castle vania

<hr> پاسبان دژیاقلعه، دژبان

پاسبان دژیاقلعه، دژبان

castle ward

castles in the air

castoffs

castomers

<hr> روغن کرچک (که به عنوان مسهل کاربرد دارد)

روغن کرچک (که به عنوان مسهل کاربرد دارد)

castor oil

castor sugar

<hr> جندبیدستر، جندبادستر

castoreum

<hr> معنی : تضعیف کردن، اخته کردن، عقیم کردن <hr> معانی دیگر : تخم ها را کشیدن، بی خایه کردن، از مردی انداختن، (نادر) تخمدان های زن را در آوردن

معنی : تضعیف کردن، اخته کردن، عقیم کردن معانی دیگر : تخم ها را کشیدن، بی خایه کردن، از مردی انداختن، (نادر) تخمدان های زن را در آوردن

castrate

<hr> اخته، خواجه، خایه کشیده

اخته، خواجه، خایه کشیده

castrated

castration

castration anxiety

castration complex

castrillon

castrion anxiety

<hr> فیدل کاسترو (رهبر کمونیست های کوبا)

فیدل کاسترو (رهبر کمونیست های کوبا)

castro

castrog

casts

<hr> معنی : مشتری، تصادفی، اتفاقی، عارضی، غیر جدی <hr> معانی دیگر : بختوار، الله بختی، بختی، پیش بینی نشده، همین طوری، گاه به گاه، نامرتب، نامداوم، موقتی، بی ثبات، سطحی، ناژرف، کم، بی دقت، شلخته، شورتی، سر به هوا، بدون خم به ابرو آوردن، یخلی، سهل انگار، اهمالگر، غیر رسمی، خودمانی، آسوده، بی رودربایستی، آسود وار، لباس آسودوار، لباس و کفش راحت و خودمانی، بدشانسی، بدبیاری، حادثه، غیر مهم

معنی : مشتری، تصادفی، اتفاقی، عارضی، غیر جدی معانی دیگر : بختوار، الله بختی، بختی، پیش بینی نشده، همین طوری، گاه به گاه، نامرتب، نامداوم، موقتی، بی ثبات، سطحی، ناژرف، کم، بی دقت، شلخته، شورتی، سر به هوا، بدون خم به ابرو آوردن، یخلی، سهل انگار، اهمالگر، غیر رسمی، خودمانی، آسوده، بی رودربایستی، آسود و

casual

casual acquaintance

casual clothes

casual cloths

casual connection

casual courier

casual department

casual dining restaurant

casual dress

casual effect

casual find

casual friday

casual friend

casual observer

casual restaurant

casual teacher

casual work

casual worker

casualisation

casualization

casuall

<hr> تصادفا، بطورتصادف یااتفاق، ناگهان

تصادفا، بطورتصادف یااتفاق، ناگهان

casually

casually dressed

casualness

casualties

casualties of war

<hr> معنی : سانحه، تصادفات <hr> معانی دیگر : تصادف (به ویژه تصادف مهلک)، دژ رویداد، (ارتش) کشته یا زخمی یا اسیر، (جمع) تلفات، کشته، زخمی، هرکسی که در اثر سانحه زخمی یا کشته شود، خسارت و تلفات (در اثر حادثه)، تلفات

معنی : سانحه، تصادفات معانی دیگر : تصادف (به ویژه تصادف مهلک)، دژ رویداد، (ارتش) کشته یا زخمی یا اسیر، (جمع) تلفات، کشته، زخمی، هرکسی که در اثر سانحه زخمی یا کشته شود، خسارت و تلفات (در اثر حادثه)، تلفات

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران