پیشنهاد کاربران

eliminant

eliminat

<hr> معنی : خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن <hr> معانی دیگر : از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست کردن، (مسابقات قهرمانی و غیره) از دور خارج شدن، از مسابقه خارج شدن، (جبر و ریاضی) حذف کردن، (تنکرد شناسی - زیست شناسی - مواد زاید و فضولات و سموم و غیره را از بدن دفع کردن) برون ریختن، برون راندن، ردکردن، از معادله بیرون کردن

معنی : خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن معانی دیگر : از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست کردن، (مسابقات قهرمانی و غیره) از دور خارج شدن، از مسابقه خارج شدن، (جبر و ریاضی) حذف کردن، (تنکرد شناس

eliminate

eliminated

eliminating

eliminating lice and mites

<hr> معنی : طرد، محو، حذف، زدودگی، رفع <hr> معانی دیگر : زدودگی، رفع

معنی : طرد، محو، حذف، زدودگی، رفع معانی دیگر : زدودگی، رفع

elimination

elimination diet

elimination disorder

elimination disorders

elimination drive

elimination reaction

eliminationist

eliminative

<hr> ورزش : برنه در دور مقدماتى

ورزش : برنه در دور مقدماتى

eliminator

eliminiator

eliminox

elina

eliot

elipse

eliraze

elisheyton

<hr> (شعر و زبانشناسی - حذف یا ادغام یا نامفهوم تلفظ کردن واکه یا هجا و غیره) آواسترش، واکه سترش، هجاسترش، حذف، ادغام، باقوه مکانیکی شکستن

(شعر و زبانشناسی - حذف یا ادغام یا نامفهوم تلفظ کردن واکه یا هجا و غیره) آواسترش، واکه سترش، هجاسترش، حذف، ادغام، باقوه مکانیکی شکستن

elision

<hr> معنی : زبده، نخبه، گلچین <hr> معانی دیگر : (بیشتر با فعل جمع) نخبه، نخبگان، برگزیدگان، نورچشمی، سرآمد، تراز اول، گل سرسبد، دستچین، بهترین نوع، سرامدن، برگزیدن، ممتاز

معنی : زبده، نخبه، گلچین معانی دیگر : (بیشتر با فعل جمع) نخبه، نخبگان، برگزیدگان، نورچشمی، سرآمد، تراز اول، گل سرسبد، دستچین، بهترین نوع، سرامدن، برگزیدن، ممتاز

elite

elite seed

<hr> نخبه گرایی، نخبه سالاری، نخبه گری

نخبه گرایی، نخبه سالاری، نخبه گری

elitism

<hr> نخبه گرا، نخبه سالار، نخبه گر نخبه سالارانه

نخبه گرا، نخبه سالار، نخبه گر نخبه سالارانه

elitist

elixer

<hr> معنی : اکسیر، کیمیا، خیسانده <hr> معانی دیگر : (از عربی که خود از یونانی xerion آمده) اکسیر، کناد (که می پنداشتند فلزات را تبدیل به طلا می کند و یا عمر جاودانی می دهد)، معجون جوانی، آب زندگانی (elixir of life هم می گفتند)، (نادر) رجوع شود به: quintessence، رجوع شود به: panacea

معنی : اکسیر، کیمیا، خیسانده معانی دیگر : (از عربی که خود از یونانی xerion آمده) اکسیر، کناد (که می پنداشتند فلزات را تبدیل به طلا می کند و یا عمر جاودانی می دهد)، معجون جوانی، آب زندگانی (elixir of life هم می گفتند)، (نادر) رجوع شود به: quintessence، رجوع شود به: panacea

elixir

elixir of life

<hr> اسم خاص مونث (مخفف آن: liza)

اسم خاص مونث (مخفف آن: liza)

eliza

elizabethans

<hr> معنی : گوزن شمالی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: moose

معنی : گوزن شمالی معانی دیگر : رجوع شود به: moose

<hr> معنی : مقیاس طول <hr> معانی دیگر : (هر چیز به شکل: l)، بخش افزوده های ساختمان(که به صورت بال عمود بر ساختمان اصلی ساخته شده است)، ساختمان ضمیمه، ساختمان پیوست، (سابقا - انگلیس - معیار اندازه گیری پارچه و غیره برابر با پنج اینچ) ال، نام اندازه ای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است، معنی تقریبی مقیاس طول

معنی : مقیاس طول معانی دیگر : (هر چیز به شکل: l)، بخش افزوده های ساختمان(که به صورت بال عمود بر ساختمان اصلی ساخته شده است)، ساختمان ضمیمه، ساختمان پیوست، (سابقا - انگلیس - معیار اندازه گیری پارچه و غیره برابر با پنج اینچ) ال، نام اندازه ای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است، معنی تقریبی مقیاس طول

ella

ellbow rest height

elle fait tres attention a sa ligne

ellery

elliot

elliot or elliott

ellipitical

<hr> معنی : بیضی، شلجمی <hr> معانی دیگر : خاگ، خاگی، خایسان، تخم مرغی، خاگسان، توم، حذف، ادغام

معنی : بیضی، شلجمی معانی دیگر : خاگ، خاگی، خایسان، تخم مرغی، خاگسان، توم، حذف، ادغام

ellipse

ellipses

<hr> معنی : حذف، انداختگی، انداختن لغات <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) حذف به قرینه، همانند زنی (واژه هایی در جمله که از نظر دستوری مستحب ولی از نظر رساندن معنی لازم نیستند مثلا "if it is possible" که پس از همانندزنی می شود "if possible" یامثلا "the woman whom i love" که می شود "the woman i love")

معنی : حذف، انداختگی، انداختن لغات معانی دیگر : (دستور زبان) حذف به قرینه، همانند زنی (واژه هایی در جمله که از نظر دستوری مستحب ولی از نظر رساندن معنی لازم نیستند مثلا "if it is possible" که پس از همانندزنی می شود "if possible" یامثلا "the woman whom i love" که می شود "the woman i love")

ellipsis

<hr> (نگارش و چاپ - سه نقطه یا ستاره که نشان حذف واژه یا جمله و غیره از متن و یا نشان تغییر اندیشه ویا جمله ی نا تمام است) نشان حذف

(نگارش و چاپ - سه نقطه یا ستاره که نشان حذف واژه یا جمله و غیره از متن و یا نشان تغییر اندیشه ویا جمله ی نا تمام است) نشان حذف

ellipsis points

<hr> معنی : بیضی <hr> معانی دیگر : وابسته به جسم بیضی شکل(ellipsoidal هم می گویند)، (هندسه) بیضی وار، هاگسان، خایسان، تخم مرغی(ellipse مسطح یا دو بعدی است و ellipsoid جسیم است و سه بعدی)، سطح جسم هاگسان، تومی، بیضی مانند، بیضوی

معنی : بیضی معانی دیگر : وابسته به جسم بیضی شکل(ellipsoidal هم می گویند)، (هندسه) بیضی وار، هاگسان، خایسان، تخم مرغی(ellipse مسطح یا دو بعدی است و ellipsoid جسیم است و سه بعدی)، سطح جسم هاگسان، تومی، بیضی مانند، بیضوی

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران