انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : ستاره صبح، فسفر <hr> معانی دیگر : (p کوچک) فسفر، (قدیمی - شاعرانه) ستاره ی صبحگاهی (به ویژه زهره)، ستاره ی سحر، ناهید، زهره، ستاره بامداد، جسم فوسفوری

معنی : ستاره صبح، فسفر معانی دیگر : (p کوچک) فسفر، (قدیمی - شاعرانه) ستاره ی صبحگاهی (به ویژه زهره)، ستاره ی سحر، ناهید، زهره، ستاره بامداد، جسم فوسفوری

phosphor

<hr> (شیمی) فسفرزدن به، با فسفر آمیختن، فوسفوری کردن

(شیمی) فسفرزدن به، با فسفر آمیختن، فوسفوری کردن

phosphorate

phosphore

<hr> معنی : شب تابی، روشنایی، تابندگی فسفری <hr> معانی دیگر : فروزندگی (که نوعی لیانندگی یا luminescence است)

معنی : شب تابی، روشنایی، تابندگی فسفری معانی دیگر : فروزندگی (که نوعی لیانندگی یا luminescence است)

phosphorescence

<hr> معنی : درخشان، تابنده، شب تاب <hr> معانی دیگر : تابنده مثل فسفر

معنی : درخشان، تابنده، شب تاب معانی دیگر : تابنده مثل فسفر

phosphorescent

phosphorescently

<hr> معنی : تابنده، شب تاب، فسفری، شبیه فسفر <hr> معانی دیگر : (شیمی) فسفردار

معنی : تابنده، شب تاب، فسفری، شبیه فسفر معانی دیگر : (شیمی) فسفردار

phosphoric

<hr> معنی : اسید فسفریک <hr> معانی دیگر : (شیمی) اسید فسفریک

معنی : اسید فسفریک معانی دیگر : (شیمی) اسید فسفریک

phosphoric acid

phosphorise

<hr> (پزشکی) مسمومیت فسفری، فسفر زدگی، مسمومیت در اثر فسفر، تشعشع فسفری، شب تابی

(پزشکی) مسمومیت فسفری، فسفر زدگی، مسمومیت در اثر فسفر، تشعشع فسفری، شب تابی

phosphorism

phosphorize

<hr> معنی : تابنده، فسفری، فسفردار <hr> معانی دیگر : (نادر) رجوع شود به: phosphorescent

معنی : تابنده، فسفری، فسفردار معانی دیگر : (نادر) رجوع شود به: phosphorescent

phosphorous

<hr> معنی : فسفر، جسم شب تاب، جسم تابنده <hr> معانی دیگر : (در اصل) هر ماده ی فروزنده، فسفر بعلامت اختصاری p

معنی : فسفر، جسم شب تاب، جسم تابنده معانی دیگر : (در اصل) هر ماده ی فروزنده، فسفر بعلامت اختصاری p

phosphorus

phosphorus grenade

phosphoryl

<hr> (زیست شناسی) فسفریلاز (هریک از آنزیم هایی که در بافت های گیاهی و حیوانی وجود دارد)

(زیست شناسی) فسفریلاز (هریک از آنزیم هایی که در بافت های گیاهی و حیوانی وجود دارد)

phosphorylase

<hr> (به ترکیب آلی) فسفر زدن

phosphorylate

phosphorylation

phosphorylative

phosvitin

<hr> (واحد روشنایی برابر با یک لومن برسانتی متر مربع) فوت، مخفف:، عکس، عکاس، وابسته به عکاسی

(واحد روشنایی برابر با یک لومن برسانتی متر مربع) فوت، مخفف:، عکس، عکاس، وابسته به عکاسی

phot

photalgia

<hr> معنی : وابسته به تولید نور، نورزی، وابسته به نور و روشنایی <hr> معانی دیگر : وابسته به نور، نوری، رخشی

معنی : وابسته به تولید نور، نورزی، وابسته به نور و روشنایی معانی دیگر : وابسته به نور، نوری، رخشی

photic

<hr> (بخش بالای آب دریا و غیره که نور به حد کافی برای ایجاد فتوسنتز یا فروغ آمایی دریافت می کند) بخش فروغ دار

(بخش بالای آب دریا و غیره که نور به حد کافی برای ایجاد فتوسنتز یا فروغ آمایی دریافت می کند) بخش فروغ دار

photic zone

<hr> روانشناسى : توهم نورى

photism

<hr> معنی : عکس، عکس برداشتن از، عکسبرداری کردن <hr> معانی دیگر : (مخفف: photograph) عکس، پیشوند:، نوری، ایجاد شده توسط نور، رخشی، شیدی، فروغی [photosynthesis]

معنی : عکس، عکس برداشتن از، عکسبرداری کردن معانی دیگر : (مخفف: photograph) عکس، پیشوند:، نوری، ایجاد شده توسط نور، رخشی، شیدی، فروغی [photosynthesis]

photo

photo album

photo cd

<hr> مسابقه ای که نتیجه ی آن آنقدر نزدیک به هم است که برنده را از روی عکس یا فیلم تعیین می کنند، مسابقه ای که نتیجه ی آن آنقدر نزدیک به هم است که برنده را از روی عکس یا فیلم تعیین می کنند مسابقهی فشرده، نتایج نزدیک به هم

مسابقه ای که نتیجه ی آن آنقدر نزدیک به هم است که برنده را از روی عکس یا فیلم تعیین می کنند، مسابقه ای که نتیجه ی آن آنقدر نزدیک به هم است که برنده را از روی عکس یا فیلم تعیین می کنند مسابقهی فشرده، نتایج نزدیک به هم

photo finish

photo gallery

photo lab

photo op

photo portfolio

photo session

photoactive

photoactivity

photoaging

<hr> معنی : نورزی، زنده بواسطه نور، در نور زندگانی کننده <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) فروغ زی

معنی : نورزی، زنده بواسطه نور، در نور زندگانی کننده معانی دیگر : (زیست شناسی) فروغ زی

photobiotic

<hr> رجوع شود به: photoelectric cell، یاخته حساس نسبت به نور، فتوسل

رجوع شود به: photoelectric cell، یاخته حساس نسبت به نور، فتوسل

photocell

photochemical

photochemical smog

photochemically

photochemist

<hr> معنی : نور شیمی <hr> معانی دیگر : رشته ای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحک مینماید

معنی : نور شیمی معانی دیگر : رشته ای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحک مینماید

photochemistry

<hr> (شیشه ی عینک و غیره که در نور تیره می شود) تیره در نور، فتوکرومیک

(شیشه ی عینک و غیره که در نور تیره می شود) تیره در نور، فتوکرومیک

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی