انگلیسی به فارسی

employee stock ownership plan

<hr> معنی : کارفرما، استخدام کننده <hr> معانی دیگر : گمارنده

معنی : کارفرما، استخدام کننده معانی دیگر : گمارنده

employer

employes

employing

employless

<hr> معنی : استخدام، بکارگیری، کارگماری <hr> معانی دیگر : گمارش، به کار گماری، کار، شغل، حرفه، اشتغال، کارمندی، به کار گیری

معنی : استخدام، بکارگیری، کارگماری معانی دیگر : گمارش، به کار گماری، کار، شغل، حرفه، اشتغال، کارمندی، به کار گیری

employment

employment agent

employment agreement

employment interview

employment office

employments

employs

emplume

emplunge

empodia

<hr> معنی : زهرالود کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) زهرین کردن، سمی کردن، زهرآگین کردن، زهردادن به، مسموم کردن، فاسدکردن، زهرکش کردن

معنی : زهرالود کردن معانی دیگر : (قدیمی) زهرین کردن، سمی کردن، زهرآگین کردن، زهردادن به، مسموم کردن، فاسدکردن، زهرکش کردن

empoison

empoisoned

empoisoner

empoisoning

empoisonment

empoisons

empolder

emporetic

emporeutic

emporia

emporial

empoririums

<hr> معنی : بازار بزرگ، مرکز فروش، جای بازرگانی <hr> معانی دیگر : (محل بازرگانی) بازار، سوداگرخانه

معنی : بازار بزرگ، مرکز فروش، جای بازرگانی معانی دیگر : (محل بازرگانی) بازار، سوداگرخانه

emporium

emporiums

emporte

empory

emposion

empover

empoverish

<hr> معنی : اختیار دادن، وکالت دادن، قدرت دادن، صاحب اختیار و قدرت کردن <hr> معانی دیگر : صلاحیت دادن، قادر کردن، توانمند کردن، توانایی دادن، اجازه دادن

معنی : اختیار دادن، وکالت دادن، قدرت دادن، صاحب اختیار و قدرت کردن معانی دیگر : صلاحیت دادن، قادر کردن، توانمند کردن، توانایی دادن، اجازه دادن

empower

empowers

emprent

empresario

<hr> معنی : ملکه، شهبانو، امپراتریس، زن امپراتور <hr> معانی دیگر : (مجازی) صاحب اختیار (مونث)، زن با نفوذ و نیرومند، (مونث) همسر امپراتور، امپرس

معنی : ملکه، شهبانو، امپراتریس، زن امپراتور معانی دیگر : (مجازی) صاحب اختیار (مونث)، زن با نفوذ و نیرومند، (مونث) همسر امپراتور، امپرس

empress

empresse

empressement

empressements

empresses

empressment

emprime

<hr> معنی : اقدام، عمل متهورانه و ابتکاری <hr> معانی دیگر : شهرت، تقریر، عهده دار شدن

معنی : اقدام، عمل متهورانه و ابتکاری معانی دیگر : شهرت، تقریر، عهده دار شدن

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی