جملات نمونه

wickedly

<hr> معنی : بدجنسی، عیب، تبه کاری، تباهی، شرارت، نا بکاری <hr> معانی دیگر : نا بکاری، شرارت، تباهی، تبهکاری، بدجنسی

معنی : بدجنسی، عیب، تبه کاری، تباهی، شرارت، نا بکاری معانی دیگر : نا بکاری، شرارت، تباهی، تبهکاری، بدجنسی

wickedness

<hr> معنی : بید سبدی، ترکه یا چوب کوتاه، ترکهای <hr> معانی دیگر : ترکه، شاخه ی بید، حصیر، ترکه ی بافته، رجوع شود به: wickerwork

معنی : بید سبدی، ترکه یا چوب کوتاه، ترکهای معانی دیگر : ترکه، شاخه ی بید، حصیر، ترکه ی بافته، رجوع شود به: wickerwork

wicker

wicker basket

<hr> معنی : در، حلقه، چوگان، دریچه، باجه، دروازه کوچک <hr> معانی دیگر : (دربچه ای که در دروازه یا در بزرگتر تعبیه شده) درچه، (باجه ی بانک یا اتاقک فروش بلیط و غیره) دریچه، دهانه ی باجه، دریچه ی سد، آب برگردان، آب بند، در بازی کریکت چوگان

معنی : در، حلقه، چوگان، دریچه، باجه، دروازه کوچک معانی دیگر : (دربچه ای که در دروازه یا در بزرگتر تعبیه شده) درچه، (باجه ی بانک یا اتاقک فروش بلیط و غیره) دریچه، دهانه ی باجه، دریچه ی سد، آب برگردان، آب بند، در بازی کریکت چوگان

wicket

<hr> معنی : نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع <hr> معانی دیگر : پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور از، به خطا رفته، (انگلیس - خودمانی) مرد رند، زرنگ، دغل، عظیم، (به ویژه در ترکیب) سرتاسری، سرتاسر -، همه -، (خوراک دام) کم پروتئین، کم قوت، دوردست، (آواشناسی) رجوع شود به: lax، جای وسیع، محل جادار، عمومی، نامحدود <hr> wide_ (در ترکیب) سرتاسری، در سرتاسر، همه -، تمام -

معنی : نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع معانی دیگر : پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور از، به خطا رفته، (انگلیس - خودمانی) مرد رند، زرنگ، دغل، عظیم، (به ویژه در ترکیب) سرتاسری، سرتاسر -، هم

wide

wide area network

<hr> 1- به هدف نخورده 2- نامربوط، بی ربط

1- به هدف نخورده 2- نامربوط، بی ربط

wide of the mark

<hr> (چشم یا دریچه و غیره) کاملا باز، گشوده، چهارتاق

(چشم یا دریچه و غیره) کاملا باز، گشوده، چهارتاق

wide open

<hr> (پرده ی سینما) پهن، پرده ی پهن (نسبت پهنا به ارتفاع آن از 1/66 به 1 تا 2/55 به 1)، پهن پرده

(پرده ی سینما) پهن، پرده ی پهن (نسبت پهنا به ارتفاع آن از 1/66 به 1 تا 2/55 به 1)، پهن پرده

wide screen

<hr> زیاد، در بسیاری از جاها

زیاد، در بسیاری از جاها

widely

<hr> معنی : پهن کردن، عریض کردن، گشاد کردن <hr> معانی دیگر : پهن(تر) کردن، عریض(تر) کردن، گسترده(تر) کردن، توسعه دادن، عری­ کردن

معنی : پهن کردن، عریض کردن، گشاد کردن معانی دیگر : پهن(تر) کردن، عریض(تر) کردن، گسترده(تر) کردن، توسعه دادن، عری­ کردن

widen

wideness

widening

<hr> معنی : متداول، شایع، گسترده، همه جا منتشر <hr> معانی دیگر : باز، فراوان، رایج، دامنه دار

معنی : متداول، شایع، گسترده، همه جا منتشر معانی دیگر : باز، فراوان، رایج، دامنه دار

widespread

<hr> معنی : چیز <hr> معانی دیگر : هر وسیله یا اسباب کوچک (به ویژه ابزار فرضی)، توشه، چیزک، فلان چیز

معنی : چیز معانی دیگر : هر وسیله یا اسباب کوچک (به ویژه ابزار فرضی)، توشه، چیزک، فلان چیز

widget

<hr> معنی : بیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن <hr> معانی دیگر : شوهر مرده، شوهر کسی را کشتن، (امریکا) زنی که شوهرش او را تنها می گذارد، (چاپ) نیم سطر بالای صفحه

معنی : بیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن معانی دیگر : شوهر مرده، شوهر کسی را کشتن، (امریکا) زنی که شوهرش او را تنها می گذارد، (چاپ) نیم سطر بالای صفحه

widow

widowed

<hr> معنی : مرد زن مرده <hr> معانی دیگر : (مرد) زن مرده، بیوه مرد

معنی : مرد زن مرده معانی دیگر : (مرد) زن مرده، بیوه مرد

widower

<hr> معنی : بیوگی <hr> معانی دیگر : بیوگی

معنی : بیوگی معانی دیگر : بیوگی

widowhood

<hr> معنی : وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن <hr> معانی دیگر : پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته

معنی : وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن معانی دیگر : پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته

width

<hr> از پهنا، از عرض (widthways هم می گویند)

از پهنا، از عرض (widthways هم می گویند)

widthwise

<hr> معنی : اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن <hr> معانی دیگر : (ابزار یا سلاح را با مهارت) به کار بردن، مورد استعمال قرار دادن، استفاده کردن (از)، (قدرت و غیره) اعمال کردن، در دست داشتن

معنی : اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن معانی دیگر : (ابزار یا سلاح را با مهارت) به کار بردن، مورد استعمال قرار دادن، استفاده کردن (از)، (قدرت و غیره) اعمال کردن، در دست داشتن

wield

<hr> معنی : سوسیس <hr> معانی دیگر : سوسیس (گوشت گاو یا خوک یا هر دو - wienerwurst هم می گویند)، نوربرت وینر (ریاضیدان امریکایی)

معنی : سوسیس معانی دیگر : سوسیس (گوشت گاو یا خوک یا هر دو - wienerwurst هم می گویند)، نوربرت وینر (ریاضیدان امریکایی)

wiener

<hr> معنی : فراش، زن، خانم، زوجه، عیال <hr> معانی دیگر : همسر، (در اصل) بانو، جنس اناث، زن (به ویژه در ترکیب)

معنی : فراش، زن، خانم، زوجه، عیال معانی دیگر : همسر، (در اصل) بانو، جنس اناث، زن (به ویژه در ترکیب)

wife

<hr> معنی : زنانه، در خور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه <hr> معانی دیگر : زنانه، درخور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه

معنی : زنانه، در خور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه معانی دیگر : زنانه، درخور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه

wifely

<hr> معنی : کلاه گیس، موی مصنوعی، گیس ساختگی، دارای گیس مصنوعی کردن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سرزنش کردن، نکوهش کردن، کسمه، رجوع شود به: toupee، (خودمانی) مو، گیسو، کله، مخ، کلاه گیس گذاشتن، کلاه گیس دار کردن، (امریکا - خودمانی) آزردن، اذیت کردن، (امریکا - خودمانی) هیجان زده کردن، دیوانه کردن، (انگلیس) سرپوش، کلاه قضاوت (که شبیه کلاه گیس است)، سرزنش کردن

معنی : کلاه گیس، موی مصنوعی، گیس ساختگی، دارای گیس مصنوعی کردن معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سرزنش کردن، نکوهش کردن، کسمه، رجوع شود به: toupee، (خودمانی) مو، گیسو، کله، مخ، کلاه گیس گذاشتن، کلاه گیس دار کردن، (امریکا - خودمانی) آزردن، اذیت کردن، (امریکا - خودمانی) هیجان زده کردن، دیوانه کردن، (انگ

wig out

wigged

wigging

<hr> معنی : تکان دادن، لولیدن، جنبیدن، وول خوردن <hr> معانی دیگر : لوشیدن، لول خوردن، مخیدن، جنباندن، تکان تکان دادن، وول وول، حرکت، کاچول

معنی : تکان دادن، لولیدن، جنبیدن، وول خوردن معانی دیگر : لوشیدن، لول خوردن، مخیدن، جنباندن، تکان تکان دادن، وول وول، حرکت، کاچول

wiggle

<hr> پرپیچ و خم، پر انحنا، جنبان، جنبنده، در حال تکان خوردن، پر انحنا a wiggly road راه پر پیچ و خم

پرپیچ و خم، پر انحنا، جنبان، جنبنده، در حال تکان خوردن، پر انحنا a wiggly road راه پر پیچ و خم

wiggly

<hr> معنی : موجود زنده، شخص، بشر <hr> معانی دیگر : جزیره ی وایت (در جنوب انگلیس - 381 کیلومتر مربع)، (مهجور) جاندار، (محلی) چابک، قلچماق، زبر و زرنگ، مخلوق، خرده، تکه

معنی : موجود زنده، شخص، بشر معانی دیگر : جزیره ی وایت (در جنوب انگلیس - 381 کیلومتر مربع)، (مهجور) جاندار، (محلی) چابک، قلچماق، زبر و زرنگ، مخلوق، خرده، تکه

wight

<hr> معنی : مسکن، خیمه، خیمه مخروطی سرخ پوستان، کلبه سرخ پوستان <hr> معانی دیگر : (خانه ی خیمه مانند سرخپوستان خاور امریکا و کانادا) ویگ وم، کلبه سر&nbsp; پوستان

معنی : مسکن، خیمه، خیمه مخروطی سرخ پوستان، کلبه سرخ پوستان معانی دیگر : (خانه ی خیمه مانند سرخپوستان خاور امریکا و کانادا) ویگ وم، کلبه سر پوستان

wigwam

<hr> معنی : وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه <hr> معانی دیگر : نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست نخورده، بیابانی، برهوت، بایر، بی تمدن، بدوی، بیابان زی، بادیه نشین، سرکش، نافرمان، تخس، شیطان، مهارنکردنی، شلوغ پلوغ، درهم و برهم، هرزه، بی بند و بار، لگام گسیخته، افراط آمیز، بلبشو، ول، توفانی، پرتلاطم، در معرض عوامل طبیعی، پر توفان، متلاطم، هیجان زده، هیجانی، پر اشتیاق، دیوانه، از خود بی خود، ژولیده، نامرتب، غیرواقع بینانه، غیرعملی، محاسبه نشده، بی حساب و کتاب، غیر محتاطانه، مخاطره آمیز، خطرناک، الله بختی، خطا، دور از هدف، خارق العاده، چشمگیر، قابل توجه، وحشیانه، سبعانه، دیوانه وار، (معمولا جمع) سرزمین وحوش، جنگل، هرز زمین، بیدا، (بازی ورق) آتو، دارای ارزش معین، درنده

معنی : وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه معانی دیگر : نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست نخورده، بیابانی، برهوت، بایر، بی تمدن، بدوی، بیابان زی، بادیه نشین، سرکش، نافرمان، تخس، شیطان، مهارنک

wild

<hr> معنی : گراز وحشی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) گراز (sus scrofa)

معنی : گراز وحشی معانی دیگر : (جانورشناسی) گراز (sus scrofa)

wild boar

<hr> (بازی ورق) آتو، ورق دارای ارزش معین (قراردادی)، (تیم های ورزشی) تیم درجه ی دو یا سه که بر خلاف انتظار به مرحله ی مسابقات نهایی می رسد، هر چیز خارج از کنترل شخص، کاراکترهائی که نشان دهنده مجموعه ای از کاراکترها می باشند مثلا txt .*

(بازی ورق) آتو، ورق دارای ارزش معین (قراردادی)، (تیم های ورزشی) تیم درجه ی دو یا سه که بر خلاف انتظار به مرحله ی مسابقات نهایی می رسد، هر چیز خارج از کنترل شخص، کاراکترهائی که نشان دهنده مجموعه ای از کاراکترها می باشند مثلا txt .*

wild card

wild goose

<hr> (گیاه شناسی) برنج وحشی (zizania aquatica - آبزی و بومی شمال امریکای شمالی)، برنج وحشی

(گیاه شناسی) برنج وحشی (zizania aquatica - آبزی و بومی شمال امریکای شمالی)، برنج وحشی

wild rice

wild-eyed

<hr> معنی : گربه وحشی، قاچاقی، غیر مجاز <hr> معانی دیگر : آدم پرخاشگر، آتشی مزاج، زود خشم، اهل جنگ و دعوا، پرخاشجو، (طرح اقتصادی یا روش بازرگانی و غیره) محاسبه نشده، الله بختی، شورتی وار، پرمخاطره، ریسک دار، غیرقابل اعتماد، متزلزل، گربه ی ولگرد (wild cat هم می نویسند)، گربه ی وحشی (انواع درندگان مانند: bobcat و lynx و ocelot و serval)، (چاه نفت در محلی که انتظار وجود نفت در آنجا نمی رفته است) چاه اکتشافی، چاه الله بختی زدن، (چرخ بالابر کشتی که دندانه دار است و زنجیر به جای طناب در آن قرار می گیرد) چرخ دندانه دار، استوانه ی دندانه دار، (اعتصاب) غیرقانونی (تایید نشده از طرف اتحادیه یا برخلاف قرارداد)، سرخودی، بی اعتبار، بی پشتوانه، نادرست

معنی : گربه وحشی، قاچاقی، غیر مجاز معانی دیگر : آدم پرخاشگر، آتشی مزاج، زود خشم، اهل جنگ و دعوا، پرخاشجو، (طرح اقتصادی یا روش بازرگانی و غیره) محاسبه نشده، الله بختی، شورتی وار، پرمخاطره، ریسک دار، غیرقابل اعتماد، متزلزل، گربه ی ولگرد (wild cat هم می نویسند)، گربه ی وحشی (انواع درندگان مانند: bobcat

wildcat

wildebeest

<hr> معنی : متحیر کردن، سر گردانو اوارهبودن <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، راه خود را گم کردن، گمراه کردن، تورتن وایلدر (نمایشنامه نویس امریکایی)

معنی : متحیر کردن، سر گردانو اوارهبودن معانی دیگر : (قدیمی)، راه خود را گم کردن، گمراه کردن، تورتن وایلدر (نمایشنامه نویس امریکایی)

wilder

<hr> معنی : صحرا، بیابان، سرزمیننامسکون و رام نشده <hr> معانی دیگر : برهوت، بادیه، هرز زمین، سرزمین بایر، بیدا، طبیعت دست نخورده، سرزمین وحوش، پهنه، گستره، دور افتاده، خراب آباد، خرابات، توده ی عظیم

معنی : صحرا، بیابان، سرزمیننامسکون و رام نشده معانی دیگر : برهوت، بادیه، هرز زمین، سرزمین بایر، بیدا، طبیعت دست نخورده، سرزمین وحوش، پهنه، گستره، دور افتاده، خراب آباد، خرابات، توده ی عظیم

wilderness

<hr> معنی : مادهقابل اشتعال، اتش سریع و پر زور <hr> معانی دیگر : حریق بزرگ، آتش زودگستر، آتش سوزی پر خسارت، حریق خود به خود، (ماده ی زود محترق شونده) آتشگیر، ماده ی زود اشتعال

معنی : مادهقابل اشتعال، اتش سریع و پر زور معانی دیگر : حریق بزرگ، آتش زودگستر، آتش سوزی پر خسارت، حریق خود به خود، (ماده ی زود محترق شونده) آتشگیر، ماده ی زود اشتعال

wildfire

wildflower

<hr> معنی : گیاه یا میوه خودرو، وحشی <hr> معانی دیگر : گیاه وحشی (به ویژه درخت سیب وحشی)، درخت خودرو، سیب وحشی، (نادر) جانور وحشی، دد

معنی : گیاه یا میوه خودرو، وحشی معانی دیگر : گیاه وحشی (به ویژه درخت سیب وحشی)، درخت خودرو، سیب وحشی، (نادر) جانور وحشی، دد

wilding

<hr> معنی : غیر اهلی، حیوانات وحشی <hr> معانی دیگر : جانوران وحشی، عالم وحوش، حیوانات مناسب برای شکار، نارام زیان، حیات وحش، پرنده

معنی : غیر اهلی، حیوانات وحشی معانی دیگر : جانوران وحشی، عالم وحوش، حیوانات مناسب برای شکار، نارام زیان، حیات وحش، پرنده

واژه های حرف "w" - جملات نمونه