انگلیسی به انگلیسی

scissor out a paragraph from a newspaper

<hr> معنی : برش، تفرقه، اختلاف، پراکندگی <hr> معانی دیگر : تالیف بوسیله گرداوردن برش های گوناگون از کتابهاومانندان

معنی : برش، تفرقه، اختلاف، پراکندگی معانی دیگر : تالیف بوسیله گرداوردن برش های گوناگون از کتابهاومانندان

scissoring

scissorings

scissorlike

<hr> معنی : قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده <hr> معانی دیگر : قیچی (a pair of scissors هم می گویند)، لا، (با فعل مفرد - در پرش و حرکات ژیمناستیک) حرکت قیچی وار پاها

معنی : قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده معانی دیگر : قیچی (a pair of scissors هم می گویند)، لا، (با فعل مفرد - در پرش و حرکات ژیمناستیک) حرکت قیچی وار پاها

scissors

<hr> (اثر هنری یا ادبی) تقلیدی، اقتباسی، دزدیده شده (از منابع مختلف)، تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر

(اثر هنری یا ادبی) تقلیدی، اقتباسی، دزدیده شده (از منابع مختلف)، تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر

scissors and paste

scissors jump

<hr> (به ویژه در شنای پهلو) حرکت قیچی وار پاها، لگد قیچی

(به ویژه در شنای پهلو) حرکت قیچی وار پاها، لگد قیچی

scissors kick

scissors range

scissorsbill

sciuridae

sciurine

<hr> مخفف: انجمن رهبری مسیحیان جنوب ایالات متحده (وابسته به سیاهپوستان)

مخفف: انجمن رهبری مسیحیان جنوب ایالات متحده (وابسته به سیاهپوستان)

sclc

<hr> معنی : صلبیه یا سفیده سخت چشم <hr> معانی دیگر : (ساختمان چشم) سختینه، صلبیه

معنی : صلبیه یا سفیده سخت چشم معانی دیگر : (ساختمان چشم) سختینه، صلبیه

sclera

scleral

sclerectomy

sclerema

<hr> (گیاه شناسی) سخت آگنه، اسکلرانشیم، بافت سخت سلولی، بافت زنبوری

(گیاه شناسی) سخت آگنه، اسکلرانشیم، بافت سخت سلولی، بافت زنبوری

sclerenchyma

<hr> (پزشکی) آماس سختینه، تورم صلبیه

(پزشکی) آماس سختینه، تورم صلبیه

scleritis

<hr> معنی : مرض پینه خوردگی پوست، تصلب پوست <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سخت شدن پوست، پوست سختی، مر­ پینه خوردگی پوست

معنی : مرض پینه خوردگی پوست، تصلب پوست معانی دیگر : (پزشکی) سخت شدن پوست، پوست سختی، مر­ پینه خوردگی پوست

scleroderma

sclerodermatitis

<hr> (جانورشناسی) لاک دار، شاخینه دار

(جانورشناسی) لاک دار، شاخینه دار

sclerodermatous

sclerogenic

sclerogenous

<hr> (زیست شناسی) سخت، سختیده، متصلب

(زیست شناسی) سخت، سختیده، متصلب

scleroid

<hr> (پزشکی) پوست سختی، تصلب پوست، پینه خوردگی

(پزشکی) پوست سختی، تصلب پوست، پینه خوردگی

scleroma

<hr> (پروتئین های سخت و نامحلول در آب مانند کراتین ها و کلاژن ها) پروتئین سخت

(پروتئین های سخت و نامحلول در آب مانند کراتین ها و کلاژن ها) پروتئین سخت

scleroprotein

<hr> سختیده، متصلب، سخت شده، پینه بسته، سفتی، اسکلروز

سختیده، متصلب، سخت شده، پینه بسته، سفتی، اسکلروز

sclerosed

<hr> معنی : تصلب بافت، سفت شدگی بافتها <hr> معانی دیگر : سختینگی، تصلب، سختیدگی

معنی : تصلب بافت، سفت شدگی بافتها معانی دیگر : سختینگی، تصلب، سختیدگی

sclerosis

<hr> وابسته به سختینه، صلبیه ای، سختینه ای، متصلب، سختیده

وابسته به سختینه، صلبیه ای، سختینه ای، متصلب، سختیده

sclerotic

sclerotitis

<hr> (در برخی قارچ ها) سختینه دان

(در برخی قارچ ها) سختینه دان

sclerotium

sclerotome

sclerotomic

<hr> (جراحی) سختینه بری، بریدن صلبیه

(جراحی) سختینه بری، بریدن صلبیه

sclerotomy

<hr> استخوانی، سخت، سختیده، hard : متصلب، پینه خورده

استخوانی، سخت، سختیده، hard : متصلب، پینه خورده

sclerous

scnr

<hr> معنی : خس، پیزر <hr> معانی دیگر : تراشه چوب، خاک اره، براده اهن

معنی : خس، پیزر معانی دیگر : تراشه چوب، خاک اره، براده اهن

scobs

<hr> معنی : ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز، مسخره، اهانت وارد اوردن، تمسخر کردن <hr> معانی دیگر : مسخره کردن، تسخر زدن، استهزا، (انگلیس - خودمانی)، خوراک، روزی، خوردن، بلعیدن

معنی : ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز، مسخره، اهانت وارد اوردن، تمسخر کردن معانی دیگر : مسخره کردن، تسخر زدن، استهزا، (انگلیس - خودمانی)، خوراک، روزی، خوردن، بلعیدن

scoff

scoff at an idea

<hr> معنی : طناز، تمسخر کننده <hr> معانی دیگر : تمسخر کننده

معنی : طناز، تمسخر کننده معانی دیگر : تمسخر کننده

scoffer

<hr> ریشخند کنان، بااستهزا

scoffingly

<hr> (عامیانه) قانون شکن (به ویژه قوانین رانندگی و مسکرات)، قانون شکن، ناق­ قانون

(عامیانه) قانون شکن (به ویژه قوانین رانندگی و مسکرات)، قانون شکن، ناق­ قانون

scofflaw

<hr> معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن <hr> معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

scold

scolder

<hr> معنی : سرزنش، چوبکاری <hr> معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

معنی : سرزنش، چوبکاری معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

واژه های حرف "s" - انگلیسی به انگلیسی