انگلیسی به انگلیسی

<hr> (امریکا) وابسته به آزمون یا مشاورات پیش از گزینش رشته ی تحصیلی

(امریکا) وابسته به آزمون یا مشاورات پیش از گزینش رشته ی تحصیلی

prevocational

<hr> معنی : پیش از جنگ، مربوط به قبل از جنگ <hr> معانی دیگر : پیش از جنگ (به ویژه جنگ دوم جهانی)

معنی : پیش از جنگ، مربوط به قبل از جنگ معانی دیگر : پیش از جنگ (به ویژه جنگ دوم جهانی)

prewar

prewarm

prewash

prewashed

preworldly

prewritten

<hr> (امریکا- خودمانی) رییس (به ویژه رییس دانشگاه)، پرزیدنت

(امریکا- خودمانی) رییس (به ویژه رییس دانشگاه)، پرزیدنت

prexy

<hr> معنی : شکار، صید، نخجیر، قربانی، دستخوش، دستخوش ساختن، طعمه کردن، صید کردن <hr> معانی دیگر : (حیوانی که توسط حیوان دیگر شکار شود) فریسه، طعمه، چشته، مسته، (جانور) شکارگر، درنده، چشته خوار، طعمه جو، (انسانی که طعمه ی انسان یا چیز دیگر شود) قربانی، اسیر، ملعبه، رنج دادن، دچار کردن، (در اصل) غنیمت، یغما، مال غارت شده، (جانوران دیگر را) شکار کردن، طعمه قرار دادن

معنی : شکار، صید، نخجیر، قربانی، دستخوش، دستخوش ساختن، طعمه کردن، صید کردن معانی دیگر : (حیوانی که توسط حیوان دیگر شکار شود) فریسه، طعمه، چشته، مسته، (جانور) شکارگر، درنده، چشته خوار، طعمه جو، (انسانی که طعمه ی انسان یا چیز دیگر شود) قربانی، اسیر، ملعبه، رنج دادن، دچار کردن، (در اصل) غنیمت، یغما، ما

prey

preyed upon

<hr> (افسانه ی یونان) پریام (پادشاه شهر تروا)، افسانه یونان پریام پادشاه تروا وپدر هکتور

(افسانه ی یونان) پریام (پادشاه شهر تروا)، افسانه یونان پریام پادشاه تروا وپدر هکتور

priam

priapean

<hr> رجوع شود به: phallic، phallic : وابسته به الت ذکور

رجوع شود به: phallic، phallic : وابسته به الت ذکور

priapic

<hr> حشری بودن، شهوت پرستی، شهوت رانی، هرزگی، نعوظ همیشگی، فرسیموس

حشری بودن، شهوت پرستی، شهوت رانی، هرزگی، نعوظ همیشگی، فرسیموس

priapism

priapismic

<hr> (اسطوره ی یونان و روم)پریاپوس (خدای قوه ی باه و جماع)، خدای قدرت تناسلی جنس مذکر، کیر

(اسطوره ی یونان و روم)پریاپوس (خدای قوه ی باه و جماع)، خدای قدرت تناسلی جنس مذکر، کیر

priapus

<hr> معنی : ارزش، قیمت، بها، نرخ، با قائل شدن، قیمت گذاشتن <hr> معانی دیگر : مظنه، جایزه (برای دستگیری یا کشتن)، کله گرگی، رشوه، پول چای، (مجازی) هزینه، فداکاری، تاوان، تنبیه، تقاص، قیمت گذاری کردن، (عامیانه) قیمت کردن، ارزشیابی کردن، بها قائل شدن

معنی : ارزش، قیمت، بها، نرخ، با قائل شدن، قیمت گذاشتن معانی دیگر : مظنه، جایزه (برای دستگیری یا کشتن)، کله گرگی، رشوه، پول چای، (مجازی) هزینه، فداکاری، تاوان، تنبیه، تقاص، قیمت گذاری کردن، (عامیانه) قیمت کردن، ارزشیابی کردن، بها قائل شدن

price

price assessment

price break

price ceiling

<hr> کنترل قیمت ها، مهار قیمت ها، تثبیت قیمت ها

کنترل قیمت ها، مهار قیمت ها، تثبیت قیمت ها

price control

price earning ratio

<hr> (سهام و اوراق بهادار) نسبت قیمت به سود سالیانه

(سهام و اوراق بهادار) نسبت قیمت به سود سالیانه

price earnings ratio

price elasticity

price fixing

price floor

price fluctuation

price freeze

price hike

price index

price level accounting

<hr> بهانامه، فهرست قیمت ها، صورت نر&nbsp; های معمول

بهانامه، فهرست قیمت ها، صورت نر های معمول

price list

price reducing

price reduction

price schedule

price stability regulation

price stabilization

price stabilization law for goods and services

<hr> جنگ قیمت (ها)، رقابت شدید سر قیمت

جنگ قیمت (ها)، رقابت شدید سر قیمت

price war

<hr> بهادار، نر&nbsp;دار، پولی

priced

priced out of the market

<hr> معنی : بی بها، چیز بی ارزش، بسیار پر قیمت <hr> معانی دیگر : پرارزش، گرانبها، نفیس

معنی : بی بها، چیز بی ارزش، بسیار پر قیمت معانی دیگر : پرارزش، گرانبها، نفیس

priceless

pricelessly

pricelessness

prices are rocketing up

pricey

<hr> تسعیر قانون ـ فقه : قیمت گذارى بازرگانى : قیمت گذارى

تسعیر قانون ـ فقه : قیمت گذارى بازرگانى : قیمت گذارى

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی