انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : معشوقه، زن عاشق، دلداده <hr> معانی دیگر : دلدار، شیفته

معنی : معشوقه، زن عاشق، دلداده معانی دیگر : دلدار، شیفته

inamorata

inamoratas

inamorate

inamoration

inamorato

inamour

inamovability

<hr> معنی : پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز <hr> معانی دیگر : بی معنی، بی چم، احمقانه، خالی، فضای نامحدود

معنی : پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز معانی دیگر : بی معنی، بی چم، احمقانه، خالی، فضای نامحدود

inane

<hr> بطور پوچیا بی معنی، بیهوده وار

بطور پوچیا بی معنی، بیهوده وار

inanely

inaneness

inaner

inanes

inanest

inanga

inangulate

inanimadvertence

<hr> معنی : بی جان، غیر ذیروح <hr> معانی دیگر : غیر ذی حیات، نازنده، ناجاندار، روح دادن، انگیختن

معنی : بی جان، غیر ذیروح معانی دیگر : غیر ذی حیات، نازنده، ناجاندار، روح دادن، انگیختن

inanimate

inanimated

<hr> بطور بی روح، بطور بیجان

بطور بی روح، بطور بیجان

inanimately

inanimateness

inanities

<hr> معنی : جنبش، تحریک، انگیزش، بی روحی، بی جانی، جمود <hr> معانی دیگر : تهی بودن، خالی بودن، فرسودگی (حاکی از کم خوراکی یا بدی گوارش)، نحیفی، مردگی، سرزندگی، الهام

معنی : جنبش، تحریک، انگیزش، بی روحی، بی جانی، جمود معانی دیگر : تهی بودن، خالی بودن، فرسودگی (حاکی از کم خوراکی یا بدی گوارش)، نحیفی، مردگی، سرزندگی، الهام

inanition

<hr> معنی : پوچی، کار بیهوده، بیهودگی، بطالت، بی مغزی <hr> معانی دیگر : بی چمی، چرندی

معنی : پوچی، کار بیهوده، بیهودگی، بطالت، بی مغزی معانی دیگر : بی چمی، چرندی

inanity

inapathy

inapparent

inapparently

<hr> پژوهش ناپذیر، غیر قابل استیناف

پژوهش ناپذیر، غیر قابل استیناف

inappealable

<hr> آشتی ناپذیر، آرام نشدنی، تسکین ناپذیر، غیرقابل دلجویی، ناپذیر، غیر قابل تسکین، قانع نشدنی

آشتی ناپذیر، آرام نشدنی، تسکین ناپذیر، غیرقابل دلجویی، ناپذیر، غیر قابل تسکین، قانع نشدنی

inappeasable

inappellability

inappendiculate

inapperceptible

<hr> معنی : بی علاقگی، بی میلی، بی اشتیاقی <hr> معانی دیگر : بی اشتهایی، ناپژهانی (inappetency هم می گویند)

معنی : بی علاقگی، بی میلی، بی اشتیاقی معانی دیگر : بی اشتهایی، ناپژهانی (inappetency هم می گویند)

inappetence

inappetency

inappetent

<hr> عدم قابلیت اجرا، عملى نبودن، عدم تناسب یا تطبیق

عدم قابلیت اجرا، عملى نبودن، عدم تناسب یا تطبیق

inapplicability

<hr> معنی : ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول <hr> معانی دیگر : ناوارد، بی ارتباط، غیرقابل انطباق

معنی : ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول معانی دیگر : ناوارد، بی ارتباط، غیرقابل انطباق

inapplicable

<hr> معنی : بی مورد، بی ربط، نا شایسته، بی موقع، بی جا <hr> معانی دیگر : نامربوط، ناوابسته، نابجا

معنی : بی مورد، بی ربط، نا شایسته، بی موقع، بی جا معانی دیگر : نامربوط، ناوابسته، نابجا

inapposite

inappositely

<hr> بیجابی، بیربطی، نامربوطی، بیموردی

بیجابی، بیربطی، نامربوطی، بیموردی

inappositeness

inappreciability

<hr> معنی : جزئی، ناچیز، غیر محسوس، نامریی، بی بها، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر <hr> معانی دیگر : صرفنظر کردنی، نامحسوس

معنی : جزئی، ناچیز، غیر محسوس، نامریی، بی بها، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر معانی دیگر : صرفنظر کردنی، نامحسوس

inappreciable

<hr> بطور نامحسوس، بسیار کم، چنانکه محسوس نگرد د

بطور نامحسوس، بسیار کم، چنانکه محسوس نگرد د

inappreciably

inappreciation

<hr> معنی : جزئی، غیر محسوس، قدر ناشناس <hr> معانی دیگر : ناقدردان، حق ناشناس، ناسپاس

معنی : جزئی، غیر محسوس، قدر ناشناس معانی دیگر : ناقدردان، حق ناشناس، ناسپاس

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی