انگلیسی به انگلیسی

photocomposition

<hr> معنی : هادی نور، نوررسان، هادی حساس نسبت به نور <hr> معانی دیگر : فروغ رسانا

معنی : هادی نور، نوررسان، هادی حساس نسبت به نور معانی دیگر : فروغ رسانا

photoconductive

photocopied

photocopier

<hr> معنی : فتوکپی، رونوشت برداری بوسیله عکاسی <hr> معانی دیگر : روگرفت کردن، فتوکپی گرفتن یا کردن

معنی : فتوکپی، رونوشت برداری بوسیله عکاسی معانی دیگر : روگرفت کردن، فتوکپی گرفتن یا کردن

photocopy

photocopying

photocopying machine

photocurrent

photodetector

<hr> (برق) دیود نوری، نور دیود، دیود حساس نسبت به نور

(برق) دیود نوری، نور دیود، دیود حساس نسبت به نور

photodiode

<hr> (وابسته به انرژی نور) نور پویا، شید پویا، اثر روشنایی در جنبش گیاهان

(وابسته به انرژی نور) نور پویا، شید پویا، اثر روشنایی در جنبش گیاهان

photodynamic

photodynamically

<hr> (با فعل مفرد)، نور پویایی، شید پویایی، اثر روشنایی در جنبش گیاهان

(با فعل مفرد)، نور پویایی، شید پویایی، اثر روشنایی در جنبش گیاهان

photodynamics

<hr> (فیزیک - شیمی) نور کشایندی

(فیزیک - شیمی) نور کشایندی

photoelasticity

<hr> معنی : فتوالکتریک، نوری و برقی <hr> معانی دیگر : (فیزیک) فتوالکتریک، شید برقی، نوری - برقی، مربوط به تاثیر نور و الکتریک، باهم <hr> photo electric(al) وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم

معنی : فتوالکتریک، نوری و برقی معانی دیگر : (فیزیک) فتوالکتریک، شید برقی، نوری - برقی، مربوط به تاثیر نور و الکتریک، باهم photo electric(al) وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم

photoelectric

<hr> (فیزیک) سلول فتوالکتریک، فوتوسل، پیل نوری -برقی

(فیزیک) سلول فتوالکتریک، فوتوسل، پیل نوری -برقی

photoelectric cell

photoelectric effect

photoelectrical

photoelectrically

photoelectricity

<hr> معنی : فتوالکترون <hr> معانی دیگر : (فیزیک) الکترون نور، شید الکترون، الکترون نورى الکترونیک : فوتو الکترون

معنی : فتوالکترون معانی دیگر : (فیزیک) الکترون نور، شید الکترون، الکترون نورى الکترونیک : فوتو الکترون

photoelectron

<hr> (فیزیک) برون پاشی نوری، شید برون پاشی، خروج الکترون از فلز در اثر نیروی تابشی نور وغیره

(فیزیک) برون پاشی نوری، شید برون پاشی، خروج الکترون از فلز در اثر نیروی تابشی نور وغیره

photoemission

<hr> بوسیله عکاسی گراور سازی کردن

بوسیله عکاسی گراور سازی کردن

photoengrave

photoengraved

photoengraver

<hr> گراور سازی بوسیله عکاسی

گراور سازی بوسیله عکاسی

photoengraving

photofit

photoflash

photoflash lamp

photoflood lamp

photogen

<hr> رجوع شود به: afterimage، انعکاس یا تصویر بعدی چیزی در شبکیه

رجوع شود به: afterimage، انعکاس یا تصویر بعدی چیزی در شبکیه

photogene

<hr> معنی : خوش عکس، روشنی زا، ایجاد شده در اثر نور و روشنایی <hr> معانی دیگر : خوب برای عکاسی، نوری، شیدی، فروغی، شیدزاد، نورزاد، فروغ زاد، شبتاب، فروزنده

معنی : خوش عکس، روشنی زا، ایجاد شده در اثر نور و روشنایی معانی دیگر : خوب برای عکاسی، نوری، شیدی، فروغی، شیدزاد، نورزاد، فروغ زاد، شبتاب، فروزنده

photogenic

photogenically

<hr> (نقشه برداری از راه عکسبرداری هوایی) نقشه از روی عکاسی، مبحث اندازه گیری ومساحی از روی عکسهای هوایی

(نقشه برداری از راه عکسبرداری هوایی) نقشه از روی عکاسی، مبحث اندازه گیری ومساحی از روی عکسهای هوایی

photogrammetry

<hr> معنی : عکس، عکس برداشتن از، عکسبرداری کردن <hr> معانی دیگر : فرتور، فروغه، عکس برداشتن، عکس گرفتن، (در عکس) خوب یابد افتادن

معنی : عکس، عکس برداشتن از، عکسبرداری کردن معانی دیگر : فرتور، فروغه، عکس برداشتن، عکس گرفتن، (در عکس) خوب یابد افتادن

photograph

photograph enlargement

photographed

<hr> معنی : عکاس، عکس بردار <hr> معانی دیگر : فروغه بردار

معنی : عکاس، عکس بردار معانی دیگر : فروغه بردار

photographer

<hr> معنی : عکسی، وابسته به عکاسی <hr> معانی دیگر : وابسته به عکاسی یا عکس، فرتوری، فروغه ای، از طریق عکس، عکس مانند، تصویر مانند، (حافظه و غیره) قوی، دقیق، موبه مو

معنی : عکسی، وابسته به عکاسی معانی دیگر : وابسته به عکاسی یا عکس، فرتوری، فروغه ای، از طریق عکس، عکس مانند، تصویر مانند، (حافظه و غیره) قوی، دقیق، موبه مو

photographic

photographically

<hr> معنی : عکاسی، عکسبرداری، لوازم عکاسی <hr> معانی دیگر : هنر و علم عکسبرداری، فروغه برداری

معنی : عکاسی، عکسبرداری، لوازم عکاسی معانی دیگر : هنر و علم عکسبرداری، فروغه برداری

photography

<hr> معنی : گراور سازی از روی شیشه عکاسی <hr> معانی دیگر : گراور ساخته شده از عکس، گراور سازی از عکس

معنی : گراور سازی از روی شیشه عکاسی معانی دیگر : گراور ساخته شده از عکس، گراور سازی از عکس

photogravure

<hr> (روزنامه نگاری همراه با اتکای زیاد به عکس) روزنامه پردازی مصور

(روزنامه نگاری همراه با اتکای زیاد به عکس) روزنامه پردازی مصور

photojournalism

photojournalist

<hr> (تنکرد شناسی - حرکت در اثر نور) شید جنبی، فروغ جنبی، نور جنبش

(تنکرد شناسی - حرکت در اثر نور) شید جنبی، فروغ جنبی، نور جنبش

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی