون

(داروسازی) داروی ضد فشار خون، وابسته به پاد فشار خون

antihypertensive

antihypnotic

antijamming

<hr> معنی : روغن موتور، ضد ضربه <hr> معانی دیگر : محلول ضد ضربه (که به سوخت اتومبیل می افزایند)، علوم هوایى : ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار و احتراق نامنظم ان را کاهش میدهد

معنی : روغن موتور، ضد ضربه معانی دیگر : محلول ضد ضربه (که به سوخت اتومبیل می افزایند)، علوم هوایى : ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار و احتراق نامنظم ان را کاهش میدهد

antiknock

<hr> (مخالف اتحادیه های کارگری و منافع کارگران) ضد کارگر

(مخالف اتحادیه های کارگری و منافع کارگران) ضد کارگر

antilabor

antilabour

antiliberal

<hr> جزایر آنتیل (در دریای کارائیب) (رجوع شود به: greater antilles و lesser antilles)

جزایر آنتیل (در دریای کارائیب) (رجوع شود به: greater antilles و lesser antilles)

antilles

antilles islands

antilog

<hr> معنی : متمم لگاریتم، جیب وظل، متمم جیب <hr> معانی دیگر : (ریاضی) پادلگاریتم، آنتی لگاریتم

معنی : متمم لگاریتم، جیب وظل، متمم جیب معانی دیگر : (ریاضی) پادلگاریتم، آنتی لگاریتم

antilogarithm

antilogy

<hr> معنی : رویهء صندلی، روکش مبل و صندلی <hr> معانی دیگر : روکش دسته یا پشتی صندلی و غیره، رومبلی

معنی : رویهء صندلی، روکش مبل و صندلی معانی دیگر : روکش دسته یا پشتی صندلی و غیره، رومبلی

antimacassar

<hr> معنی : ضد مغناطیسی <hr> معانی دیگر : ضد مغناطیس، پاد آهنربا

معنی : ضد مغناطیسی معانی دیگر : ضد مغناطیس، پاد آهنربا

antimagnetic

<hr> (دارو) ضد مالاریا، داروی مربوط بدرمان مالاریا، داروی ضد مالاریا

(دارو) ضد مالاریا، داروی مربوط بدرمان مالاریا، داروی ضد مالاریا

antimalarial

<hr> (فیزیک) ضد ماده، پاد ماده، جسمی که حاوی ماده ء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون، علوم هوایى : ضد ماده

(فیزیک) ضد ماده، پاد ماده، جسمی که حاوی ماده ء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون، علوم هوایى : ضد ماده

antimatter

antimech

antimechanized

<hr> (جانورشناسی - در جانورانی که دارای اندام های متقارن هستند) هر یک از دو بخش یا اندام متقارن، جفت اندام

(جانورشناسی - در جانورانی که دارای اندام های متقارن هستند) هر یک از دو بخش یا اندام متقارن، جفت اندام

antimere

<hr> (فیزیولژی) پادسوخت و ساز، ضدمتابولیسم، پادگوهره

(فیزیولژی) پادسوخت و ساز، ضدمتابولیسم، پادگوهره

antimetabolite

<hr> (داروسازی) ضدمیکروب، میکرب کش، داروی میکرب زدا، پادزیوه ای، ضدمیکربی

(داروسازی) ضدمیکروب، میکرب کش، داروی میکرب زدا، پادزیوه ای، ضدمیکربی

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی