off balance

off balance sheet

off balance sheet debt

off base

off board countermeasures

off budget

off by heart

<hr> خارج از میدان پوشش دوربین، خارج از فیلم یا تلویزیون

خارج از میدان پوشش دوربین، خارج از فیلم یا تلویزیون

off camera

off campus

<hr> بیرون از مرکز، منحرف از مرکز، خارج از مرکز

بیرون از مرکز، منحرف از مرکز، خارج از مرکز

off center

off center load

<hr> لنگ زدن، لنگى( در مورد چرخها) معمارى : لنگى

لنگ زدن، لنگى( در مورد چرخها) معمارى : لنگى

off centre

off chain

off chance

<hr> (شوخی و غیره) زننده، مستهجن، وقیح، قبیح، دارای رنگ ناجور، دارای رنگ مغایر

(شوخی و غیره) زننده، مستهجن، وقیح، قبیح، دارای رنگ ناجور، دارای رنگ مغایر

off color

off color joke

off colour

<hr> خارج از مسیر، دور از مسیر

خارج از مسیر، دور از مسیر

off course

off days

off diagonal positions

<hr> فارغ از کار، مرخص، خارج از خدمت

فارغ از کار، مرخص، خارج از خدمت

off duty

off flavor

off flavour

off form

off gas

off grid

off guard

off head

off hire

off hire clause off hire clause

off hire days

off hire survey off hire survey

off hour

<hr> (مجازی) نامناسب، ناجور، ناهنجار، (موسیقی) نا موزون، در کلید اشتباهی، در نت اشتباهی، نا هم ساز

(مجازی) نامناسب، ناجور، ناهنجار، (موسیقی) نا موزون، در کلید اشتباهی، در نت اشتباهی، نا هم ساز

off key

off kilter

off label

<hr> (انگلیس) فروشگاه نوشابه های الکلی (که جواز پیاله فروشی ندارد)

(انگلیس) فروشگاه نوشابه های الکلی (که جواز پیاله فروشی ندارد)

off licence

off life

off limit

<hr> ناحیه ی ورود ممنوع،خارج از حد،برون کنار،فرامرز

ناحیه ی ورود ممنوع،خارج از حد،برون کنار،فرامرز

off limits

<hr> <b>معنی</b> : برون خطی <hr> <b>معانی دیگر</b> : (کامپیوتر- وابسته به ابزاری که مستقیما به کامپیوتر وصل نبوده و زیر مهار آن نیستند - در برابر: درون خطی on-line) برون خطی،برراستا،قطع خط،ناپیوسته، برون خطی

معنی : برون خطی معانی دیگر : (کامپیوتر- وابسته به ابزاری که مستقیما به کامپیوتر وصل نبوده و زیر مهار آن نیستند - در برابر: درون خطی on-line) برون خطی،برراستا،قطع خط،ناپیوسته، برون خطی

off line

off line presentions

off line processing

<hr> خالی کردن، تهی کردن، بار خالی کردن، رجوع شود به: unload

خالی کردن، تهی کردن، بار خالی کردن، رجوع شود به: unload

واژه های حرف "o" - پیشنهاد کاربران