pancake ice

pancakes

pancasila

panch

panch phoron

panchakowaya

panchatantra

panchayat

panchoromatic

panchronic linguistics

panchrony

pancreatic cancer

pancreatic insufficiency

pancreopathy

panctual

pancuronium

pancyto penia

pancytopenia

<hr> رجوع شود به: giant panda، مورچه خوار فلس دار هیمالیا

رجوع شود به: giant panda، مورچه خوار فلس دار هیمالیا

panda

<hr> رجوع شود به: screw pine، کادی، کدر

رجوع شود به: screw pine، کادی، کدر

pandanus

pandas

<hr> معنی : ناخوشی همهگیر، همه جا گیر، جانگیر <hr> معانی دیگر : جهانگیر، فراگیر، (بیماری که در ناحیه ی بزرگی پراکنده است) بیماری جهانگیر، بیماری فراگیر

معنی : ناخوشی همهگیر، همه جا گیر، جانگیر معانی دیگر : جهانگیر، فراگیر، (بیماری که در ناحیه ی بزرگی پراکنده است) بیماری جهانگیر، بیماری فراگیر

pandemic

pandemic behaviour

pandemic lockdown

pandemicity

pandemics

<hr> معنی : دوزخ، غوغا، مرکز دوزخ، کاخ شیطان <hr> معانی دیگر : جنجال، جوش و خروش، قیامت، جهنم، جای شلوغ پلوغ، جای خر تو خر، محل پر جنب و جوش، مرکز دوز، کا&nbsp; شیطان

معنی : دوزخ، غوغا، مرکز دوزخ، کاخ شیطان معانی دیگر : جنجال، جوش و خروش، قیامت، جهنم، جای شلوغ پلوغ، جای خر تو خر، محل پر جنب و جوش، مرکز دوز، کا شیطان

pandemonium

<hr> معنی : جاکش، واسطه کار بد، جاکشی کردن <hr> معانی دیگر : (با: to) جاکشی کردن، (در کار بد) کار چاق کنی کردن، دامن زدن، تسهیل کردن، پا انداز، دلال محبت، دیوث، (کسی که دیگران را به ارضای امیال ناموجه خود کمک می کند) دلال مظلمه، خود فروش، کار چاق کن (panderer هم می گویند)

معنی : جاکش، واسطه کار بد، جاکشی کردن معانی دیگر : (با: to) جاکشی کردن، (در کار بد) کار چاق کنی کردن، دامن زدن، تسهیل کردن، پا انداز، دلال محبت، دیوث، (کسی که دیگران را به ارضای امیال ناموجه خود کمک می کند) دلال مظلمه، خود فروش، کار چاق کن (panderer هم می گویند)

pander

pander to

pandiculation

pandion haliatus

pandionidae

<hr> رجوع شود به: bandore، (اسطوره ی یونان) پاندورا (اولین زنی که خلق شد)، یکجور سه تار

رجوع شود به: bandore، (اسطوره ی یونان) پاندورا (اولین زنی که خلق شد)، یکجور سه تار

pandora

pandora box

pandora's box

pandora’s box

pandorum

<hr> (گیاه شناسی - برگ) به شکل ویولن (panduriform هم می گویند)، panduriform گیاه شناسی شبیه ویولون، محدب الطرفین

(گیاه شناسی - برگ) به شکل ویولن (panduriform هم می گویند)، panduriform گیاه شناسی شبیه ویولون، محدب الطرفین

pandurate

<hr> pandurate گیاه شناسی شبیه ویولون، محدب الطرفین

pandurate گیاه شناسی شبیه ویولون، محدب الطرفین

panduriform

<hr> معنی : تکه، قطعه، قاب شیشه، جام شیشه، دارای جام شیشه کردن <hr> معانی دیگر : شیشه (ی در و پنجره)، شیشه ی جام، جام، تخته ی در، پهنه ی دیوار، قاب در، هر یک از پهلوهای مسطح الماس یا مهره ی پیچ و غیره

معنی : تکه، قطعه، قاب شیشه، جام شیشه، دارای جام شیشه کردن معانی دیگر : شیشه (ی در و پنجره)، شیشه ی جام، جام، تخته ی در، پهنه ی دیوار، قاب در، هر یک از پهلوهای مسطح الماس یا مهره ی پیچ و غیره

pane

paneake

panegyrics

<hr> معنی : هیئت، قطعه، تابلو، تشک، قاب عکس، صفحه هیئت، قاب سقف، نقاشی بروی تخته، نقوش حاشیه دار کتاب، اعضای هیئت منصفه، قطعه مستطیلی شکل، عرق گیر، قاب گذاردن، حاشیه زدن به <hr> معانی دیگر : (سقف یا دیوار یا در و غیره) قاب، پهنه، پهن چوب، پهن تخته، (اتومبیل و هواپیما و دستگاه های برقی و غیره) تابلوی فرمان، صفحه ی کلیدها، سنجه خانه، (گروهی که برای کار بخصوصی فراخوان شده اند) هیئت، فراخواندگان، داورگان، جرگه، میزگرد، با قطعات مسطح (یا قاب یا تخته و غیره) پوشاندن یا زینت کردن، (با چوب و غیره) روکش کردن، پارچه یا نمد زیر زین، جل، پالان، زین پارچه ای، زین نرم، شیشه ی پنجره، جام (رجوع شود به: pane)، (نقاشی رنگ و روغن) بوم چوبی، نقاشی روی بوم چوبی، تصویر پر پهنا، فهرست کسانی که برای عضویت در هیئت منصفه ی دادگاه فراخوان شده اند، (هواپیما) هر یک از پهنه های فلزی (که به بال پیچ شده اند)، هر یک از تخته پارچه هایی که در چتر و چتر نجات و بالون و دامن زنانه و غیره به هم دوخته یا وصل شده اند، (خیاطی) خرج کار، فهرست هیئت یاعده ای که برای انجام خدمتی اماده اند، قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل و هواپیماوغ

معنی : هیئت، قطعه، تابلو، تشک، قاب عکس، صفحه هیئت، قاب سقف، نقاشی بروی تخته، نقوش حاشیه دار کتاب، اعضای هیئت منصفه، قطعه مستطیلی شکل، عرق گیر، قاب گذاردن، حاشیه زدن به معانی دیگر : (سقف یا دیوار یا در و غیره) قاب، پهنه، پهن چوب، پهن تخته، (اتومبیل و هواپیما و دستگاه های برقی و غیره) تابلوی فرمان، صف

panel

panel beater

panel colony

panel data

panel zone

<hr> عضو میزگرد یا هیئت مشاوران (و غیره)، عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیوتلویزیون

عضو میزگرد یا هیئت مشاوران (و غیره)، عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیوتلویزیون

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران