انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : ساقه دار <hr> معانی دیگر : ساق دار

معنی : ساقه دار معانی دیگر : ساق دار

pedicellate

pedicellated

<hr> معنی : پایک، ساقه، ساقه گل، ساقه اصلی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: pedicel

معنی : پایک، ساقه، ساقه گل، ساقه اصلی معانی دیگر : رجوع شود به: pedicel

pedicle

pedicled

<hr> معنی : شپشو، شپش وار <hr> معانی دیگر : وابسته به شپش، شپشی، شپش زده

معنی : شپشو، شپش وار معانی دیگر : وابسته به شپش، شپشی، شپش زده

pedicular

<hr> معنی : ساقه دار، پایک دار، وابسته به خفاش <hr> معانی دیگر : وابسته به ماهی صیاد

معنی : ساقه دار، پایک دار، وابسته به خفاش معانی دیگر : وابسته به ماهی صیاد

pediculate

pediculated

pediculation

pediculicidal

pediculicide

<hr> معنی : الودگی به شپش، شپشک داشتن، الودگی به شپش یا شپشک <hr> معانی دیگر : شپش زدگی، شپشویی، طب الودگی به شپش

معنی : الودگی به شپش، شپشک داشتن، الودگی به شپش یا شپشک معانی دیگر : شپش زدگی، شپشویی، طب الودگی به شپش

pediculosis

pediculous

<hr> معنی : پدیکور، معالجه امراض دست وپا، مانیکور پا <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: podiatrist، معالجه امرا­ دست وپا

معنی : پدیکور، معالجه امراض دست وپا، مانیکور پا معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: podiatrist، معالجه امرا­ دست وپا

pedicure

pedicurist

<hr> معنی : ریشه، تبار، دودمان، نژاد، اشتقاق، شجره نامه <hr> معانی دیگر : نسب نامه، تبار نامه، نیاکان، اصل و نسب، سرچشمه، سر آغاز، مراحل گوناگون، (اسب و سگ و غیره) ورقه ی تضمین اصالت

معنی : ریشه، تبار، دودمان، نژاد، اشتقاق، شجره نامه معانی دیگر : نسب نامه، تبار نامه، نیاکان، اصل و نسب، سرچشمه، سر آغاز، مراحل گوناگون، (اسب و سگ و غیره) ورقه ی تضمین اصالت

pedigree

pedigree dog

<hr> شجره دار، دارای نسب یا دودمان معلوم

شجره دار، دارای نسب یا دودمان معلوم

pedigreed

<hr> معنی : پایه، سنگ فرش، ارایش سنتوری <hr> معانی دیگر : (معماری) سنتوری، آذین بالای درب، معماری ارایش سنتوری

معنی : پایه، سنگ فرش، ارایش سنتوری معانی دیگر : (معماری) سنتوری، آذین بالای درب، معماری ارایش سنتوری

pediment

<hr> دوره گرد، دست فروش، خرده فروش

دوره گرد، دست فروش، خرده فروش

pedlar

pedlock

<hr> پیشوند: بچه، کودک، فرزند [pedophilia]، پیشوند: زمین، خاک [pedocal]

پیشوند: بچه، کودک، فرزند [pedophilia]، پیشوند: زمین، خاک [pedocal]

pedo

pedodontia

pedodontic

<hr> (دندانپزشکی) دندانپزشکی کودکان

(دندانپزشکی) دندانپزشکی کودکان

pedodontics

pedodontist

pedologic

pedological

pedologist

<hr> معنی : خاک شناسی، مبحی بداشت کودکان، کودک شناسی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) کودک شناسی، مبحک بهداشت کودکان

معنی : خاک شناسی، مبحی بداشت کودکان، کودک شناسی معانی دیگر : (پزشکی) کودک شناسی، مبحک بهداشت کودکان

pedology

<hr> معنی : رشد سنج کودک، گام شمار، قدم شمار <hr> معانی دیگر : مسافت سنج، pedimeter رشد سنج کودک

معنی : رشد سنج کودک، گام شمار، قدم شمار معانی دیگر : مسافت سنج، pedimeter رشد سنج کودک

pedometer

pedophile

<hr> (میل مقاربت جنسی با کودکان) بچه بازی، کودک بازی

(میل مقاربت جنسی با کودکان) بچه بازی، کودک بازی

pedophilia

pedophiliac

pedophilic

pedophille

<hr> معنی : ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) دمگل، دم میوه، دمبرگ، پایک، ساقه گل

معنی : ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر معانی دیگر : (گیاه شناسی) دمگل، دم میوه، دمبرگ، پایک، ساقه گل

peduncle

peduncled

peduncular

<hr> معنی : ساقه دار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانور شناسی) دمک دار، پایک دار، دمگل دار (pedunculated هم می گویند)، ساق دار

معنی : ساقه دار معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانور شناسی) دمک دار، پایک دار، دمگل دار (pedunculated هم می گویند)، ساق دار

pedunculate

pedunculated

pedunculation

<hr> شاشیدن، نام این حرف p

<hr> معنی : نگاه دزدانه، زیرچشمی نگاه کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه از روزنه یا پشت پرده و غیره و به سرعت) نگاه کردن، دزدانه نظر افکندن، زیرچشمی نگریستن (رجوع شود به: peep2)، نگاه دزدکی، نگاه تند و نهانی

معنی : نگاه دزدانه، زیرچشمی نگاه کردن معانی دیگر : (به ویژه از روزنه یا پشت پرده و غیره و به سرعت) نگاه کردن، دزدانه نظر افکندن، زیرچشمی نگریستن (رجوع شود به: peep2)، نگاه دزدکی، نگاه تند و نهانی

peek

<hr> (بازی کودکان) دالی موشک، دالی

(بازی کودکان) دالی موشک، دالی

peekaboo

peeking

<hr> معنی : پوست، محجر، مقشر کردن، پوست انداختن، پوست کندن، کندن <hr> معانی دیگر : رابرت پیل (دولتمرد انگلیسی)، (به ویژه میوه و گیاه) پوست کندن، (عامیانه) لباس در آوردن، رخت کندن، ور آمدن، کنده شدن، پوست میوه، پاروی نانوایی، نان بند، نیواره، وردنه، (به ویژه در مرز میان انگلیس و اسکاتلند در قرن 16) دژ، برج و بارو، خلال، نرده چوبی

معنی : پوست، محجر، مقشر کردن، پوست انداختن، پوست کندن، کندن معانی دیگر : رابرت پیل (دولتمرد انگلیسی)، (به ویژه میوه و گیاه) پوست کندن، (عامیانه) لباس در آوردن، رخت کندن، ور آمدن، کنده شدن، پوست میوه، پاروی نانوایی، نان بند، نیواره، وردنه، (به ویژه در مرز میان انگلیس و اسکاتلند در قرن 16) دژ، برج و ب

peel

<hr> 1- کندن 2- ور آمدن 3- (هوانوردی: ناگهان از گروه هواپیماهای هم پرواز جدا شدن) جدا پرواز شدن، جدا پریدن 4- (خودمانی) رفتن، عازم شدن، راهی شدن 5- (خودمانی) به سوی دیگر رفتن، دگر سوی شدن

1- کندن 2- ور آمدن 3- (هوانوردی: ناگهان از گروه هواپیماهای هم پرواز جدا شدن) جدا پرواز شدن، جدا پریدن 4- (خودمانی) رفتن، عازم شدن، راهی شدن 5- (خودمانی) به سوی دیگر رفتن، دگر سوی شدن

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی