انگلیسی به فارسی

detectors

detects

detenant

detenebrate

<hr> معنی : گیره، شیطانک <hr> معانی دیگر : (مکانیک) گیره، عایق، نگهدار

معنی : گیره، شیطانک معانی دیگر : (مکانیک) گیره، عایق، نگهدار

detent

<hr> معنی : اشتی، تشنج زدایی <hr> معانی دیگر : تشنج زدایی، اشتی

معنی : اشتی، تشنج زدایی معانی دیگر : تشنج زدایی، اشتی

detente

detentes

<hr> معنی : توقیف، بازداشت، حبس <hr> معانی دیگر : دستگیری، زندانی سازی

معنی : توقیف، بازداشت، حبس معانی دیگر : دستگیری، زندانی سازی

detention

detention basin

detention camp

detention centre

detention home

detention house

detentive

detenu

detenue

detenues

<hr> معنی : ترساندن، باز داشتن، تحذیر کردن <hr> معانی دیگر : (با ایجاد ترس یا تردید و غیره) بازداری کردن، جلوگیری کردن، منصرف کردن

معنی : ترساندن، باز داشتن، تحذیر کردن معانی دیگر : (با ایجاد ترس یا تردید و غیره) بازداری کردن، جلوگیری کردن، منصرف کردن

deter

<hr> معنی : پاک کردن، زدودن، شستن <hr> معانی دیگر : پاک کردن (زخم و غیره)

معنی : پاک کردن، زدودن، شستن معانی دیگر : پاک کردن (زخم و غیره)

deterge

deterged

<hr> زدایندگی، نیروی پاکسازی (detergence هم می گویند)

زدایندگی، نیروی پاکسازی (detergence هم می گویند)

detergency

<hr> معنی : پاک کننده، زداگر، زدایا، داروی پاک کننده، گرد صابون قوی <hr> معانی دیگر : پاک سازی

معنی : پاک کننده، زداگر، زدایا، داروی پاک کننده، گرد صابون قوی معانی دیگر : پاک سازی

detergent

detergent builder

detergents

deterger

detergers

deterges

detergible

deterging

<hr> معنی : عیب دار کردن، بدتر کردن، خراب کردن، فاسد شدن، روبزوال گذاشتن <hr> معانی دیگر : بدتر شدن یا کردن، خراب شدن، کیفیت خود را از دست دادن

معنی : عیب دار کردن، بدتر کردن، خراب کردن، فاسد شدن، روبزوال گذاشتن معانی دیگر : بدتر شدن یا کردن، خراب شدن، کیفیت خود را از دست دادن

deteriorate

deteriorated

deteriorates

deteriorating

<hr> معنی : زوال، بدتر شدن <hr> معانی دیگر : زوال، بدتر شدن

معنی : زوال، بدتر شدن معانی دیگر : زوال، بدتر شدن

deterioration

deteriorations

<hr> در حال بد شدن یا کردن، دژگرا، تبهگن، بدتر شونده

در حال بد شدن یا کردن، دژگرا، تبهگن، بدتر شونده

deteriorative

deteriorator

deteriorism

deteriority

determ

determa

<hr> معنی : انصراف، تحذیر <hr> معانی دیگر : تحذیر، انصراف

معنی : انصراف، تحذیر معانی دیگر : تحذیر، انصراف

determent

determents

determinability

<hr> معنی : قابل تعیین، معلوم کردنی، انقضاء پذیر <hr> معانی دیگر : تعیین پذیر، قابل تصمیم گیری و اتخاذ روش، گماردپذیر، نمایان پذیر

معنی : قابل تعیین، معلوم کردنی، انقضاء پذیر معانی دیگر : تعیین پذیر، قابل تصمیم گیری و اتخاذ روش، گماردپذیر، نمایان پذیر

determinable

determinableness

<hr> حالت معلوم بودن، شناسا بودن، تعیین پذیری، شناخت پذیری، گماردپذیری

حالت معلوم بودن، شناسا بودن، تعیین پذیری، شناخت پذیری، گماردپذیری

determinacy

<hr> معنی : تعیین کننده، تصمیم گیرنده، جازم <hr> معانی دیگر : (عامل) تعیین کننده، معلوم کننده، گماردگر، نمایانگر، شناسگر، عاجز

معنی : تعیین کننده، تصمیم گیرنده، جازم معانی دیگر : (عامل) تعیین کننده، معلوم کننده، گماردگر، نمایانگر، شناسگر، عاجز

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی