انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : ثعلب، وانیل، وانیلی، درخت وانیل <hr> معانی دیگر : (ماده ای که از تخم وانیل می گیرند و به خوراک طعم می دهد) وانیل، (گیاه شناسی) وانیل (جنس vanilla - ارکیده ی بالارو نواحی استوایی امریکا)، تخم وانیل (vanilla bean هم می گویند)

معنی : ثعلب، وانیل، وانیلی، درخت وانیل معانی دیگر : (ماده ای که از تخم وانیل می گیرند و به خوراک طعم می دهد) وانیل، (گیاه شناسی) وانیل (جنس vanilla - ارکیده ی بالارو نواحی استوایی امریکا)، تخم وانیل (vanilla bean هم می گویند)

vanilla

vanilla extract

vanilla ice

vanilla sugar

<hr> وابسته به وانیل، وانیلی، وانیل دار

وابسته به وانیل، وانیلی، وانیل دار

vanillic

<hr> معنی : وانیلین <hr> معانی دیگر : (شیمی - ماده ی خوشبو و بلورین و سپید ch3o)(oh)c6h3cho)) وانیلین

معنی : وانیلین معانی دیگر : (شیمی - ماده ی خوشبو و بلورین و سپید ch3o)(oh)c6h3cho)) وانیلین

vanillin

<hr> معنی : ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن <hr> معانی دیگر : از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار

معنی : ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن معانی دیگر : از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار

vanish

vanish into the air

vanish into thin air

vanished from the face of the earth

vanished into thin air

vanisher

<hr> (نقطه ای که در آن خطوط موازی ظاهرا به هم می رسند) نقطه ی فرار، نقطه گریز، نقطه تلاقی

(نقطه ای که در آن خطوط موازی ظاهرا به هم می رسند) نقطه ی فرار، نقطه گریز، نقطه تلاقی

vanishing point

vanishingly

<hr> معنی : پوچی، غرور، خود بینی، بیهودگی، بطالت، بادسری <hr> معانی دیگر : عبثی، تکبر، نخوت، فیس، باد و بروت، غرگی، دیمیاد، بروت، چیز پوچ، چیز حاکی از غرور، (مخفف) رجوع شود به: vanity case، میز توالت، میز بزک

معنی : پوچی، غرور، خود بینی، بیهودگی، بطالت، بادسری معانی دیگر : عبثی، تکبر، نخوت، فیس، باد و بروت، غرگی، دیمیاد، بروت، چیز پوچ، چیز حاکی از غرور، (مخفف) رجوع شود به: vanity case، میز توالت، میز بزک

vanity

<hr> (زنانه) کیف لوازم آرایش

(زنانه) کیف لوازم آرایش

vanity case

<hr> (عنوان کتاب جان بانیان) بازار پوچی، بازار غرور (نماد گمراهی بشر)

(عنوان کتاب جان بانیان) بازار پوچی، بازار غرور (نماد گمراهی بشر)

vanity fair

vanity of vanities

<hr> معنی : درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن <hr> معانی دیگر : منهزم کردن، در هم کوبیدن، مضمحل کردن، مغلوب کردن

معنی : درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن معانی دیگر : منهزم کردن، در هم کوبیدن، مضمحل کردن، مغلوب کردن

vanquish

<hr> شکست پذیر، پیروز شدنی، غلبه کردنی

شکست پذیر، پیروز شدنی، غلبه کردنی

vanquishable

<hr> معنی : پیروز، غلبه کننده <hr> معانی دیگر : غلبه کننده، پیروز

معنی : پیروز، غلبه کننده معانی دیگر : غلبه کننده، پیروز

vanquisher

vanquishment

<hr> معنی : مزیت، برتری، تفوق، بهتری <hr> معانی دیگر : موقعیت مناسب، جای خوب، مجال، فرصت (بیشتر به صورت vantage point به کار می رود)

معنی : مزیت، برتری، تفوق، بهتری معانی دیگر : موقعیت مناسب، جای خوب، مجال، فرصت (بیشتر به صورت vantage point به کار می رود)

vantage

<hr> جایی که برای دفاع یا حمله مساعد باشد، موضع مساعد

جایی که برای دفاع یا حمله مساعد باشد، موضع مساعد

vantage ground

vantage point

vanuatu

vanuatuan

<hr> پیش قراول، جلودار، طلایه، پیشگام، پیشرو vanguard، واقع درجلو، پیشی

پیش قراول، جلودار، طلایه، پیشگام، پیشرو vanguard، واقع درجلو، پیشی

vanward

<hr> معنی : خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت <hr> معانی دیگر : ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم

معنی : خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت معانی دیگر : ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم

vapid

vapid compliment

<hr> معنی : پوچی، بی حسی، بی عاطفگی، بی روحی، خنکی، بی مزگی <hr> معانی دیگر : بی طعمی، ملال انگیزی

معنی : پوچی، بی حسی، بی عاطفگی، بی روحی، خنکی، بی مزگی معانی دیگر : بی طعمی، ملال انگیزی

vapidity

vapidly

vapidness

<hr> معنی : بخار، دمه، تبخیر کردن یا شدن، بخور دادن، چاخان کردن <hr> معانی دیگر : خوزم، بخار بیرون دادن، بخار کردن، مه، دود و بخار، تارمیغ، تف، (حالت گازی هر ماده ای که معمولا یا آبگون و یا جامد است) گاز، بخور، (در سیلندر موتور) گاز آتشگیر، (نادر) هر چیز بی ارزش، (سابقا) بخار معده، (معمولا با: the) دلمردگی، خود بیمار انگاری، رجوع شود به: evaporate، چرند، مزخرف، وهم (اوهام)، خیال باطل

معنی : بخار، دمه، تبخیر کردن یا شدن، بخور دادن، چاخان کردن معانی دیگر : خوزم، بخار بیرون دادن، بخار کردن، مه، دود و بخار، تارمیغ، تف، (حالت گازی هر ماده ای که معمولا یا آبگون و یا جامد است) گاز، بخور، (در سیلندر موتور) گاز آتشگیر، (نادر) هر چیز بی ارزش، (سابقا) بخار معده، (معمولا با: the) دلمردگی، خ

vapor

vapor bath

<hr> (موتورهای درونسوز) گازبند

(موتورهای درونسوز) گازبند

vapor lock

<hr> (فیزیک) فشار تبخیر، فشار بخار (vapor tension هم می گویند)

(فیزیک) فشار تبخیر، فشار بخار (vapor tension هم می گویند)

vapor pressure

vapor tension

vaporarium

vaporescence

vaporetto

vaporise

vaporiser

<hr> بخارسان، بخارمانند، دمه مانند، پربخار، پردمه، خودبیمارانگار

بخارسان، بخارمانند، دمه مانند، پربخار، پردمه، خودبیمارانگار

vaporish

vaporishness

<hr> معنی : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار <hr> معانی دیگر : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار

معنی : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار معانی دیگر : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار

vaporization

<hr> معنی : تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن <hr> معانی دیگر : (با حرارت یا افشاندن) گاز شدن یا کردن، بخار شدن یا کردن، تبخیر شدن یا کردن

معنی : تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن معانی دیگر : (با حرارت یا افشاندن) گاز شدن یا کردن، بخار شدن یا کردن، تبخیر شدن یا کردن

vaporize

<hr> معنی : بخارساز <hr> معانی دیگر : افشانه، اسپری، بصورت پودر یا ذرات ریز دراورنده

معنی : بخارساز معانی دیگر : افشانه، اسپری، بصورت پودر یا ذرات ریز دراورنده

واژه های حرف "v" - انگلیسی به انگلیسی