dava

davay

dave

<hr> معنی : داود <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: dave و davy و davey)

معنی : داود معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: dave و davy و davey)

david

davide into

davil

davison germer experiment

<hr> معنی : لنگرکش، کرجی بلندکن <hr> معانی دیگر : (کشتی)، بالاکش (جرثقیل) کشتی (که سابقا برای انداختن و برداشتن لنگر به کار می رفت)

معنی : لنگرکش، کرجی بلندکن معانی دیگر : (کشتی)، بالاکش (جرثقیل) کشتی (که سابقا برای انداختن و برداشتن لنگر به کار می رفت)

davit

davit collar

davit socket

davit stand

davood

davos

daw dam

<hr> معنی : اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن <hr> معانی دیگر : (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت

معنی : اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن معانی دیگر : (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت

dawdle

dawdler

dawdling

dawg

dawgs

<hr> معنی : سپیده، اغاز، سپیده دم، فجر، سحر، سحرگاه، بامداد، اغاز شدن <hr> معانی دیگر : پگاه، پیشتاب، شبگیر، غلس، (هنگام) طلوع آفتاب، آغاز (هر چیز)، شروع، سرآغاز، طلیعه، ظهور، پدیداری، عنفوان، شباب، (خورشید) دمیدن، سپیده زدن، سحر شدن، برآمدن (آفتاب)، تیغ کشیدن (آفتاب)، آغاز شدن، ظاهر شدن، پدیدار شدن، (معمولا با: on یا upon) پی بردن، آگاه شدن، اسم خاص مونث، طلوع

معنی : سپیده، اغاز، سپیده دم، فجر، سحر، سحرگاه، بامداد، اغاز شدن معانی دیگر : پگاه، پیشتاب، شبگیر، غلس، (هنگام) طلوع آفتاب، آغاز (هر چیز)، شروع، سرآغاز، طلیعه، ظهور، پدیداری، عنفوان، شباب، (خورشید) دمیدن، سپیده زدن، سحر شدن، برآمدن (آفتاب)، تیغ کشیدن (آفتاب)، آغاز شدن، ظاهر شدن، پدیدار شدن، (معمولا 

dawn

dawn of time

dawn on

dawn on someone

dawn the hall

dawn till dusk

dawn upon

dawned

dawned on

dawning

dawnload something

<hr> معنی : روز، روز روشن، یوم، روشنی روز، خادم روم <hr> معانی دیگر : روزگار، دوره، دوران، عهد، (حرف بزرگ) روز ویژه، هنگام رونق، عنفوان، شباب، دوران عظمت، عمر، زندگانی، شبانه روز (بیست و چهارساعت) (mean solar day هم می گویند)، روز حقوقی (از نیمه شب تا نیمه شب)، روز نجومی (از ظهر به ظهر) (رجوع شود به: sidereal day)

معنی : روز، روز روشن، یوم، روشنی روز، خادم روم معانی دیگر : روزگار، دوره، دوران، عهد، (حرف بزرگ) روز ویژه، هنگام رونق، عنفوان، شباب، دوران عظمت، عمر، زندگانی، شبانه روز (بیست و چهارساعت) (mean solar day هم می گویند)، روز حقوقی (از نیمه شب تا نیمه شب)، روز نجومی (از ظهر به ظهر) (رجوع شود به: sidereal

day 1

<hr> دایما، یک روز پس از روز دیگر

دایما، یک روز پس از روز دیگر

day after day

day after day and year after year

day and age

day and date

day and night

day by day

<hr> (خدمات مهد کودک) کودک داری، (درمان) مراقبت در روز

(خدمات مهد کودک) کودک داری، (درمان) مراقبت در روز

day care

day care center

day care centres

day for night

day in and day out

<hr> day in, day out (در مورد چیزهای ملال آور) هرروزه، یکنواخت

day in, day out (در مورد چیزهای ملال آور) هرروزه، یکنواخت

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران