experimental psychology

experimental setup and procedure

experimental study

experimental tests

experimental trials

<hr> اهل ازمایش، اهل تجربه، ازمایش کار

اهل ازمایش، اهل تجربه، ازمایش کار

experimentalist

<hr> ازراه ازمایش یاامتحان، ازروی تجربه، عملا

ازراه ازمایش یاامتحان، ازروی تجربه، عملا

experimentally

<hr> معنی : ازمایش <hr> معانی دیگر : آروین گری، آزمایش گری، تجربه ی علمی (برابر با: experiment)

معنی : ازمایش معانی دیگر : آروین گری، آزمایش گری، تجربه ی علمی (برابر با: experiment)

experimentation

experimentations

<hr> روانشناسى : ازمایشگر

experimenter

experimenting

experiments

experince

expers terms

experssing

<hr> معنی : ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژهگر، ویژه کار، ماهر <hr> معانی دیگر : کاردان، اهل فن، کارشناسانه

معنی : ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژهگر، ویژه کار، ماهر معانی دیگر : کاردان، اهل فن، کارشناسانه

expert

expert based method

expert car

expert knowledge

expert on

expert opinion

expert panel

expert pool

expert system

expert systems

<hr> معنی : خبرگی <hr> معانی دیگر : کاردانی، کارشناسی، مهارت، سررشته (ی کار)

معنی : خبرگی معانی دیگر : کاردانی، کارشناسی، مهارت، سررشته (ی کار)

expertise

expertise‐diverse

<hr> نظر کارشناسانه دادن (مثلا درباره ی ارزش تمبر قدیمی یا تابلو نقاشی)، کارشناسی کردن، نظر صائب دادن، پس از مطالعه ء دقیق نظریه فنی دادن، استادانه قضاوت کردن، اظهارنظرفنی کردن

نظر کارشناسانه دادن (مثلا درباره ی ارزش تمبر قدیمی یا تابلو نقاشی)، کارشناسی کردن، نظر صائب دادن، پس از مطالعه ء دقیق نظریه فنی دادن، استادانه قضاوت کردن، اظهارنظرفنی کردن

expertize

<hr> استادانه، ازروی خبرگی، ازروی کارشناسی

استادانه، ازروی خبرگی، ازروی کارشناسی

expertly

<hr> معنی : مهارت <hr> معانی دیگر : استادی، خبرگی، خبرویت

معنی : مهارت معانی دیگر : استادی، خبرگی، خبرویت

expertness

experts

expertsourcing expert sourcing expert sourcing

<hr> معنی : پاک کردن، کفاره دادن، جبران کردن <hr> معانی دیگر : تقاص دادن، به سزا رسیدن

معنی : پاک کردن، کفاره دادن، جبران کردن معانی دیگر : تقاص دادن، به سزا رسیدن

expiate

expient

<hr> معنی : انقضاء، بازدم، دم براوردگی <hr> معانی دیگر : نفس آخر، واپسین دم، مرگ، پایان، خاتمه، فرجام، تمام، اتمام، (قرارداد و غیره) سررسید، انقضا، زفیر، دم برآوری، هر صدایی مانند صدای بازدم: صدای h، صدای آه، سپری شدن، دم براوردن

معنی : انقضاء، بازدم، دم براوردگی معانی دیگر : نفس آخر، واپسین دم، مرگ، پایان، خاتمه، فرجام، تمام، اتمام، (قرارداد و غیره) سررسید، انقضا، زفیر، دم برآوری، هر صدایی مانند صدای بازدم: صدای h، صدای آه، سپری شدن، دم براوردن

expiration

expiration date

expiration datem07 5

<hr> معنی : بانتها رسیدن، سپری شدن، مردن، سرامدن، منقضی شدن، تمام شدن، بپایان رسیدن، دم براوردن <hr> معانی دیگر : بازدمیدن، دم برآوردن، زفیرکشیدن، نفس آخر را کشیدن، به پایان رسیدن، به سر رسیدن، خاتمه یافتن، (مهجور) بو دادن، (از خود) متصاعد کردن

معنی : بانتها رسیدن، سپری شدن، مردن، سرامدن، منقضی شدن، تمام شدن، بپایان رسیدن، دم براوردن معانی دیگر : بازدمیدن، دم برآوردن، زفیرکشیدن، نفس آخر را کشیدن، به پایان رسیدن، به سر رسیدن، خاتمه یافتن، (مهجور) بو دادن، (از خود) متصاعد کردن

expire

<hr> معنی : سپری <hr> معانی دیگر : منقضى، به سرامده، گذشته از موعد قانون ـ فقه : منقضى، سپرى شده بازرگانى : منقضى شده علوم نظامى : بدون اعتبار

معنی : سپری معانی دیگر : منقضى، به سرامده، گذشته از موعد قانون ـ فقه : منقضى، سپرى شده بازرگانى : منقضى شده علوم نظامى : بدون اعتبار

expired

expires

expiry date

<hr> معنی : تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن <hr> معانی دیگر : بیان کردن، بازنمود کردن، ویچاردن، دیماساندن، توجیه کردن، (برای کاری) دلیل آوردن، انگیزه نمایی کردن، تفسیر کردن، سفرنگیدن

معنی : تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن معانی دیگر : بیان کردن، بازنمود کردن، ویچاردن، دیماساندن، توجیه کردن، (برای کاری) دلیل آوردن، انگیزه نمایی کردن، تفسیر کردن، سفرنگیدن

explain

<hr> توجیه کردن، بهانه آوردن، (اشتباه و غیره ی خود را) کم اهمیت جلوه دادن

توجیه کردن، بهانه آوردن، (اشتباه و غیره ی خود را) کم اهمیت جلوه دادن

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران