انگلیسی به انگلیسی

reconciliate

<hr> معنی : مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی <hr> معانی دیگر : آشتی، دوست واری

معنی : مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی معانی دیگر : آشتی، دوست واری

reconciliation

reconciliator

<hr> معنی : مصالحه امیز <hr> معانی دیگر : مصالحه امیز

معنی : مصالحه امیز معانی دیگر : مصالحه امیز

reconciliatory

reconcilor

<hr> معنی : پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز <hr> معانی دیگر : بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

معنی : پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز معانی دیگر : بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

recondite

reconditely

reconditeness

<hr> معنی : سر وصورت دادن به، نو کاری کردن <hr> معانی دیگر : دوباره سروصورت دادن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، قسمت های فرسوده را تعمیر و تعوی­ کردن

معنی : سر وصورت دادن به، نو کاری کردن معانی دیگر : دوباره سروصورت دادن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، قسمت های فرسوده را تعمیر و تعوی­ کردن

recondition

reconditioned

reconfess

reconfiguration

reconfirm

reconfirm conviction

reconfirmation

reconfiscate

reconfiscation

<hr> معنی : شناسایی، اکتشاف، بازدید مقدماتی، اکتشافی <hr> معانی دیگر : (ارتش) شناسایی، دریابش، دیده وری

معنی : شناسایی، اکتشاف، بازدید مقدماتی، اکتشافی معانی دیگر : (ارتش) شناسایی، دریابش، دیده وری

reconnaissance

reconnaissance aircraft

reconnaissance airplane

reconnaissance and survey officer

reconnaissance company

reconnaissance flight

reconnaissance in force

reconnaissance sector

reconnect

reconnection

<hr> معنی : بازدید کردن، شناسایی کردن <hr> معانی دیگر : (انگلیس : reconnoitre) شناسایی کردن، دیده وری کردن، اکتشاف کردن، بررسی کردن، reconnoitre شناسایی کردن، عملیات اکتشافی کردن

معنی : بازدید کردن، شناسایی کردن معانی دیگر : (انگلیس : reconnoitre) شناسایی کردن، دیده وری کردن، اکتشاف کردن، بررسی کردن، reconnoitre شناسایی کردن، عملیات اکتشافی کردن

reconnoiter

<hr> معنی : بازدید کردن، شناسایی کردن، عملیات اکتشافی کردن <hr> معانی دیگر : reconnoiter شناسایی کردن

معنی : بازدید کردن، شناسایی کردن، عملیات اکتشافی کردن معانی دیگر : reconnoiter شناسایی کردن

reconnoitre

reconquer

reconquest

<hr> معنی : تجدید نظر کردن، مجددا در امری مطالعه کردن <hr> معانی دیگر : (دوباره) مورد ملاحظه قراردادن، بررسی کردن

معنی : تجدید نظر کردن، مجددا در امری مطالعه کردن معانی دیگر : (دوباره) مورد ملاحظه قراردادن، بررسی کردن

reconsider

<hr> معنی : تجدید نظر <hr> معانی دیگر : تجدیدنظر

معنی : تجدید نظر معانی دیگر : تجدیدنظر

reconsideration

reconsign

<hr> (بازرگانی) تعویض بارنامه، دریافت کننده یا مسیر یا مقصد کالا را تغییر دادن

(بازرگانی) تعویض بارنامه، دریافت کننده یا مسیر یا مقصد کالا را تغییر دادن

reconsignment

<hr> (مایع غلیظ شده و غیره را با افزودن آب) به حال اول برگرداندن، بازساخت کردن، به هم پیوستن، سر هم دادن

(مایع غلیظ شده و غیره را با افزودن آب) به حال اول برگرداندن، بازساخت کردن، به هم پیوستن، سر هم دادن

reconstitute

reconstitution

<hr> معنی : از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن <hr> معانی دیگر : دوباره ساختن (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)

معنی : از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن معانی دیگر : دوباره ساختن (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)

reconstruct

reconstruct a crime

reconstructed

reconstructed site

reconstructible

<hr> معنی : نوسازی، تجدید بنا، نمونه مطابق اصل <hr> معانی دیگر : بازسازی (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)، مدل، عمران : دوباره سازى

معنی : نوسازی، تجدید بنا، نمونه مطابق اصل معانی دیگر : بازسازی (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)، مدل، عمران : دوباره سازى

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی