انگلیسی به انگلیسی

saint valentine

saint vincent and the grenadines

saintdom

<hr> مقدس (اعلام شده)، اشو (شده)، تقدیس شده

مقدس (اعلام شده)، اشو (شده)، تقدیس شده

sainted

<hr> معنی : قدوسیت، تقدس، حضرت <hr> معانی دیگر : مقام سنت، قدوسیت (saintship هم می گویند)

معنی : قدوسیت، تقدس، حضرت معانی دیگر : مقام سنت، قدوسیت (saintship هم می گویند)

sainthood

saintlike

<hr> تقدس، دینداری، تاسی بااولیاء

تقدس، دینداری، تاسی بااولیاء

saintliness

<hr> وابسته به یا سزاوار شخص مقدس، مقدسانه، ولی صفت، پیر صفت، دین دار، درخورمقدسین واولیاء

وابسته به یا سزاوار شخص مقدس، مقدسانه، ولی صفت، پیر صفت، دین دار، درخورمقدسین واولیاء

saintly

<hr> معنی : قدوسیت <hr> معانی دیگر : حضرت

معنی : قدوسیت معانی دیگر : حضرت

saintship

<hr> (قدیمی)سوم شخص مفرد در زمان حال از فعل: say (امروزه: says)، در زیر yasامده است

(قدیمی)سوم شخص مفرد در زمان حال از فعل: say (امروزه: says)، در زیر yasامده است

saith

sakamoto

<hr> معنی : جهت، دلیل <hr> معانی دیگر : (با: for) به خاطر، برای، (نوشابه ی الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید - saki هم می نویسند) ساکی، منظور، خاطر، بمنظور

معنی : جهت، دلیل معانی دیگر : (با: for) به خاطر، برای، (نوشابه ی الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید - saki هم می نویسند) ساکی، منظور، خاطر، بمنظور

sake

<hr> جزیره ی ساخالین (در شمال ژاپن - جزو روسیه - 75100 کیلومتر مربع)

جزیره ی ساخالین (در شمال ژاپن - جزو روسیه - 75100 کیلومتر مربع)

sakhalin

sakhlin island

saki

sakigachi

sakimake

saks

saks fifth avenue

sakura

<hr> (داروسازی) نمک، ملح، نمک

(داروسازی) نمک، ملح، نمک

<hr> رجوع شود به: ammonium chloride، نمک امونیاک، نشادر، اوشاه، نشادر، نوشادر

رجوع شود به: ammonium chloride، نمک امونیاک، نشادر، اوشاه، نشادر، نوشادر

sal ammoniac

<hr> (شیمی) سالوولاتیل، کربنات آمونیوم، نمک بویا (آمیزه ای از بی کربنات آمونیاک و کربنات آمونیاک)، محلول معطر اب امونیاک والکل

(شیمی) سالوولاتیل، کربنات آمونیوم، نمک بویا (آمیزه ای از بی کربنات آمونیاک و کربنات آمونیاک)، محلول معطر اب امونیاک والکل

sal volatile

<hr> معنی : سلام، سلام کردن <hr> معانی دیگر : تعظیم کردن، کرنش کردن، عرض ادب کردن، (عربی)، تعظیم و تکریم

معنی : سلام، سلام کردن معانی دیگر : تعظیم کردن، کرنش کردن، عرض ادب کردن، (عربی)، تعظیم و تکریم

salaam

<hr> معنی : قابلیت فروش <hr> معانی دیگر : قابلیت فروش

معنی : قابلیت فروش معانی دیگر : قابلیت فروش

salability

<hr> معنی : قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی <hr> معانی دیگر : عرضه کردنی (برای فروش)

معنی : قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی معانی دیگر : عرضه کردنی (برای فروش)

salable

salableness

<hr> معنی : هرزه، شهوانی، شهوت پرست، شهوتران <hr> معانی دیگر : شهوانی، شهوتران، شهوت پرست، هرزه

معنی : هرزه، شهوانی، شهوت پرست، شهوتران معانی دیگر : شهوانی، شهوتران، شهوت پرست، هرزه

salacious

<hr> از روی هرزگی، از روی شهوت رانی

از روی هرزگی، از روی شهوت رانی

salaciously

salaciousness

salacity

<hr> معنی : سالاد <hr> معانی دیگر : سبزیجات سالادی، (محلی) کاهو

معنی : سالاد معانی دیگر : سبزیجات سالادی، (محلی) کاهو

salad

<hr> میز سالاد (که مشتریان به میل خود از آن برمی دارند)

میز سالاد (که مشتریان به میل خود از آن برمی دارند)

salad bar

salad bowl

<hr> ایام جوانی و کم تجربگی، ایام جوانی وبی تجربگی

ایام جوانی و کم تجربگی، ایام جوانی وبی تجربگی

salad days

salad dodger

<hr> سس سالاد، چاشنی سالاد، چاشنی وادویه مخصوص سالاد

سس سالاد، چاشنی سالاد، چاشنی وادویه مخصوص سالاد

salad dressing

salad oil

salah

salah ed din

<hr> معنی : سمندر، یکجور سوسمار یا مارمولک <hr> معانی دیگر : (موجود افسانه ای که معتقد بودند در آتش زندگی می کند) سمندر، آذرتش، (علم کیمیا) روحی که در آتش زندگی می کند، آتش روان، (جانور شناسی) مارمولک، چلپاسه (انواع جانوران دوزیست دست و پادار از راسته ی caudata)

معنی : سمندر، یکجور سوسمار یا مارمولک معانی دیگر : (موجود افسانه ای که معتقد بودند در آتش زندگی می کند) سمندر، آذرتش، (علم کیمیا) روحی که در آتش زندگی می کند، آتش روان، (جانور شناسی) مارمولک، چلپاسه (انواع جانوران دوزیست دست و پادار از راسته ی caudata)

salamander

<hr> معنی : سوسیس نمک زده، گوشت خوک و یا گوشت گاو خشک شده <hr> معانی دیگر : (کالباس ایتالیایی پر ادویه دارای گوشت خوک و گاو یا فقط گاو) سالامی، سوسیک نمک زده

معنی : سوسیس نمک زده، گوشت خوک و یا گوشت گاو خشک شده معانی دیگر : (کالباس ایتالیایی پر ادویه دارای گوشت خوک و گاو یا فقط گاو) سالامی، سوسیک نمک زده

salami

salao

<hr> معنی : حقوق بگیر، دارای حقوق، کارمند حقوق بگیر <hr> معانی دیگر : دارای حقوق یا مزد، وظیفه خوار، مواجب بگیر

معنی : حقوق بگیر، دارای حقوق، کارمند حقوق بگیر معانی دیگر : دارای حقوق یا مزد، وظیفه خوار، مواجب بگیر

salaried

salaried personnel

<hr> معنی : حقوق، مواجب، شهریه <hr> معانی دیگر : حقوق (ماهیانه یا هفتگی - بامزد wage فرق دارد)، مقرری، راستاد، وظیفه، مستمری، حقوق دادن

معنی : حقوق، مواجب، شهریه معانی دیگر : حقوق (ماهیانه یا هفتگی - بامزد wage فرق دارد)، مقرری، راستاد، وظیفه، مستمری، حقوق دادن

salary

salary stub

<hr> معنی : حراج، بازار فروش، فروش <hr> معانی دیگر : مزایده (auction هم می گویند)، فروش با تخفیف، (جمع) دریافتی ها، فروش ها، قابل فروش حراج

معنی : حراج، بازار فروش، فروش معانی دیگر : مزایده (auction هم می گویند)، فروش با تخفیف، (جمع) دریافتی ها، فروش ها، قابل فروش حراج

واژه های حرف "s" - انگلیسی به انگلیسی