انگلیسی به فارسی

dewcap

<hr> (جانورشناسی - برآمدگی شاخی بالای سم حیوانات سم دار و بالای پنجه ی برخی جانوران مانند سگ) سم وار

(جانورشناسی - برآمدگی شاخی بالای سم حیوانات سم دار و بالای پنجه ی برخی جانوران مانند سگ) سم وار

dewclaw

dewclawed

dewclaws

dewcup

dewdamp

<hr> معنی : چکهء شب، چکهء شبنم، قطرهء ژاله <hr> معانی دیگر : قطره ی شبنم، ژاله سرشک

معنی : چکهء شب، چکهء شبنم، قطرهء ژاله معانی دیگر : قطره ی شبنم، ژاله سرشک

dewdrop

dewdropper

dewdrops

dewed

dewer

<hr> جان دیویی (فیلسوف امریکایی)

جان دیویی (فیلسوف امریکایی)

dewey

dewey decimal

dewey decimal system

dewfall

dewfalls

dewflower

dewier

dewiest

dewiness

dewing

dewitt

<hr> معنی : غبغب گاو، چینهای زیر گردن گاو، غبغب انسان <hr> معانی دیگر : (جانور به ویژه گاو) غبغب (گوشت پاره ی زیر گلوی گاو و خروس و غیره)، زنخ آویز

معنی : غبغب گاو، چینهای زیر گردن گاو، غبغب انسان معانی دیگر : (جانور به ویژه گاو) غبغب (گوشت پاره ی زیر گلوی گاو و خروس و غیره)، زنخ آویز

dewlap

dewless

dewlight

dewlike

dewool

dewooled

dewooling

<hr> کرم زدایی کردن (رجوع شود به: worm)

کرم زدایی کردن (رجوع شود به: worm)

deworm

dewormed

deworming

deworms

dewret

dewrot

dewtry

<hr> معنی : تازه، مرطوب، تر، تر کرده، شبنمدار، ژالهدار <hr> معانی دیگر : ژاله پوش، شبنم زده، خیس، وابسته به ژاله، شبنمی، ژاله سان، ژاله مانند، (شعر قدیم) طراوتبخش، روح انگیز، ملایم و خوشایند

معنی : تازه، مرطوب، تر، تر کرده، شبنمدار، ژالهدار معانی دیگر : ژاله پوش، شبنم زده، خیس، وابسته به ژاله، شبنمی، ژاله سان، ژاله مانند، (شعر قدیم) طراوتبخش، روح انگیز، ملایم و خوشایند

dewy

dewy-eyed

<hr> رجوع شود به: dextroamphetamine

dexedrine

dexie

dexies

dexiocardia

dexiotropic

dexiotropism

dexiotropous

<hr> معنی : یمین، در طرف راست <hr> معانی دیگر : وابسته به دست راست یا سمت راست، راست سوی، راست دست، (مهجور) خوش یمن، نیک فرجام

معنی : یمین، در طرف راست معانی دیگر : وابسته به دست راست یا سمت راست، راست سوی، راست دست، (مهجور) خوش یمن، نیک فرجام

dexter

dexterical

<hr> معنی : چابکی، مهارت، چالاکی، تردستی، زبر دستی، سبکدستی <hr> معانی دیگر : چیره دستی

معنی : چابکی، مهارت، چالاکی، تردستی، زبر دستی، سبکدستی معانی دیگر : چیره دستی

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی