child distruction

child friendly

<hr> کار خردسالان (در امریکا استخدام تمام وقت کودکان کمتر از شانزده سال ممنوع است)

کار خردسالان (در امریکا استخدام تمام وقت کودکان کمتر از شانزده سال ممنوع است)

child labor

child labour

child launching

child maltreatment

child marriage

child molester

child play

child pornigraphy

child prodigy

child prostitution

child rearing

child star

child supplemment

child support

child welcoming leave

child wise

child with a disability

child's place

<hr> بچه بازی، بازی کودکان، بازی کودکان هر کار بسیار آسان

بچه بازی، بازی کودکان، بازی کودکان هر کار بسیار آسان

child's play

child's portion

<hr> معنی : بچه زایی، بچه آوری <hr> معانی دیگر : زایمان، وضع حمل، زایش، زادن، زایایی

معنی : بچه زایی، بچه آوری معانی دیگر : زایمان، وضع حمل، زایش، زادن، زایایی

childbearing

<hr> معنی : زایمان، وضع حمل <hr> معانی دیگر : زایش، زاد

معنی : زایمان، وضع حمل معانی دیگر : زایش، زاد

childbirth

childcare and parenting

childcare worker

childfree

childfund

<hr> معنی : بچگی، خردی، کودکی، طفولیت <hr> معانی دیگر : خردسالی، مراحل اولیه ی هر چیز

معنی : بچگی، خردی، کودکی، طفولیت معانی دیگر : خردسالی، مراحل اولیه ی هر چیز

childhood

childhood disintegrative disorder

childhood disntegrative disorder

childhood friend

childhood home

childhood nutrition

childhood obesity

childhood onset fluency disorder

childhood sneezing

childhood sweetheart

<hr> معنی : کودکانه، بچه گانه، بچگانه، احمقانه <hr> معانی دیگر : طفل مانند، ناپخته، بی تجربه، سبک مغز، ناپسند

معنی : کودکانه، بچه گانه، بچگانه، احمقانه معانی دیگر : طفل مانند، ناپخته، بی تجربه، سبک مغز، ناپسند

childish

childish behavior

childishness

childlessness

<hr> معنی : کودک مانند، بچگانه، ساده و بیالایش <hr> معانی دیگر : کودک سان، طفل مانند، بچه مانند

معنی : کودک مانند، بچگانه، ساده و بیالایش معانی دیگر : کودک سان، طفل مانند، بچه مانند

childlike

childminder

childminding

childness gloves

childood ocd

<hr> (ابزار خانگی و غیره - ساخته شده به طریقی که بچه نتواند آن را به کار اندازد یا از آن بردارد) کودک ایمن

(ابزار خانگی و غیره - ساخته شده به طریقی که بچه نتواند آن را به کار اندازد یا از آن بردارد) کودک ایمن

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران