baked shrimps

bakedshrimps

<hr> (نام بازرگانی) بیک لایت (پلاستیک ساخته شده از فرمالدئید و فنول)

(نام بازرگانی) بیک لایت (پلاستیک ساخته شده از فرمالدئید و فنول)

bakelite

<hr> معنی : نانوا، خباز <hr> معانی دیگر : شیرینی پز، طباخ

معنی : نانوا، خباز معانی دیگر : شیرینی پز، طباخ

baker

baker and hill osteotomy

baker travel

baker's

baker's dazen

<hr> معنی : سیزده <hr> معانی دیگر : سیزده عدد، سیزده تا، سیزده سیزده

معنی : سیزده معانی دیگر : سیزده عدد، سیزده تا، سیزده سیزده

baker's dozen

baker's yeast

bakeries

bakers

<hr> معنی : نانوایی، دکان نانوایی یا شیرینی پزی <hr> معانی دیگر : شیرینی پزی، خبازی، محل پخت و فروش نان و شیرینی و کیک (bakeshop و bakehouse هم می گویند)

معنی : نانوایی، دکان نانوایی یا شیرینی پزی معانی دیگر : شیرینی پزی، خبازی، محل پخت و فروش نان و شیرینی و کیک (bakeshop و bakehouse هم می گویند)

bakery

bakery filling

bakery product

bakes

bakeware

bakhdim

bakhtiari

baking

baking chocolate

baking cookies

baking oven

baking pan

<hr> معنی : پودر خمیرمایه <hr> معانی دیگر : پودر نانوایی (ماده ای که به جای مایه ی خمیر برای ورآمدن خمیر نان و غیره به کار می رود)

معنی : پودر خمیرمایه معانی دیگر : پودر نانوایی (ماده ای که به جای مایه ی خمیر برای ورآمدن خمیر نان و غیره به کار می رود)

baking powder

baking properties

baking quality

baking schedule

baking sheet

baking sheet pan

<hr> معنی : جوش شیرین <hr> معانی دیگر : جوش شیرین (nahco3)، گرد مخمر

معنی : جوش شیرین معانی دیگر : جوش شیرین (nahco3)، گرد مخمر

baking soda

baking time

baking tray

<hr> معنی : انعام، بخشش، رشوه <hr> معانی دیگر : (فارسی - در هند و پاکستان) بخشش، فارسی است بخشش

معنی : انعام، بخشش، رشوه معانی دیگر : (فارسی - در هند و پاکستان) بخشش، فارسی است بخشش

baksheesh

bakword

bakya

bakyard

<hr> basic assembly language کامپیوتر : زبان ساده شده زبان اسمبلى ورزش : از مچ پا به پایین

basic assembly language کامپیوتر : زبان ساده شده زبان اسمبلى ورزش : از مچ پا به پایین

<hr> ورزش : پوشش ضد اتش سر و گردن با شکافى جلو صورت

ورزش : پوشش ضد اتش سر و گردن با شکافى جلو صورت

balacava

<hr> کلاه بالا کلاوا (سر و گردن را می پوشاند و فقط سه سوراخ برای بینی و چشم ها دارد)

کلاه بالا کلاوا (سر و گردن را می پوشاند و فقط سه سوراخ برای بینی و چشم ها دارد)

balaclava

balaenidae

balaenoptera bonaerensis

balaenoptera borealis

balaenoptera edeni

balaenopteridae

<hr> معنی : میزان، تعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، تتمه حساب، متعادل کردن، موازنه کردن، برابر کردن <hr> معانی دیگر : ترازو (به ویژه اگر دو کفه ی آویزان داشته باشد)، همسنجگر، ترازگر، ترازمندی، هم ارزی، اراده و توان تصمیم گیری، توازن (فکری یا جسمی)، هموزنی، همسنگی، هم تراز کردن، هم سنگ کردن، هم وزن کردن یا بودن، متعادل کردن یا شدن، وزنه ی متقابل، پارسنگ، وزنه ی تعادل، (نیرو یا وزن) برابرساز، هم سنگ ساز، (حسابداری) موازنه، موجودی، مانده، تتمه، بقیه، (حسابداری) موازنه کردن، تسویه حساب کردن، تراز کردن، بالانس زدن، تعادل خود را حفظ کردن، (نقاشی و طراحی و تصنیف و غیره) هماهنگی، به هم خوردن و تناسب، جور بودن، هماهنگ کردن، پارسنگ کردن، خنثی کردن (وزن یا نیرو)، ترازمند کردن، نقطه ی تعادل، مرکز هم وزنی (balance point هم می گویند)، ترازجای، وزن کردن، در ترازو سنجیدن، مقایسه کردن، سنجیدن، (b بزرگ ـ نجوم) برج میزان (که بین برج های سنبله و عقرب قرار دارد)، روی دست ها ایستادن (بیشتر می گویند: handstand)

معنی : میزان، تعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، تتمه حساب، متعادل کردن، موازنه کردن، برابر کردن معانی دیگر : ترازو (به ویژه اگر دو کفه ی آویزان داشته باشد)، همسنجگر، ترازگر، ترازمندی، هم ارزی، اراده و توان تصمیم گیری، توازن (فکری یا جسمی)، هموزنی، همسنگی، هم تراز کردن، هم سنگ کردن، هم وزن کردن یا ب

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران