انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : ارزش، قیمت، فرجه، مقدار، بها، قدر، ارج، قیمت کردن، سنجیدن، گرامی داشتن، قدردانی کردن <hr> معانی دیگر : ارزندگی، مرغوبیت، ارزمندی، بهاوری، شایگانی، (ریاضی) قدر، کمیت، چندی، (جمع) ارزشها(ی اخلاقی یا اجتماعی)، ارزشیابی کردن، ارزش چیزی را معین کردن، برآورد کردن، تقویم کردن، مظنه، واره، (به ویژه واژه) معنی دقیق، (هنر) میزان پررنگی یا کم رنگی، تاثیر رنگ (بر اثر هنری به ویژه نقاشی)، (موسیقی) طول نسبی نت یا مکث، ارزش قایل شدن (برای)، ارج گذاشتن، قدر دانستن

معنی : ارزش، قیمت، فرجه، مقدار، بها، قدر، ارج، قیمت کردن، سنجیدن، گرامی داشتن، قدردانی کردن معانی دیگر : ارزندگی، مرغوبیت، ارزمندی، بهاوری، شایگانی، (ریاضی) قدر، کمیت، چندی، (جمع) ارزشها(ی اخلاقی یا اجتماعی)، ارزشیابی کردن، ارزش چیزی را معین کردن، برآورد کردن، تقویم کردن، مظنه، واره، (به ویژه واژه) 

value

value added

value added reseller

<hr> مالیات بر ارزش افزوده

value added tax

value days

value judgement

value proposition

value system

<hr> به ارزش، به بهای، ارزشیابی شده، قیمت گذاری شده، برآورد شده، پرارزش، ارزشمند، گرانبها، ارجمند، ارزنده، گرانقدر، پر بها، نفیس، مطلوب

به ارزش، به بهای، ارزشیابی شده، قیمت گذاری شده، برآورد شده، پرارزش، ارزشمند، گرانبها، ارجمند، ارزنده، گرانقدر، پر بها، نفیس، مطلوب

valued

<hr> معنی : بی ارزش، بی اهمیت، بی بها، بی قیمت <hr> معانی دیگر : به درد نخور، بی واره

معنی : بی ارزش، بی اهمیت، بی بها، بی قیمت معانی دیگر : به درد نخور، بی واره

valueless

<hr> معنی : قیمت گذار، ارزش قائل شونده <hr> معانی دیگر : ارزش قائل شونده، قیمت گذار

معنی : قیمت گذار، ارزش قائل شونده معانی دیگر : ارزش قائل شونده، قیمت گذار

valuer

<hr> معنی : در، دریچه دار، بشکل دریچه یا سوپاپ <hr> معانی دیگر : دارای دریچه یا سوپاپ، سوپاپ دار، شیر و فلکه دار، دریچه، سرپوش

معنی : در، دریچه دار، بشکل دریچه یا سوپاپ معانی دیگر : دارای دریچه یا سوپاپ، سوپاپ دار، شیر و فلکه دار، دریچه، سرپوش

valvate

<hr> معنی : در، سوپاپ، سر پوش، دریچه، شیر، لامپ، بشکل دریچه یا سوپاپ <hr> معانی دیگر : (در اصل) هر یک از دو لنگه های در یا پنجره، لنگه ی در، (گیاه شناسی - جانورشناسی) کفه، لته، (کالبدشناسی - به ویژه قلب) دریچه، (مکانیک) سوپاپ، شیر و فلکه، (اتومبیل) لامپ، (انگلیس) رجوع شود به:electron tube، (لاستیک اتومبیل) والف، سوپاپ دار کردن، دریچه زدن به، جریان (چیزی) را تنظیم کردن (با دریچه)

معنی : در، سوپاپ، سر پوش، دریچه، شیر، لامپ، بشکل دریچه یا سوپاپ معانی دیگر : (در اصل) هر یک از دو لنگه های در یا پنجره، لنگه ی در، (گیاه شناسی - جانورشناسی) کفه، لته، (کالبدشناسی - به ویژه قلب) دریچه، (مکانیک) سوپاپ، شیر و فلکه، (اتومبیل) لامپ، (انگلیس) رجوع شود به:electron tube، (لاستیک اتومبیل) وا

valve

<hr> بی دریچه، بدون سوپاپ، بدون دریچه تنظیم

بی دریچه، بدون سوپاپ، بدون دریچه تنظیم

valveless

valviform

valvotomy

<hr> معنی : دریچه وار <hr> معانی دیگر : سوپاپ مانند، سوپاپی، سوپاپ دار، دریچه دار، دریچهای

معنی : دریچه وار معانی دیگر : سوپاپ مانند، سوپاپی، سوپاپ دار، دریچه دار، دریچهای

valvular

<hr> (پزشکی) تورم دریچه ی قلب، آماس دریچه

(پزشکی) تورم دریچه ی قلب، آماس دریچه

valvulitis

valvuloplasty

<hr> معنی : کوچ کردن، بسرعت عازم شدن <hr> معانی دیگر : (امریکا ـ خودمانی) فلنگ را بستن، (با شتاب) رفتن، جیم شدن (vamose هم می نویسند)، عزیمت کردن

معنی : کوچ کردن، بسرعت عازم شدن معانی دیگر : (امریکا ـ خودمانی) فلنگ را بستن، (با شتاب) رفتن، جیم شدن (vamose هم می نویسند)، عزیمت کردن

vamoose

<hr> معنی : رویه، وصله، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنهازدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، سرهم بندی کردن، وصله کردن <hr> معانی دیگر : بخش میانی رویه ی کفش، زیر پنجه ی کفش، (هر چیز) وصله پینه شده، سرهم بندی شده، (کفش) زیر پنجه گذاشتن، از خود درآوردن، اختراع کردن، گمراه کردن، از راه به در کردن، زیر پای کسی نشستن، جوراب کوتاه، ساز تنهازدن همراه بااواز یا رقص

معنی : رویه، وصله، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنهازدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، سرهم بندی کردن، وصله کردن معانی دیگر : بخش میانی رویه ی کفش، زیر پنجه ی کفش، (هر چیز) وصله پینه شده، سرهم بندی شده، (کفش) زیر پنجه گذاشتن، از خود درآوردن، اختراع کردن، 

vamp

<hr> معنی : خون اشام، موجود خون دوست <hr> معانی دیگر : (خرافه ی اروپا) جسدی که شب ها برمی خیزد و خون خواب رفتگان را می مکد: وامپیر، مرده ی خون آشام، رباخوار، مال مردم خور، گزندگر، درکش، بکن، بدوش، vamp روح تبه کاران و جادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد

معنی : خون اشام، موجود خون دوست معانی دیگر : (خرافه ی اروپا) جسدی که شب ها برمی خیزد و خون خواب رفتگان را می مکد: وامپیر، مرده ی خون آشام، رباخوار، مال مردم خور، گزندگر، درکش، بکن، بدوش، vamp روح تبه کاران و جادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد

vampire

<hr> (جانورشناسی) خفاش خون آشام (تیره ی desmodontidae بومی امریکای استوایی - خون احشام را می مکد و ناقل بیماری است)

(جانورشناسی) خفاش خون آشام (تیره ی desmodontidae بومی امریکای استوایی - خون احشام را می مکد و ناقل بیماری است)

vampire bat

vampirish

<hr> اعتقاد به مردگان خون آشام (رجوع شود به: vampire)، خون آشامی، مکیدن خون، اعتقاد بوجودeripmav، خون مکیدن

اعتقاد به مردگان خون آشام (رجوع شود به: vampire)، خون آشامی، مکیدن خون، اعتقاد بوجودeripmav، خون مکیدن

vampirism

<hr> معنی : پیشرو، جلو دار، پیشقدم، پیشگام، پیشقراول، بال جناح، کامیون سر بسته <hr> معانی دیگر : دریاچه ی وان (در شرق ترکیه ـ 3755 کیلومتر مربع)، مخفف: vanguard، (شعر قدیم) بال، (از ریشه های فارسی: کاروان)، وانت، (اتومبیل) بارکش کوچک، (انگلیس) واگن باری، کامیون کـوچـک، (انگلیس) رجوع شود به: trailer، با وانت حمل کردن، (در نام های خانوادگی هلندی) از، - ی، وابسته به (محل بخصوص)، پیشوا، رهبرکردن، جلو داربودن

معنی : پیشرو، جلو دار، پیشقدم، پیشگام، پیشقراول، بال جناح، کامیون سر بسته معانی دیگر : دریاچه ی وان (در شرق ترکیه ـ 3755 کیلومتر مربع)، مخفف: vanguard، (شعر قدیم) بال، (از ریشه های فارسی: کاروان)، وانت، (اتومبیل) بارکش کوچک، (انگلیس) واگن باری، کامیون کـوچـک، (انگلیس) رجوع شود به: trailer، با وانت ح

van allen belt

<hr> (برق) نیروزای وندگراف

van de graaff generator

<hr> وندر والز (فیزیکدان هلندی)

وندر والز (فیزیکدان هلندی)

van der waals

van eyck

van gogh

van morrison

<hr> (شیمی) ملح یا استر اسید وانادیک

(شیمی) ملح یا استر اسید وانادیک

vanadate

<hr> (شیمی) ترکیب دارای وانادیم سه ظرفیتی یا چهارظرفیتی

(شیمی) ترکیب دارای وانادیم سه ظرفیتی یا چهارظرفیتی

vanadic

<hr> معنی : وانادیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) وانادیم (عنصر فلزی نادر و نقره فام ـ نشان: v، وزن اتمی: 50/942، شماره ی اتمی: 23، وزن مخصوص: 6/11، نقطه ی گداز: 1890 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3380 درجه سانتیگراد)

معنی : وانادیوم معانی دیگر : (شیمی) وانادیم (عنصر فلزی نادر و نقره فام ـ نشان: v، وزن اتمی: 50/942، شماره ی اتمی: 23، وزن مخصوص: 6/11، نقطه ی گداز: 1890 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3380 درجه سانتیگراد)

vanadium

<hr> بندر ونکوور (در غرب کانادا)

بندر ونکوور (در غرب کانادا)

vancouver

<hr> معنی : خرابگر <hr> معانی دیگر : (عضو قبیله ی آلمانی نژاد که اروپای غربی را مورد تهاجم قرار داد و در سال 455 میلادی شهر روم را غارت کرد) واندال، (v کوچک - کسی که به بناهای تاریخی و غیره آسیب می رساند) تباهگر، ویرانگر، وابسته به واندال ها، واندالی (vandalic هم می گویند)، خرابگر کسیکه از روی حماقت یابدجنسی چیزهای هنری یاهمگانی را خراب میکند

معنی : خرابگر معانی دیگر : (عضو قبیله ی آلمانی نژاد که اروپای غربی را مورد تهاجم قرار داد و در سال 455 میلادی شهر روم را غارت کرد) واندال، (v کوچک - کسی که به بناهای تاریخی و غیره آسیب می رساند) تباهگر، ویرانگر، وابسته به واندال ها، واندالی (vandalic هم می گویند)، خرابگر کسیکه از روی حماقت یابدجنسی 

vandal

vandalic

vandalise

<hr> معنی : وحشیگری، خرابگری، دشمنی با علم و هنر <hr> معانی دیگر : تباهگری، ویرانگری، آسیب رساندن به بناهای تاریخی و غیره

معنی : وحشیگری، خرابگری، دشمنی با علم و هنر معانی دیگر : تباهگری، ویرانگری، آسیب رساندن به بناهای تاریخی و غیره

vandalism

vandalistic

vandalization

<hr> (به بناهای تاریخی و غیره) آسیب رساندن، تباهگری کردن، ویرانگری کردن، تباهانیدن، اثار هنری و تاریخی را ویران کردن، خرابگری کردن

(به بناهای تاریخی و غیره) آسیب رساندن، تباهگری کردن، ویرانگری کردن، تباهانیدن، اثار هنری و تاریخی را ویران کردن، خرابگری کردن

vandalize

vandalize a bus shelter

<hr> مخفف: vandyke beard، یکجورچاپ تیره رنگ، یکجوردالبر

مخفف: vandyke beard، یکجورچاپ تیره رنگ، یکجوردالبر

vandyke

<hr> معنی : پره، بادنما <hr> معانی دیگر : (پروانه ی آسیاب یا بادزن برقی یا ملخ هواپیما و کشتی و غیره) پره، بادفر، (قطب نما و غیره) سمت، نمایه، سوی نما، (موشک یا پرتابه و غیره) باله، بالچه، (مساحی و غیره) چوب تراز، نشانه ی تراز، (پرهای پرندگان) پهنه، بافتگاه، کسی یا چیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد

معنی : پره، بادنما معانی دیگر : (پروانه ی آسیاب یا بادزن برقی یا ملخ هواپیما و کشتی و غیره) پره، بادفر، (قطب نما و غیره) سمت، نمایه، سوی نما، (موشک یا پرتابه و غیره) باله، بالچه، (مساحی و غیره) چوب تراز، نشانه ی تراز، (پرهای پرندگان) پهنه، بافتگاه، کسی یا چیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد

vane

<hr> معنی : جلو دار، پیشتاز، طلایه، پیش لشگر، پیشقرال <hr> معانی دیگر : طلیعه، پیش قراول، چاوش، یساول، یزک

معنی : جلو دار، پیشتاز، طلایه، پیش لشگر، پیشقرال معانی دیگر : طلیعه، پیش قراول، چاوش، یساول، یزک

واژه های حرف "v" - انگلیسی به انگلیسی