انگلیسی به انگلیسی

eligible for compensation

eligible for military service

eligible voter

eligibleness

<hr> بطور قابل قبول، از روى لیاقت

بطور قابل قبول، از روى لیاقت

eligibly

<hr> اسم خاص مذکر(مخفف آن: elias و ellis و eliot)، الیاس، ایلیا

اسم خاص مذکر(مخفف آن: elias و ellis و eliot)، الیاس، ایلیا

elijah

elijah ben solomon

elijah's cave

elijah's chair

elijah's chariot

elijah's cup

elijah's mantle

eliminant

<hr> معنی : خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن <hr> معانی دیگر : از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست کردن، (مسابقات قهرمانی و غیره) از دور خارج شدن، از مسابقه خارج شدن، (جبر و ریاضی) حذف کردن، (تنکرد شناسی - زیست شناسی - مواد زاید و فضولات و سموم و غیره را از بدن دفع کردن) برون ریختن، برون راندن، ردکردن، از معادله بیرون کردن

معنی : خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن معانی دیگر : از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست کردن، (مسابقات قهرمانی و غیره) از دور خارج شدن، از مسابقه خارج شدن، (جبر و ریاضی) حذف کردن، (تنکرد شناس

eliminate

eliminated differences

<hr> معنی : طرد، محو، حذف، زدودگی، رفع <hr> معانی دیگر : زدودگی، رفع

معنی : طرد، محو، حذف، زدودگی، رفع معانی دیگر : زدودگی، رفع

elimination

eliminative

<hr> ورزش : برنه در دور مقدماتى

ورزش : برنه در دور مقدماتى

eliminator

eliminatory

elinor

<hr> (مخفف: گردآوری اطلاعات از طریق خبرنیوشی با دستگاه های الکترونیکی و هواپیما و ماهواره و غیره) خبر نیوشی الکترونیکی

(مخفف: گردآوری اطلاعات از طریق خبرنیوشی با دستگاه های الکترونیکی و هواپیما و ماهواره و غیره) خبر نیوشی الکترونیکی

elint

eliot

eliphaz

eliran

elisa

elisabeth

elisha

<hr> (شعر و زبانشناسی - حذف یا ادغام یا نامفهوم تلفظ کردن واکه یا هجا و غیره) آواسترش، واکه سترش، هجاسترش، حذف، ادغام، باقوه مکانیکی شکستن

(شعر و زبانشناسی - حذف یا ادغام یا نامفهوم تلفظ کردن واکه یا هجا و غیره) آواسترش، واکه سترش، هجاسترش، حذف، ادغام، باقوه مکانیکی شکستن

elision

elisor

<hr> معنی : زبده، نخبه، گلچین <hr> معانی دیگر : (بیشتر با فعل جمع) نخبه، نخبگان، برگزیدگان، نورچشمی، سرآمد، تراز اول، گل سرسبد، دستچین، بهترین نوع، سرامدن، برگزیدن، ممتاز

معنی : زبده، نخبه، گلچین معانی دیگر : (بیشتر با فعل جمع) نخبه، نخبگان، برگزیدگان، نورچشمی، سرآمد، تراز اول، گل سرسبد، دستچین، بهترین نوع، سرامدن، برگزیدن، ممتاز

elite

elite infantry

elite unit

<hr> نخبه گرایی، نخبه سالاری، نخبه گری

نخبه گرایی، نخبه سالاری، نخبه گری

elitism

<hr> نخبه گرا، نخبه سالار، نخبه گر نخبه سالارانه

نخبه گرا، نخبه سالار، نخبه گر نخبه سالارانه

elitist

<hr> معنی : اکسیر، کیمیا، خیسانده <hr> معانی دیگر : (از عربی که خود از یونانی xerion آمده) اکسیر، کناد (که می پنداشتند فلزات را تبدیل به طلا می کند و یا عمر جاودانی می دهد)، معجون جوانی، آب زندگانی (elixir of life هم می گفتند)، (نادر) رجوع شود به: quintessence، رجوع شود به: panacea

معنی : اکسیر، کیمیا، خیسانده معانی دیگر : (از عربی که خود از یونانی xerion آمده) اکسیر، کناد (که می پنداشتند فلزات را تبدیل به طلا می کند و یا عمر جاودانی می دهد)، معجون جوانی، آب زندگانی (elixir of life هم می گفتند)، (نادر) رجوع شود به: quintessence، رجوع شود به: panacea

elixir

eliyahu

eliyahu yishai

<hr> اسم خاص مونث (مخفف آن: liza)

اسم خاص مونث (مخفف آن: liza)

eliza

eliza rosanna gilbert

<hr> اسم خاص مونث (مخفف آن: bess و bessie و beth و betsy و betty و elsie و libby و lisa و lizzie)، (انجیل) الیصابات (مادر یوحنای تعمیدگر)، الیزابت اول ملکه ی انگلستان (1533-1603)

اسم خاص مونث (مخفف آن: bess و bessie و beth و betsy و betty و elsie و libby و lisa و lizzie)، (انجیل) الیصابات (مادر یوحنای تعمیدگر)، الیزابت اول ملکه ی انگلستان (1533-1603)

elizabeth

elizabeth i

elizabeth williams

<hr> معنی : مربوط به بدوره ملکه الیزابت <hr> معانی دیگر : (وابسته به ملکه الیزابت اول و دوران او و به ویژه نویسندگان و هنرمندان دوران او) الیزابتی

معنی : مربوط به بدوره ملکه الیزابت معانی دیگر : (وابسته به ملکه الیزابت اول و دوران او و به ویژه نویسندگان و هنرمندان دوران او) الیزابتی

elizabethan

<hr> معنی : گوزن شمالی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: moose

معنی : گوزن شمالی معانی دیگر : رجوع شود به: moose

elkana

elkanah

<hr> رجوع شود به: norwegian elkhound

elkhound

<hr> معنی : مقیاس طول <hr> معانی دیگر : (هر چیز به شکل: l)، بخش افزوده های ساختمان(که به صورت بال عمود بر ساختمان اصلی ساخته شده است)، ساختمان ضمیمه، ساختمان پیوست، (سابقا - انگلیس - معیار اندازه گیری پارچه و غیره برابر با پنج اینچ) ال، نام اندازه ای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است، معنی تقریبی مقیاس طول

معنی : مقیاس طول معانی دیگر : (هر چیز به شکل: l)، بخش افزوده های ساختمان(که به صورت بال عمود بر ساختمان اصلی ساخته شده است)، ساختمان ضمیمه، ساختمان پیوست، (سابقا - انگلیس - معیار اندازه گیری پارچه و غیره برابر با پنج اینچ) ال، نام اندازه ای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است، معنی تقریبی مقیاس طول

واژه های حرف "e" - انگلیسی به انگلیسی