جملات نمونه

<hr> معنی : بر باد رفته، بادزده، بوسیله باد جارو شده <hr> معانی دیگر : بر باد رفته، بوسیله باد جارو شده، بادزده، در معرض بادهای شدید، بادزده، پربوران، بادخور، باد رفته

معنی : بر باد رفته، بادزده، بوسیله باد جارو شده معانی دیگر : بر باد رفته، بوسیله باد جارو شده، بادزده، در معرض بادهای شدید، بادزده، پربوران، بادخور، باد رفته

windswept

windup

<hr> معنی : طرف باد، بادگیر، روبباد، باد خور، باد خیز <hr> معانی دیگر : در جهت باد، موافق باد، بادسوی، در حرکت در جهت باد، در طرفی که باد از آنجا می وزد

معنی : طرف باد، بادگیر، روبباد، باد خور، باد خیز معانی دیگر : در جهت باد، موافق باد، بادسوی، در حرکت در جهت باد، در طرفی که باد از آنجا می وزد

windward

<hr> معنی : چرند، چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خور، باد خیز <hr> معانی دیگر : توفانی، در معرض باد، بادگیر، باد مانند، نفاخ، بادآور، گازآور، تهی، خالی، پوچ، بی پایه، بی اساس، یاوه، پرحرف، وراج

معنی : چرند، چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خور، باد خیز معانی دیگر : توفانی، در معرض باد، بادگیر، باد مانند، نفاخ، بادآور، گازآور، تهی، خالی، پوچ، بی پایه، بی اساس، یاوه، پرحرف، وراج

windy

<hr> معنی : شراب، خمر، می، باده، طفل رزان، شراب نوشیدن <hr> معانی دیگر : بگماز، مل، نوشیدنی مستی آور، قرمز تیره، می گون، شراب دادن به

معنی : شراب، خمر، می، باده، طفل رزان، شراب نوشیدن معانی دیگر : بگماز، مل، نوشیدنی مستی آور، قرمز تیره، می گون، شراب دادن به

wine

<hr> خوب پذیرایی کردن، سور دادن، خوراک و مشروب فراوان دادن

خوب پذیرایی کردن، سور دادن، خوراک و مشروب فراوان دادن

wine and dine

wine bar

<hr> معنی : انبار شراب، شراب دخمه <hr> معانی دیگر : خم خانه، شراب دونی

معنی : انبار شراب، شراب دخمه معانی دیگر : خم خانه، شراب دونی

wine cellar

<hr> میخوار، میگسار، معتاد به شراب، الکلی، باده نوش، میگسار

میخوار، میگسار، معتاد به شراب، الکلی، باده نوش، میگسار

winebibber

<hr> معنی : چرخشت، خمره شراب سازی، ماشینی کهاب انگور رامیگیرد <hr> معانی دیگر : پرس شراب سازی، نسپار، سپار، خمره ی شراب سازی، ماشین فشار (برای له کردن انگور)، انگور له کن، انگورکوب، سپار، چرخشت (winepress هم می نویسند)

معنی : چرخشت، خمره شراب سازی، ماشینی کهاب انگور رامیگیرد معانی دیگر : پرس شراب سازی، نسپار، سپار، خمره ی شراب سازی، ماشین فشار (برای له کردن انگور)، انگور له کن، انگورکوب، سپار، چرخشت (winepress هم می نویسند)

winepress

<hr> معنی : کارخانه شراب سازی، موسسهشراب کشی <hr> معانی دیگر : (کارگاه) شراب سازی، کارخانه ی رسومات

معنی : کارخانه شراب سازی، موسسهشراب کشی معانی دیگر : (کارگاه) شراب سازی، کارخانه ی رسومات

winery

<hr> معنی : بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، جناح، شاخه، شعبه، بال، پره، پیمودن، بالدار کردن، پردارکردن <hr> معانی دیگر : (پرنده و هواپیما و غیره) بال، بخش ضمیمه ی ساختمان، هر چیز بال مانند، (بنا) بخش، (انگلیس - اتومبیل و دوچرخه و غیره) گلگیر (امریکا: fender)، (حزب و غیره) جناح، (فوتبال و هاکی و غیره) گوشه، گوش، بازیکن گوش، پرواز کردن، به پرواز درآمدن، بال زدن، به پرواز درآوردن، پراندن، (مجازی) وسیله ی پرواز یا رفعت، (تیر) به دست یا بال زدن، بال را زخمی کردن، دارای بال کردن، تند کردن، بالدار بودن، دارای بال بخصوصی بودن، (در و پنجره) لنگه، (تئاتر) هر یک از دو طرف صحنه، جناح صحنه، تزیینات هریک از دو کنار صحنه، (برگ یا تخم گیاه و غیره) بال، بالچه، (بادزن برقی و پروانه ی هواپیما و آسیاب بادی و غیره) پره (vane هم می گویند)، (نیروی هوایی) تیپ هوایی (در امریکا از لشگر هوایی کوچکتر و از گروه هوایی بزرگتر است)، (جمع - به ویژه هواپیماهای نظامی) نشان هوایی، آرم (روی بازو یا جلو لباس)، نشان خلبانی، (خودمانی) دست، دست و بال، هر چیزی که هوا را برهم میزند مثل بال، طرف، پرش، پردار

معنی : بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، جناح، شاخه، شعبه، بال، پره، پیمودن، بالدار کردن، پردارکردن معانی دیگر : (پرنده و هواپیما و غیره) بال، بخش ضمیمه ی ساختمان، هر چیز بال مانند، (بنا) بخش، (انگلیس - اتومبیل و دوچرخه و غیره) گلگیر (امریکا: fen

wing

<hr> (امریکا - عامیانه) بدون نقشه و آمادگی قبلی نطق (یا عمل) کردن

(امریکا - عامیانه) بدون نقشه و آمادگی قبلی نطق (یا عمل) کردن

wing it

<hr> نوک کفش دارای قوس منحنی، انتهای بال، سر بال

نوک کفش دارای قوس منحنی، انتهای بال، سر بال

wing tip

wing-footed

<hr> بالدار، الهام بخش، رفعت انگیز، تعالی بخش، سریع السیر، تندرو

بالدار، الهام بخش، رفعت انگیز، تعالی بخش، سریع السیر، تندرو

winged

winger

wingless

<hr> بال کوچک، بالچه، باله، زائده بال مانند

بال کوچک، بالچه، باله، زائده بال مانند

winglet

<hr> معنی : خلبانجناحی <hr> معانی دیگر : (در آرایش پرواز هواپیماهای جنگنده) هواپیمای پشت سر هواپیمای پیشگام، خلبان هواپیمای دوم، خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند

معنی : خلبانجناحی معانی دیگر : (در آرایش پرواز هواپیماهای جنگنده) هواپیمای پشت سر هواپیمای پیشگام، خلبان هواپیمای دوم، خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند

wingman

<hr> امر، نشان دارای دو بال که بهوانورد یا توپچی ودریا نورد یا دیدبان کار ازموده داده میشود

امر، نشان دارای دو بال که بهوانورد یا توپچی ودریا نورد یا دیدبان کار ازموده داده میشود

wings

<hr> معنی : طول بال های هواپیما <hr> معانی دیگر : (هواپیما و پرنده) فاصله میان انتهای دو بال، بالکش، بال رس

معنی : طول بال های هواپیما معانی دیگر : (هواپیما و پرنده) فاصله میان انتهای دو بال، بالکش، بال رس

wingspan

<hr> معنی : چشمک، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، چشمک زدن <hr> معانی دیگر : چشم برهم زدن، پلک زدن، سوسو زدن، (با: out - ناگهان) پایان یافتن، به اتمام رسیدن، خاموش شدن، ته کشیدن، علامت دادن (با نور یا چراغ)، (با: back یا away) با چشم به هم زدن زدودن یا کنار زدن، (با: at) نادیده گرفتن، غمز، غمزه، کرشمه، لحظه، زمان یک چشم برهم زدن، آن، (انگلیس - رانندگی) چراغ زدن، راهنما زدن، روشن و خاموش کردن یا شدن، نور متناوب، سوسو زنی، (با چشم یا چراغ و غیره) علامت، نشان، مخابره، اغما­ کردن

معنی : چشمک، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، چشمک زدن معانی دیگر : چشم برهم زدن، پلک زدن، سوسو زدن، (با: out - ناگهان) پایان یافتن، به اتمام رسیدن، خاموش شدن، ته کشیدن، علامت دادن (با نور یا چراغ)، (با: back یا away) با چشم به هم زدن زدودن یا کنار زدن، (با: at) نادیده گرفتن، غمز، غمزه، ک

wink

wink at

<hr> معنی : حلزون خوراکی، چشمک زدن، جابجا کردن <hr> معانی دیگر : انواع شکم پایان که آفت صدف های خوراکی هستند، (با: out یا out of و غیره) بیرون کشیدن، افشا کردن، درآوردن

معنی : حلزون خوراکی، چشمک زدن، جابجا کردن معانی دیگر : انواع شکم پایان که آفت صدف های خوراکی هستند، (با: out یا out of و غیره) بیرون کشیدن، افشا کردن، درآوردن

winkle

<hr> شایسته پیروزی، قابل فتح

شایسته پیروزی، قابل فتح

winnable

<hr> معنی : برنده، فاتح، برنده بازی <hr> معانی دیگر : پیروز، پیروزمند، (عامیانه) کامیار، دارای آینده ی درخشان

معنی : برنده، فاتح، برنده بازی معانی دیگر : پیروز، پیروزمند، (عامیانه) کامیار، دارای آینده ی درخشان

winner

<hr> (محلی در زمین اسبدوانی که سوارکار و اسب برنده در آنجا قرار می گیرند) جایگاه برندگان

(محلی در زمین اسبدوانی که سوارکار و اسب برنده در آنجا قرار می گیرند) جایگاه برندگان

winner's circle

<hr> معنی : تسخیر، غلبه، برد، فتح و ظفر، برنده، دلکش <hr> معانی دیگر : مبلغ برده شده، فاتح، پیروزمند، جذاب، گیرا، فریبا، برندگی، فریبنده

معنی : تسخیر، غلبه، برد، فتح و ظفر، برنده، دلکش معانی دیگر : مبلغ برده شده، فاتح، پیروزمند، جذاب، گیرا، فریبا، برندگی، فریبنده

winning

winnings

<hr> شهر وینی پگ (پایتخت استان مانی توبا - کانادا)، رودخانه ی وینیپگ (در کانادا)

شهر وینی پگ (پایتخت استان مانی توبا - کانادا)، رودخانه ی وینیپگ (در کانادا)

winnipeg

<hr> معنی : پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، باد افشان کردن <hr> معانی دیگر : (مجازی) حلاجی کردن، درست را از غلط جدا کردن، سرند کردن، بررسی کردن، درآوردن، (غله) باد دادن، وسیله ی باددادن گندم و غیره: انگشته، پرپاش، (با فشار باد) پراکندن

معنی : پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، باد افشان کردن معانی دیگر : (مجازی) حلاجی کردن، درست را از غلط جدا کردن، سرند کردن، بررسی کردن، درآوردن، (غله) باد دادن، وسیله ی باددادن گندم و غیره: انگشته، پرپاش، (با فشار باد) پراکندن

winnow

<hr> معنی : باده پرست، معتاد به شراب <hr> معانی دیگر : (امریکا-خودمانی) دائم الخمر، میخوار

معنی : باده پرست، معتاد به شراب معانی دیگر : (امریکا-خودمانی) دائم الخمر، میخوار

wino

wins

<hr> معنی : خوش ایند، پیروز، با مسرت و خوشی <hr> معانی دیگر : جذاب، گیرا، تودل برو، خوش برخورد، بانمک، خوش سیما، مناسب

معنی : خوش ایند، پیروز، با مسرت و خوشی معانی دیگر : جذاب، گیرا، تودل برو، خوش برخورد، بانمک، خوش سیما، مناسب

winsome

winsomely

winston churchill

<hr> معنی : زمستان، فصل زمستان، شتاء، زمستانی، قشلاق کردن، زمستانرا بر گذار کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) سال، (مجازی) دوران زوال یا افول یا سختی یا رکود، وابسته به زمستان، شتوی، زمستانه، زمستان را گذراندن، به گرمسیر رفتن، (در زمستان) خوراک و ماوا دادن یا داشتن، تغذیه کردن، خوراک دادن، به خواب زمستانی رفتن، شتا

معنی : زمستان، فصل زمستان، شتاء، زمستانی، قشلاق کردن، زمستانرا بر گذار کردن معانی دیگر : (قدیمی) سال، (مجازی) دوران زوال یا افول یا سختی یا رکود، وابسته به زمستان، شتوی، زمستانه، زمستان را گذراندن، به گرمسیر رفتن، (در زمستان) خوراک و ماوا دادن یا داشتن، تغذیه کردن، خوراک دادن، به خواب زمستانی رفتن، 

winter

<hr> (ورزش) المپیک زمستانی

winter olympics

<hr> انقلاب زمستانی، خوریست زمستانی، کوته روز، انقلاب زمستانی یا شتوی

انقلاب زمستانی، خوریست زمستانی، کوته روز، انقلاب زمستانی یا شتوی

winter solstice

<hr> (گیاه شناسی) گالتریا (به ویژه gaultheria procumbens که خاصیت دارویی دارد)

(گیاه شناسی) گالتریا (به ویژه gaultheria procumbens که خاصیت دارویی دارد)

wintergreen

<hr> برای زمستان آماده کردن، زمستانی کردن، اماده برای زمستان شدن، خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن

برای زمستان آماده کردن، زمستانی کردن، اماده برای زمستان شدن، خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن

winterize

<hr> فصل زمستان، هنگام زمستان (wintertide هم می گویند)

فصل زمستان، هنگام زمستان (wintertide هم می گویند)

wintertime

<hr> wintry زمستانی، سرد، بیمزه، مناسب زمستان

wintry زمستانی، سرد، بیمزه، مناسب زمستان

wintery

<hr> معنی : سرد، بی مزه، زمستانی، مناسب زمستان <hr> معانی دیگر : زمستانه، زمستان مانند، سرد (wintery هم می گویند)

معنی : سرد، بی مزه، زمستانی، مناسب زمستان معانی دیگر : زمستانه، زمستان مانند، سرد (wintery هم می گویند)

wintry

<hr> معنی : شرابی، شراب مانند، دارای خصوصیات شراب، دارای مزه شراب <hr> معانی دیگر : شراب مانند (از نظر رنگ و طعم و غیره)، می مانند، می گون، winey شرابی

معنی : شرابی، شراب مانند، دارای خصوصیات شراب، دارای مزه شراب معانی دیگر : شراب مانند (از نظر رنگ و طعم و غیره)، می مانند، می گون، winey شرابی

winy

<hr> معنی : از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن <hr> معانی دیگر : (با مالیدن پارچه و غیره) پاک کردن، مالیدن، عمل مالیدن یا پاک کردن، رجوع شود به: wiper، (فیلم - تلویزیون) روبش، (قدیمی) زدن، ضربه، سیلی، (قدیمی) لغز، متلک، تمسخر

معنی : از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن معانی دیگر : (با مالیدن پارچه و غیره) پاک کردن، مالیدن، عمل مالیدن یا پاک کردن، رجوع شود به: wiper، (فیلم - تلویزیون) روبش، (قدیمی) زدن، ضربه، سیلی، (قدیمی) لغز، متلک، تمسخر

واژه های حرف "w" - جملات نمونه