پیشنهاد کاربران

agree with

<hr> با کسی موافقت کردن، با کسی هم عقیده بودن

با کسی موافقت کردن، با کسی هم عقیده بودن

agree with someone

<hr> معنی : دلپذیر، حاضر، مطبوع <hr> معانی دیگر : خوشایند، مطلوب، خوب، موافق، سازوار، یکدل، راضی، سازگار، بشاش، ملایم، مایل

معنی : دلپذیر، حاضر، مطبوع معانی دیگر : خوشایند، مطلوب، خوب، موافق، سازوار، یکدل، راضی، سازگار، بشاش، ملایم، مایل

agreeable

<hr> دلپذیری، خوبی، سازگاری، موافقت، مطبوعیت

دلپذیری، خوبی، سازگاری، موافقت، مطبوعیت

agreeableness

agreeble

<hr> معنی : معهود <hr> معانی دیگر : مورد توافق، مورد قبول، مقرر، موعود، موعود the agreed price بهای مورد توافق

معنی : معهود معانی دیگر : مورد توافق، مورد قبول، مقرر، موعود، موعود the agreed price بهای مورد توافق

agreed

agreed award

agreed point

agreed upon

<hr> معنی : مطابق، موافق، متوافق

معنی : مطابق، موافق، متوافق

agreeing

<hr> معنی : توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه <hr> معانی دیگر : قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه، سازشنامه، (دستور زبان) همخوانی از نظر صرفی

معنی : توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه معانی دیگر : قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه، سازشنامه، (دستور زبان) همخوانی از نظر صرفی

agreement

agreement in principle

agreement sell

agreements

agrees

agreet

agreeuble

<hr> پرخاشگری، تعر­، تجاوز، تهاجم

پرخاشگری، تعر­، تجاوز، تهاجم

agression

<hr> پرخاشگر روانشناسى : پرخاشگرانه

پرخاشگر روانشناسى : پرخاشگرانه

agressive

<hr> پیشوند: کشاورزی،کشت،خاک (agro- هم می نویسند) [agrichemicals]

پیشوند: کشاورزی،کشت،خاک (agro- هم می نویسند) [agrichemicals]

agri

agri ppp

agri ppps

<hr> (امریکا) کشاورزی و صنایع و خدمات وابسته به آن

(امریکا) کشاورزی و صنایع و خدمات وابسته به آن

agribusiness

agribusinesses

<hr> معنی : کشاورزی، زراعتی، فلاحتی <hr> معانی دیگر : فلاحتی، زراعتی، کشاورزی

معنی : کشاورزی، زراعتی، فلاحتی معانی دیگر : فلاحتی، زراعتی، کشاورزی

agricultural

agricultural biotechnology

agricultural drought

agricultural economics

agricultural education

agricultural engineer

agricultural engineering

agricultural extension

agricultural goods

agricultural holding

agricultural insecticides

agricultural land

agricultural meteorology

agricultural pests

agricultural products

agricultural waste

agriculturally

<hr> معنی : کشاورزی، زراعت، فلاحت، برزگری <hr> معانی دیگر : کشت و کار

معنی : کشاورزی، زراعت، فلاحت، برزگری معانی دیگر : کشت و کار

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران