انگلیسی به انگلیسی

polycythemic

<hr> (دارای تعداد انگشت بیش از حد طبیعی) پر انگشتی، polydactyle چند انگشتی، پر انگشت، شش انگشتی یابیشتر

(دارای تعداد انگشت بیش از حد طبیعی) پر انگشتی، polydactyle چند انگشتی، پر انگشت، شش انگشتی یابیشتر

polydactyl

<hr> روانشناسى : بیش انگشتى

polydactylism

polydactylous

polydactyly

<hr> معنی : استسقاء، عطش بیش از حد <hr> معانی دیگر : طب عطش بیش از حد

معنی : استسقاء، عطش بیش از حد معانی دیگر : طب عطش بیش از حد

polydipsia

polydipsic

polydypsia

<hr> (زیست شناسی) پر رویانی، چند رویانی، چند جنینی، موجود چند جنینی، چند جرثومه ای

(زیست شناسی) پر رویانی، چند رویانی، چند جنینی، موجود چند جنینی، چند جرثومه ای

polyembryony

<hr> معنی : پلیستر، الیاف یا پارچه پولی استر <hr> معانی دیگر : (شیمی) پلی استر (انواع انگم های پلیمریک که در پلاستیک سازی کاربرد دارند)، نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد

معنی : پلیستر، الیاف یا پارچه پولی استر معانی دیگر : (شیمی) پلی استر (انواع انگم های پلیمریک که در پلاستیک سازی کاربرد دارند)، نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد

polyester

<hr> polyoestrous دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال

polyoestrous دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال

polyestrous

<hr> معنی : پولی اتیلن، چند اتیلن <hr> معانی دیگر : (شیمی) پلی اتیلن c2h4)n)

معنی : پولی اتیلن، چند اتیلن معانی دیگر : (شیمی) پلی اتیلن c2h4)n)

polyethylene

polygala

<hr> معنی : چندگان <hr> معانی دیگر : مبنی بر تعدد زوجات

معنی : چندگان معانی دیگر : مبنی بر تعدد زوجات

polygamic

<hr> معنی : چندگان، معتقد به تعدد زوجات، مرد چند زنه <hr> معانی دیگر : مرد چند زنه، معتقد به تعدد زوجات، چندگان

معنی : چندگان، معتقد به تعدد زوجات، مرد چند زنه معانی دیگر : مرد چند زنه، معتقد به تعدد زوجات، چندگان

polygamist

<hr> معنی : چند شوهر ه، چندگان، چند زنه <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) پرهمسر، پرزامه، وابسته به چند زنی

معنی : چند شوهر ه، چندگان، چند زنه معانی دیگر : (جانور شناسی) پرهمسر، پرزامه، وابسته به چند زنی

polygamous

<hr> معنی : چند همسری، تعدد زوجات، چندگانی، چند زن گیری، بس گانی <hr> معانی دیگر : چند زنی

معنی : چند همسری، تعدد زوجات، چندگانی، چند زن گیری، بس گانی معانی دیگر : چند زنی

polygamy

polygenic

<hr> (این انگاره: نژادهای گوناگون از اجداد اولیه ی متفاوت به وجود آمده اند) چند تبار باوری (در برابر: یک تبار باوری monogenism)

(این انگاره: نژادهای گوناگون از اجداد اولیه ی متفاوت به وجود آمده اند) چند تبار باوری (در برابر: یک تبار باوری monogenism)

polygenism

<hr> معنی : چند زبانی، متکلم بچند زبان، چند زبانی <hr> معانی دیگر : (کسی که به چند زبان می گوید و می نویسد) چند زبان دان، آدم چند زبانه، نوشته شده به یا دارای چند زبان، چند زبانه

معنی : چند زبانی، متکلم بچند زبان، چند زبانی معانی دیگر : (کسی که به چند زبان می گوید و می نویسد) چند زبان دان، آدم چند زبانه، نوشته شده به یا دارای چند زبان، چند زبانه

polyglot

<hr> معنی : چند گوشه <hr> معانی دیگر : (هندسه) چند ضلعی، چند بر، کثیر الاضلاع، چند گوش، بسیار پهلو

معنی : چند گوشه معانی دیگر : (هندسه) چند ضلعی، چند بر، کثیر الاضلاع، چند گوش، بسیار پهلو

polygon

<hr> معنی : چندگوشه <hr> معانی دیگر : بسیار گوشه، بسیار پهلو

معنی : چندگوشه معانی دیگر : بسیار گوشه، بسیار پهلو

polygonal

polygonally

<hr> معنی : نسخه بردار، صاحب تالیفات بسیار، بسیار نویس، رونوشت بردار، ماشین کپی سازی، دروغ فاش کن <hr> معانی دیگر : (دستگاه) دروغ یاب، دروغ سنج (lie ditector هم می گویند)، (سابقا) دستگاه رو نوشت برداری، دروه فاش کن

معنی : نسخه بردار، صاحب تالیفات بسیار، بسیار نویس، رونوشت بردار، ماشین کپی سازی، دروغ فاش کن معانی دیگر : (دستگاه) دروغ یاب، دروغ سنج (lie ditector هم می گویند)، (سابقا) دستگاه رو نوشت برداری، دروه فاش کن

polygraph

polygraphic

polygraphically

polygynist

<hr> معنی : چند زنه، دارای چند الت مادگی <hr> معانی دیگر : دارای چند الت مادگی، چند زنه

معنی : چند زنه، دارای چند الت مادگی معانی دیگر : دارای چند الت مادگی، چند زنه

polygynous

<hr> معنی : تعدد زوجات، چند زنی <hr> معانی دیگر : (جفتگیری حیوان نر با بیش از یک حیوان ماده) پر ماده گیری، چند ماده گیری

معنی : تعدد زوجات، چند زنی معانی دیگر : (جفتگیری حیوان نر با بیش از یک حیوان ماده) پر ماده گیری، چند ماده گیری

polygyny

<hr> معنی : چند سطحی، چند وجهی <hr> معانی دیگر : چند وجهی، چند سطحی

معنی : چند سطحی، چند وجهی معانی دیگر : چند وجهی، چند سطحی

polyhedral

<hr> معنی : چند سطحی، جسم چند وجهی، کثیر الوجوه <hr> معانی دیگر : (هندسه) چند وجهی، چند وجه، چند رویه، چند بر (به ویژه جسمی که بیش از شش سطح صاف داشته باشد)

معنی : چند سطحی، جسم چند وجهی، کثیر الوجوه معانی دیگر : (هندسه) چند وجهی، چند وجه، چند رویه، چند بر (به ویژه جسمی که بیش از شش سطح صاف داشته باشد)

polyhedron

<hr> معنی : دانشمند همه چیز دان، بحر العلوم، جامع علوم معقول ومنقول <hr> معانی دیگر : (شخصی که در چند رشته تبحر دارد) بحرالعلوم، جامع الاطراف، همه دان، علامه

معنی : دانشمند همه چیز دان، بحر العلوم، جامع علوم معقول ومنقول معانی دیگر : (شخصی که در چند رشته تبحر دارد) بحرالعلوم، جامع الاطراف، همه دان، علامه

polymath

<hr> معنی : بسپار <hr> معانی دیگر : (شیمی) بسپار، پلیمر، پرپار، جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد

معنی : بسپار معانی دیگر : (شیمی) بسپار، پلیمر، پرپار، جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد

polymer

<hr> (هر یک از چند آنزیم که پلیمریزه شدن را زیاد می کند) بسپارگر

(هر یک از چند آنزیم که پلیمریزه شدن را زیاد می کند) بسپارگر

polymerase

polymerase chain reaction

<hr> معنی : بسپاری، چند رگه، پولیمری <hr> معانی دیگر : (شیمی) بسپاری، پلیمری، پرپاری، دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی

معنی : بسپاری، چند رگه، پولیمری معانی دیگر : (شیمی) بسپاری، پلیمری، پرپاری، دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی

polymeric

polymerically

polymerisation

polymerise

polymerised

<hr> (شیمی) بسپار بودن، پلیمری بودن، حالت بسپاری

(شیمی) بسپار بودن، پلیمری بودن، حالت بسپاری

polymerism

<hr> معنی : بسپارش <hr> معانی دیگر : بسپار سازی، پرپارسازی، پلیمریزاسیون، پولیمریزه شدن

معنی : بسپارش معانی دیگر : بسپار سازی، پرپارسازی، پلیمریزاسیون، پولیمریزه شدن

polymerization

<hr> معنی : پولیمریزه شدن، ترکیب شدن، بسپار شدن <hr> معانی دیگر : درمورد چند ذره مشابه الترکیب باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن

معنی : پولیمریزه شدن، ترکیب شدن، بسپار شدن معانی دیگر : درمورد چند ذره مشابه الترکیب باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن

polymerize

polymerized

<hr> معنی : عضو یا موجود چند شکلی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریخت، چند ریخت، موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد، چند رخیت

معنی : عضو یا موجود چند شکلی معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریخت، چند ریخت، موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد، چند رخیت

polymorph

<hr> معنی : چند ریخت، چند دگردیس، چند رخیت <hr> معانی دیگر : polymorphous چند دگردیس

معنی : چند ریخت، چند دگردیس، چند رخیت معانی دیگر : polymorphous چند دگردیس

polymorphic

polymorphically

<hr> معنی : چند ریختی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریختی

معنی : چند ریختی معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریختی

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی