moment's notice

momental ellipsoid

<hr> آنا، در یک دم، در یک لحظه، هر آن، لحظه به لحظه، دم به دم، یک دم، یک آن، برای لحظه ای، دم بدم، آن باآن، لحظه لحظه، یک لحظه، بطورآنی یا زودگذر

آنا، در یک دم، در یک لحظه، هر آن، لحظه به لحظه، دم به دم، یک دم، یک آن، برای لحظه ای، دم بدم، آن باآن، لحظه لحظه، یک لحظه، بطورآنی یا زودگذر

momentarily

<hr> معنی : زود گذر، انی <hr> معانی دیگر : آنی، گذرا، مکرر، تکرار شونده، بسایند، پی در پی، دایم، آن به آن

معنی : زود گذر، انی معانی دیگر : آنی، گذرا، مکرر، تکرار شونده، بسایند، پی در پی، دایم، آن به آن

momentary

momentary contact switch

momentary lapse

momentary pleasure

momento

<hr> معنی : مهم، خطیر، واجب، با اهمیت <hr> معانی دیگر : بسیار مهم، کرامند، مهندین، مهستین

معنی : مهم، خطیر، واجب، با اهمیت معانی دیگر : بسیار مهم، کرامند، مهندین، مهستین

momentous

momentous affair

momentous docision

moments

moments of clarity before you fall asleep

<hr> معنی : مقدار حرکت، نیروی حرکت انی، مقدار جنبش انی <hr> معانی دیگر : نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور، (فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم

معنی : مقدار حرکت، نیروی حرکت انی، مقدار جنبش انی معانی دیگر : نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور، (فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم

momentum

momentum conversation

momentum effects

momentum for the movement

momentum operator

moment’s notice

moming

momma

mommers

<hr> (بچگانه) مادر، مامی، ننه

(بچگانه) مادر، مامی، ننه

mommy

mommy ghamar

mommy's only got one pair of brains

momo

momoland

momomi

momotaro

<hr> (اسطوره ی یونان) مومس (خدای تمسخر و خرده گیری)

(اسطوره ی یونان) مومس (خدای تمسخر و خرده گیری)

momus

mon th of brfby

monabahram

monachus monachus

monagemus

monahikewina

monaliza smial

monamour

<hr> معنی : فرمانده، خسرو، فرمانروای مطلق، خدیو، پادشاه، سلطان، شهریار، مرد کلاهدار <hr> معانی دیگر : شاه، سرآمد، پیشگام، سالار، حکمران یگانه ی کشور، تک سالار، امیر، (زیست شناسی) تک سالاره، تک آغازه، تک خاستگاهه، ملکه

معنی : فرمانده، خسرو، فرمانروای مطلق، خدیو، پادشاه، سلطان، شهریار، مرد کلاهدار معانی دیگر : شاه، سرآمد، پیشگام، سالار، حکمران یگانه ی کشور، تک سالار، امیر، (زیست شناسی) تک سالاره، تک آغازه، تک خاستگاهه، ملکه

monarch

monarch butterfly

monarchial

<hr> وابسته به حکومت سلطنتی، وابسته به سلطنت <hr> monarchic(al) وابسته به سلطان یا سلطنت مستقل، سلطنتی، سلطنت خواه

وابسته به حکومت سلطنتی، وابسته به سلطنت monarchic(al) وابسته به سلطان یا سلطنت مستقل، سلطنتی، سلطنت خواه

monarchic

monarchic monarchical

monarchies

<hr> اصول نظام پادشاهی، هواداری از نظام پادشاهی، سلطنت طلبی، هوا خواهی از سلطنت مستقل اصول سلطنت

اصول نظام پادشاهی، هواداری از نظام پادشاهی، سلطنت طلبی، هوا خواهی از سلطنت مستقل اصول سلطنت

monarchism

<hr> هواه خواه سلطنت، مستقل

هواه خواه سلطنت، مستقل

monarchist

monarchomachs

monarchs

<hr> معنی : سلطنت، رژیم سلطنتی، سلطنت مطلقه، شهریاری <hr> معانی دیگر : شاهی، پادشاهی، کشور پادشاهی، (نادر) حکومت مطلقه، تک سالاری

معنی : سلطنت، رژیم سلطنتی، سلطنت مطلقه، شهریاری معانی دیگر : شاهی، پادشاهی، کشور پادشاهی، (نادر) حکومت مطلقه، تک سالاری

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران