انگلیسی به انگلیسی

jesus christ

<hr> معنی : جت، کهربای سیاه، سنگ موسی، مهر سیاه، پرش اب، جریان سریع، دهانه، دهنه، پرتاب، فوران، فواره، مرمری، مانند فواره جاری کردن، بخارج پرتاب کردن، فواره زدن، بیرون ریختن، پراندن <hr> معانی دیگر : فوران کردن، بر فشاندن، بر جوشیدن، برون جهیدن، (خارج شدن با فشار آب یا گاز یا هوا یا آتش از دهانه ی باریک) برون جستن، جست کردن، با هواپیمای جت رفتن، فشانش، فشش، برجوشش، برون جهش، هواپیمای جت (اسم کامل: jet airplane)، پرا، وابسته به جت، دارای جت، (اتومبیل) ژیگلور، سوخت پاش، شیپوره، ناوک، پرانگر، فشانه، شبق، بیرون ریختن با فشار

معنی : جت، کهربای سیاه، سنگ موسی، مهر سیاه، پرش اب، جریان سریع، دهانه، دهنه، پرتاب، فوران، فواره، مرمری، مانند فواره جاری کردن، بخارج پرتاب کردن، فواره زدن، بیرون ریختن، پراندن معانی دیگر : فوران کردن، بر فشاندن، بر جوشیدن، برون جهیدن، (خارج شدن با فشار آب یا گاز یا هوا یا آتش از دهانه ی باریک) برون

<hr> معنی : سیاه <hr> معانی دیگر : سیاه براق و تیره، سیاه شبقی، سیاه سیاه، براق، سیاه کهربایی، مانندکهربای سیاه

معنی : سیاه معانی دیگر : سیاه براق و تیره، سیاه شبقی، سیاه سیاه، براق، سیاه کهربایی، مانندکهربای سیاه

jet black

jet branch

jet dark

<hr> موتور جت، موتور پرتابی

موتور جت، موتور پرتابی

jet engine

jet fighter

jet fuel

jet hole

<hr> جت زدگی (بی خوابی و ناراحتی ناشی از مسافرت طولانی با هواپیما)

جت زدگی (بی خوابی و ناراحتی ناشی از مسافرت طولانی با هواپیما)

jet lag

jet lagged

jet pipe

jet plane

<hr> (هواپیما و موشک و غیره: رانده شونده توسط موتور جت) جت راند، مجهز به موتور جت، دارای موتور جت، دارای سرعت سیر هواپیمای جت

(هواپیما و موشک و غیره: رانده شونده توسط موتور جت) جت راند، مجهز به موتور جت، دارای موتور جت، دارای سرعت سیر هواپیمای جت

jet propelled

jet propelled aircraft

<hr> (هواپیما و قایق و غیره: رانده شده توسط موتور جت) جت رانش، رانش فورانی، نیروی جت، جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهنده ای در جهت عقب

(هواپیما و قایق و غیره: رانده شده توسط موتور جت) جت رانش، رانش فورانی، نیروی جت، جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهنده ای در جهت عقب

jet propulsion

<hr> (پولدارانی که مرتب برای کار یا تفریح با هواپیما سفر می کنند) دایم در سفر و خوشی

(پولدارانی که مرتب برای کار یا تفریح با هواپیما سفر می کنند) دایم در سفر و خوشی

jet set

jet setter

jet setting

<hr> معنی : تند باد <hr> معانی دیگر : (جغرافی و هواشناسی: بادهای تندی که از غرب به شرق کره زمین در ارتفاع 12 تا 16 کیلومتری می وزند) وزانه ی جت جت استریم، علوم هوایى : باد تقریبا افقى با سرعت بیش از ¹ 8کیلومتر بر ساعت

معنی : تند باد معانی دیگر : (جغرافی و هواشناسی: بادهای تندی که از غرب به شرق کره زمین در ارتفاع 12 تا 16 کیلومتری می وزند) وزانه ی جت جت استریم، علوم هوایى : باد تقریبا افقى با سرعت بیش از ¹ 8کیلومتر بر ساعت

jet stream

jetboat

jetfoil

jethro

<hr> هواپیمای جت (مسافربر یا باربر)

هواپیمای جت (مسافربر یا باربر)

jetliner

<hr> فرودگاه (مناسب برای هواپیماهای جت)

فرودگاه (مناسب برای هواپیماهای جت)

jetport

<hr> معنی : کالای اب اورد <hr> معانی دیگر : (هنگام خطر: بخشی از محمولات یا لوازم کشتی که برای سبک کردن بار به دریا ریخته می شود) دریا افکند، آب افکند (در برابر: flotsam)، کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند

معنی : کالای اب اورد معانی دیگر : (هنگام خطر: بخشی از محمولات یا لوازم کشتی که برای سبک کردن بار به دریا ریخته می شود) دریا افکند، آب افکند (در برابر: flotsam)، کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند

jetsam

jetski

<hr> معنی : بدریا ریزی کالای کشتی، بیرون افکندن، از شر چیزی راحت شدن <hr> معانی دیگر : دور انداختن، برآب افکندن، بر افکندن، آب افکند کردن، کنار گذاشتن، (هنگام خطر برای کشتی و هواپیما و غیره: بیرون انداختن محموله برای سبک سازی) آب افکند، دریا افکند، برون افکند، رجوع شود به: jetsam

معنی : بدریا ریزی کالای کشتی، بیرون افکندن، از شر چیزی راحت شدن معانی دیگر : دور انداختن، برآب افکندن، بر افکندن، آب افکند کردن، کنار گذاشتن، (هنگام خطر برای کشتی و هواپیما و غیره: بیرون انداختن محموله برای سبک سازی) آب افکند، دریا افکند، برون افکند، رجوع شود به: jetsam

jettison

jettisoned

<hr> معنی : ژتن <hr> معانی دیگر : مهره ای که دربازی بجای پول بکارمیرود، مر، ژتون

معنی : ژتن معانی دیگر : مهره ای که دربازی بجای پول بکارمیرود، مر، ژتون

jetton

<hr> معنی : بارانداز، اسکله بندر، سیاه، سیاه رنگ <hr> معانی دیگر : (مانند موج شکن یا سایبان) بیرون زدن، بر آمدن، برآمدگی داشتن، موج شکن، دیواره ی دریایی (یا رودخانه ای و غیره)، اسکله، کرپی (معمولا از pier کوچکتر است)، (معماری) سایبان یا بخش بیرون زده و آویخته ی ساختمان، پیش آمدگی، بسیار سیاه، ظلمات (ظلمت)، adj :سیاه رنگ

معنی : بارانداز، اسکله بندر، سیاه، سیاه رنگ معانی دیگر : (مانند موج شکن یا سایبان) بیرون زدن، بر آمدن، برآمدگی داشتن، موج شکن، دیواره ی دریایی (یا رودخانه ای و غیره)، اسکله، کرپی (معمولا از pier کوچکتر است)، (معماری) سایبان یا بخش بیرون زده و آویخته ی ساختمان، پیش آمدگی، بسیار سیاه، ظلمات (ظلمت)، ad

jetty

jetway

jeunesse doree

<hr> معنی : یهودی، جهود، کلیمی <hr> معانی دیگر : (خودمانی - زننده) کلاهبرداری کردن، دغل کاری کردن، گول زدن، موسوی

معنی : یهودی، جهود، کلیمی معانی دیگر : (خودمانی - زننده) کلاهبرداری کردن، دغل کاری کردن، گول زدن، موسوی

jew baiter

jew baiting

jew to his bones

<hr> (مو.) چنگ دهن گیر، سازی که با دندان نگاه میدارند و با انگشت میزنند، زنبورک مو، چنگ دهن گیر

(مو.) چنگ دهن گیر، سازی که با دندان نگاه میدارند و با انگشت میزنند، زنبورک مو، چنگ دهن گیر

jew's harp

<hr> معنی : گوهر، زیور، سنگ گرانبها، جواهر، مرصع کردن، با گوهر اراستن <hr> معانی دیگر : (گردنبند یا انگشتر یا دستبند دارای سنگ های بهادار یا طلا و نقره و غیره) جواهر، پیرایه، (انسان یا چیز) پرارزش، عزیز و خوب، جواهر نشان کردن، گوهر آذین کردن، (ساعت) سنگ، سنگ گرانبها (gem هم می گویند)

معنی : گوهر، زیور، سنگ گرانبها، جواهر، مرصع کردن، با گوهر اراستن معانی دیگر : (گردنبند یا انگشتر یا دستبند دارای سنگ های بهادار یا طلا و نقره و غیره) جواهر، پیرایه، (انسان یا چیز) پرارزش، عزیز و خوب، جواهر نشان کردن، گوهر آذین کردن، (ساعت) سنگ، سنگ گرانبها (gem هم می گویند)

jewel

<hr> معنی : جعبه کوچک جای جواهرات <hr> معانی دیگر : جعبه جواهر، درج، قوطی جواهر

معنی : جعبه کوچک جای جواهرات معانی دیگر : جعبه جواهر، درج، قوطی جواهر

jewel box

<hr> معنی : جعبه کوچک جای جواهرات <hr> معانی دیگر : جعبه جواهر، قوطی جواهر، درج

معنی : جعبه کوچک جای جواهرات معانی دیگر : جعبه جواهر، قوطی جواهر، درج

jewel case

jewel courier

jewel in the crown

jeweled

<hr> معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز، جواهری، گوهر فروش <hr> معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش، جواهری، گوهر فروش

معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز، جواهری، گوهر فروش معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش، جواهری، گوهر فروش

jeweler

jewelfish

jewelled

<hr> معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز <hr> معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش

معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش

واژه های حرف "j" - انگلیسی به انگلیسی