husband foolish

husband house

husband mother

husband of no use

husband to be

husband's absence

husband's brother

husbandary

<hr> معنی : کشاورزی، فلاحت، باغبانی، کشتکاری <hr> معانی دیگر : پرورش، - پروری، صرفه جویی، اندوزگری، اندوزش، برزگری

معنی : کشاورزی، فلاحت، باغبانی، کشتکاری معانی دیگر : پرورش، - پروری، صرفه جویی، اندوزگری، اندوزش، برزگری

husbandry

husbands sister

husbnd

<hr> معنی : باغبانی، ارام، فش، خموشی، خاموش کردن، مخفی نگاه داشتن، صدا در نیاوردن، ارام شدن، ارامش دادن، ساکت باش <hr> معانی دیگر : (ندا به منظور دعوت کردن به سکوت) هیس !، سکوت، بی صدایی، ساکت کردن یا شدن، خموش کردن یا شدن، هیس کردن، بی صدا کردن یا شدن، (قدیمی) ساکت

معنی : باغبانی، ارام، فش، خموشی، خاموش کردن، مخفی نگاه داشتن، صدا در نیاوردن، ارام شدن، ارامش دادن، ساکت باش معانی دیگر : (ندا به منظور دعوت کردن به سکوت) هیس !، سکوت، بی صدایی، ساکت کردن یا شدن، خموش کردن یا شدن، هیس کردن، بی صدا کردن یا شدن، (قدیمی) ساکت

hush

<hr> (عامیانه) خیلی محرمانه، در خفای کامل، بسیار پنهانی، مخفی، سری، محرمانه

(عامیانه) خیلی محرمانه، در خفای کامل، بسیار پنهانی، مخفی، سری، محرمانه

hush hush

<hr> معنی : حق السکوت <hr> معانی دیگر : خموشانه، حق السکوت زبان بر، حق سکوت

معنی : حق السکوت معانی دیگر : خموشانه، حق السکوت زبان بر، حق سکوت

hush money

<hr> (نام بازرگانی) هاش پاپی، کفش جیر

(نام بازرگانی) هاش پاپی، کفش جیر

hush puppies

<hr> 1- ساکت شدن، 2- (خبر یا مذاکرات را) خفه کردن، محرمانه نگاهداشتن، جیک نزدن، بروز ندادن، مسکوت نگهداشتن، پنهان نگهداشتن، لاپوشانی کردن

1- ساکت شدن، 2- (خبر یا مذاکرات را) خفه کردن، محرمانه نگاهداشتن، جیک نزدن، بروز ندادن، مسکوت نگهداشتن، پنهان نگهداشتن، لاپوشانی کردن

hush up

hushed

hushed it up

hushkit

husiness

<hr> معنی : حقه گل، غلاف، پوست، بی سبوس کردن، بی پوشش کردن <hr> معانی دیگر : سبوس گیری کردن، پوست کندن، زبره گیری کردن، (پوسته ی بیرونی و خشک برخی دانه ها و میوه ها) پوسته، نیام، برونه، برون پوسته، زبره (hull هم می گویند)، (پوسته ی خشک و بدرد نخور هر چیز) پوکه، پوست افکنده، غلاف یا کاسه گل

معنی : حقه گل، غلاف، پوست، بی سبوس کردن، بی پوشش کردن معانی دیگر : سبوس گیری کردن، پوست کندن، زبره گیری کردن، (پوسته ی بیرونی و خشک برخی دانه ها و میوه ها) پوسته، نیام، برونه، برون پوسته، زبره (hull هم می گویند)، (پوسته ی خشک و بدرد نخور هر چیز) پوکه، پوست افکنده، غلاف یا کاسه گل

husk

huskily

huskless

<hr> معنی : نیرومند و درشت هیکل، خشک، پوست دار <hr> معانی دیگر : سگ سورتمه کش، سگ قطبی، سگ سیبری، (صدای انسان) خشک، دارای خس خس، خس خسی، خشن، سبوس دار، پرسبوس، پرزبره، پوکه مانند، زبره مانند، سبوس مانند

معنی : نیرومند و درشت هیکل، خشک، پوست دار معانی دیگر : سگ سورتمه کش، سگ قطبی، سگ سیبری، (صدای انسان) خشک، دارای خس خس، خس خسی، خشن، سبوس دار، پرسبوس، پرزبره، پوکه مانند، زبره مانند، سبوس مانند

husky

huso dauricus

huso huso

huss

hussel

<hr> معنی : شتاب، فشار، تکان، زور، هل دادن، فشار دادن، پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن <hr> معانی دیگر : با خشونت (با کسی) رفتار کردن، کنار زدن، (با فشار) عقب زدن، تنه زدن، (با خشونت) وادار کردن، کشان کشان بردن، دست به یخه شدن، (عامیانه) شتاباندن، تعجیل کردن، وادار به عجله کردن، (خودمانی) کلاه (سر کسی) گذاشتن، (با دغلکاری و اصرار) کسی را تیغ زدن، به کسی انداختن، به کسی قالب کردن، کلاشی کردن، (از میان جمعیت با فشار) رد شدن، با عجله گذشتن، (عامیانه) با سرعت و حرارت کار کردن، هم ور آمدن، کار تند و پراشتیاق، جنب و جوش، بشکولیدن، خیزیدن، دوندگی کردن، جان فشانی کردن، (خودمانی) فاحشگی کردن، جندگی کردن (به ویژه با جلب مشتری در خیابان ها)، کش و واکش، دست به یقه شدن، (خودمانی) تکاپو (به ویژه توام با نادرستی)، تلاش معاش (با دغلکاری)، عجله

معنی : شتاب، فشار، تکان، زور، هل دادن، فشار دادن، پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن معانی دیگر : با خشونت (با کسی) رفتار کردن، کنار زدن، (با فشار) عقب زدن، تنه زدن، (با خشونت) وادار کردن، کشان کشان بردن، دست به یخه شدن، (عامیانه) شتاباندن، تعجیل کردن، وادار به عجله کردن، (خودمانی

hustle

hustle and bustle

hustle and bustle of

hustle and pustle

<hr> جنب و جوش، پرکاری و حرارت، شور و غوغا

جنب و جوش، پرکاری و حرارت، شور و غوغا

hustle bustle

hustle off

<hr> معنی : کلاه بردار، اغوا کننده <hr> معانی دیگر : تکاپوگر، اهل جنب و جوش، پرشور و شر، سخت کوش، (خودمانی) کلاش، دغلکار، مفت خور، تیغ زن، درکش

معنی : کلاه بردار، اغوا کننده معانی دیگر : تکاپوگر، اهل جنب و جوش، پرشور و شر، سخت کوش، (خودمانی) کلاش، دغلکار، مفت خور، تیغ زن، درکش

hustler

hustlin

hustling

<hr> معنی : خانه کوچک، کلبه، خانه رعیتی، سپنج، کاشانه، الونک، خانه تابستانی، در کلبه جا دادن <hr> معانی دیگر : کوخ، آلونک، وردوک، کپر

معنی : خانه کوچک، کلبه، خانه رعیتی، سپنج، کاشانه، الونک، خانه تابستانی، در کلبه جا دادن معانی دیگر : کوخ، آلونک، وردوک، کپر

hut basement

<hr> معنی : صندوق، قفس، جعبه، خانه کوچک، کلبه <hr> معانی دیگر : (ظرف برای انبار کردن) صندوق، گنجانه، قفسه، یخدان، کمد چینی آلات (در پایین کشو دارد و در بالا تاقچه)، (جانوران کوچک) لانه، مرغدان، آغل، رجوع شود به: hut، (معدن) تغار خاکه شویی، تشتک، واگن یا کامیون (ویژه ی حمل خاک معدنی از معدن)، نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره <hr> hutch (huch) قفس، تغار

معنی : صندوق، قفس، جعبه، خانه کوچک، کلبه معانی دیگر : (ظرف برای انبار کردن) صندوق، گنجانه، قفسه، یخدان، کمد چینی آلات (در پایین کشو دارد و در بالا تاقچه)، (جانوران کوچک) لانه، مرغدان، آغل، رجوع شود به: hut، (معدن) تغار خاکه شویی، تشتک، واگن یا کامیون (ویژه ی حمل خاک معدنی از معدن)، نوعی پیمانه قدیمی

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران