afis

<hr> معنی : سوزان، شعله ور <hr> معانی دیگر : مشتعل، درخشان، منور

معنی : سوزان، شعله ور معانی دیگر : مشتعل، درخشان، منور

aflame

<hr> معنی : شناور، در حرکت <hr> معانی دیگر : بر روی آب، سیل زده، آب گرفته، شایع، زبانزد، پابرجا، برقرار، روی پای خود، بر عرشه ی کشتی، در دریا، سرگردان، دستخوش امواج

معنی : شناور، در حرکت معانی دیگر : بر روی آب، سیل زده، آب گرفته، شایع، زبانزد، پابرجا، برقرار، روی پای خود، بر عرشه ی کشتی، در دریا، سرگردان، دستخوش امواج

afloat

aflp

afnor

afocal lens

afocal telescope

afoliate

<hr> معنی : برپا، پیاده، در جریان <hr> معانی دیگر : با راه رفتن، در شرف تکوین، در حال انجام

معنی : برپا، پیاده، در جریان معانی دیگر : با راه رفتن، در شرف تکوین، در حال انجام

afoot

aforemention

<hr> معنی : مزبور، فوقالذکر <hr> معانی دیگر : گفته شده در بالا، مذکور، مذبور

معنی : مزبور، فوقالذکر معانی دیگر : گفته شده در بالا، مذکور، مذبور

aforementioned

<hr> معنی : مذکور، مزبور، فوقالذکر، بالاگفته <hr> معانی دیگر : از پیش اندیشیده، عمدی، پیش اندیشی، (حقوق) به اسبق تصمیم، گفته شده در بالا، مذبور

معنی : مذکور، مزبور، فوقالذکر، بالاگفته معانی دیگر : از پیش اندیشیده، عمدی، پیش اندیشی، (حقوق) به اسبق تصمیم، گفته شده در بالا، مذبور

aforesaid

<hr> معنی : عمد، پیش اندیشیده، عمدی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) قبلا، در پیش، پیش از این، از پیش اندیشیده، پیش اندیشی، (حقوق) به اسبق تصمیم

معنی : عمد، پیش اندیشیده، عمدی معانی دیگر : (قدیمی) قبلا، در پیش، پیش از این، از پیش اندیشیده، پیش اندیشی، (حقوق) به اسبق تصمیم

aforethought

aformentioned

<hr> معنی : گرفتار، دچار <hr> معانی دیگر : گور خورده (مثل گره طناب و غیره)، در هم گیر کرده، گوریده، مصادم

معنی : گرفتار، دچار معانی دیگر : گور خورده (مثل گره طناب و غیره)، در هم گیر کرده، گوریده، مصادم

afoul

<hr> معنی : ترسیده، هراسان، ترسان، متوحش، سراسیمه، ترسنده <hr> معانی دیگر : (این واژه برای بیان تاسف یا معذوریت یا نفی به کار می رود)، از روی بیمیلی غالبا با of میاید، متاسف

معنی : ترسیده، هراسان، ترسان، متوحش، سراسیمه، ترسنده معانی دیگر : (این واژه برای بیان تاسف یا معذوریت یا نفی به کار می رود)، از روی بیمیلی غالبا با of میاید، متاسف

afraid

afraid for

afraid not

afraid of

afraid of his own shadow

afraid so

afraid to

afraide

afraidness

aframax

<hr> معنی : افریقا <hr> معانی دیگر : افریقا

معنی : افریقا معانی دیگر : افریقا

africa

african american

african jet

african lins

african lions

african states

africana

<hr> دارای کارکنان افریقایی کردن، پرسنل افریقایی بر سر کار گذاشتن

دارای کارکنان افریقایی کردن، پرسنل افریقایی بر سر کار گذاشتن

africanize

afrim

<hr> (امریکا)، مد سلمانی مردان سیاه (موهای بلند و پف کرده)، وابسته به این طرز سلمانی، پیشوند: افریقایی و - (پیش از حرف صدادار می شود: afro-american] (afr-]، afr : پیشوند بمعنی افریقایی میباشد

(امریکا)، مد سلمانی مردان سیاه (موهای بلند و پف کرده)، وابسته به این طرز سلمانی، پیشوند: افریقایی و - (پیش از حرف صدادار می شود: afro-american] (afr-]، afr : پیشوند بمعنی افریقایی میباشد

afro

afro caribbean

afro descendant

afrocentric

afrotropical

<hr> معنی : در پس کشتی <hr> معانی دیگر : (کشتی و هواپیما) در عقب، نزدیک به عقب، قسمت عقب عرشه، به سوی پاشنه، به طرف عقب، مخفف: بعد از ظهر، مخفف: فدراسیون معلمان امریکا

معنی : در پس کشتی معانی دیگر : (کشتی و هواپیما) در عقب، نزدیک به عقب، قسمت عقب عرشه، به سوی پاشنه، به طرف عقب، مخفف: بعد از ظهر، مخفف: فدراسیون معلمان امریکا

aftar

aften

<hr> معنی : پس از، بعد از، عقب، در عقب، بتقلید، بیادبود، در پی، پشت سر، مابعد، در جستجوی، در صدد <hr> معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) بعد، بعدی، دیگر، دیگری، پاپی، بااصرار، در نتیجه ی، به واسطه ی، علیرغم، با وجود، (از نظر رتبه و مقام و غیره) بعد از، مادون، پایین تر از، به سبک، به تقلید از، به رغم، (در مورد نامگذاری) به افتخار، به یاد بود، جویای احوال شدن، پس از آن، بعد از آن، عقبی، پسین، پیشوند: پس، بعد از [aftereffect]، مطابق

معنی : پس از، بعد از، عقب، در عقب، بتقلید، بیادبود، در پی، پشت سر، مابعد، در جستجوی، در صدد معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) بعد، بعدی، دیگر، دیگری، پاپی، بااصرار، در نتیجه ی، به واسطه ی، علیرغم، با وجود، (از نظر رتبه و مقام و غیره) بعد از، مادون، پایین تر از، به سبک، به تقلید از، به رغم، (در مورد

after

after a certain point

<hr> تا اندازه ای، تاحدی، نه چندان، به طور سرسری، باری به هر جهت

تا اندازه ای، تاحدی، نه چندان، به طور سرسری، باری به هر جهت

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران