انگلیسی به فارسی

navellike

navelwort

navely

naveness

naves

navet

naveta

navete

navette

navety

navi

navicert

navicerts

navicula

naviculaceae

naviculaeform

<hr> (به ویژه در وصف شکل استخوان) ناوی شکل، ناودیس، ناوی، ناوسان، زورقی شکل، استخوان ناوی

(به ویژه در وصف شکل استخوان) ناوی شکل، ناودیس، ناوی، ناوسان، زورقی شکل، استخوان ناوی

navicular

naviculare

naviculoid

navies

navig

<hr> معنی : قابلیت کشتیرانی <hr> معانی دیگر : قابلیت کشتیرانی

معنی : قابلیت کشتیرانی معانی دیگر : قابلیت کشتیرانی

navigability

<hr> معنی : قابل کشتیرانی <hr> معانی دیگر : (رود و آبراه و غیره) قابل کشتیرانی، ناوپذیر، هدایت پذیر، راندپذیر

معنی : قابل کشتیرانی معانی دیگر : (رود و آبراه و غیره) قابل کشتیرانی، ناوپذیر، هدایت پذیر، راندپذیر

navigable

navigableness

navigant

<hr> معنی : هدایت کردن، کشتیرانی کردن <hr> معانی دیگر : (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذات، گوهر، ماهیت، خوی، افرینش، گونه، نوع، خاصیت

معنی : هدایت کردن، کشتیرانی کردن معانی دیگر : (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذات، گوهر، ماهیت، خوی، افرینش، گونه، نوع، خاصیت

navigate

navigated

navigates

navigating

<hr> معنی : هوانوردی <hr> معانی دیگر : ناوبری، هدایت (کشتی یا هواپیما و غیره)، رفت و آمد کشتی ها، علم تعیین مسیر (برای کشتی و هواپیما و غیره)، رهیابی، کشتی رانی، دریا نوردی، بحر پیمایی، فن کشتی رانی با علم ریاضی

معنی : هوانوردی معانی دیگر : ناوبری، هدایت (کشتی یا هواپیما و غیره)، رفت و آمد کشتی ها، علم تعیین مسیر (برای کشتی و هواپیما و غیره)، رهیابی، کشتی رانی، دریا نوردی، بحر پیمایی، فن کشتی رانی با علم ریاضی

navigation

navigational chart

navigational instrument

navigationally

<hr> معنی : دریا نورد، کشتیران، هدایتگر <hr> معانی دیگر : ناوبر، افسر راه، رهیاب، کاشف

معنی : دریا نورد، کشتیران، هدایتگر معانی دیگر : ناوبر، افسر راه، رهیاب، کاشف

navigator

navigators

navigerous

navipendular

navipendulum

navis

navvies

<hr> معنی : کارگر غیر ماهر، کارگر حفار، ماشین حفاری <hr> معانی دیگر : (انگلیس) عمله، فعله، کارگر ساده

معنی : کارگر غیر ماهر، کارگر حفار، ماشین حفاری معانی دیگر : (انگلیس) عمله، فعله، کارگر ساده

navvy

<hr> معنی : ناوگان، نیروی دریایی، بحریه، کشتی جنگی <hr> معانی دیگر : قوای بحریه، همه ی ناوهای جنگی یک کشور

معنی : ناوگان، نیروی دریایی، بحریه، کشتی جنگی معانی دیگر : قوای بحریه، همه ی ناوهای جنگی یک کشور

navy

<hr> لوبیای سفید، لوبیای چشم بلبلی سفید

لوبیای سفید، لوبیای چشم بلبلی سفید

navy bean

<hr> آبی سیر، سرمه ای، کبود

navy blue

navy man

navy seal

<hr> (محل ساختن و تعمیر ناوهای جنگی و انبار تجهیزات نیروی دریایی) تعمیرگاه نیروی دریایی، انبار نیروی دریایی، محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان

(محل ساختن و تعمیر ناوهای جنگی و انبار تجهیزات نیروی دریایی) تعمیرگاه نیروی دریایی، انبار نیروی دریایی، محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان

واژه های حرف "n" - انگلیسی به فارسی