پیشنهاد کاربران

pomosexual

<hr> معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر <hr> معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

pomp

<hr> جلال و جبروت، کبکبه و دبدبه، مراسم باشکوه، تشریفات و زرق و برق

جلال و جبروت، کبکبه و دبدبه، مراسم باشکوه، تشریفات و زرق و برق

pomp and ceremony

<hr> معنی : طرز ارایش موی سر بطور پف کردن <hr> معانی دیگر : (آرایش موی زنانه و مردانه) موی پف کرده، موی انباشته در بالای سر

معنی : طرز ارایش موی سر بطور پف کردن معانی دیگر : (آرایش موی زنانه و مردانه) موی پف کرده، موی انباشته در بالای سر

pompadour

pompe

<hr> شهر پمپی (در نزدیکی ناپل در ایتالیا که در آتشفشان سال 79 میلادی نابود شد)

شهر پمپی (در نزدیکی ناپل در ایتالیا که در آتشفشان سال 79 میلادی نابود شد)

pompeii

<hr> (تزئین لباس و پرده و غیره) منگوله، مسلسل خود کار02 تا 04 میلیمتری

(تزئین لباس و پرده و غیره) منگوله، مسلسل خود کار02 تا 04 میلیمتری

pompom

<hr> معنی : قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه <hr> معانی دیگر : پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

معنی : قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه معانی دیگر : پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

pompous

pompous ass

<hr> با شکوه، با دبدبه، با تجمل، با طمطراق، با اب وتاب، بطور غلنبه

با شکوه، با دبدبه، با تجمل، با طمطراق، با اب وتاب، بطور غلنبه

pompously

pomps

<hr> (انگلیس - خودمانی) جاکش، دیوث، قرمدنگ، قرمساق

(انگلیس - خودمانی) جاکش، دیوث، قرمدنگ، قرمساق

ponce

poncey

<hr> معنی : کت بارانی، کلیجه امریکای جنوبی <hr> معانی دیگر : (امریکای لاتین) پانچو (پارچه ی پتو مانندی که در وسط سوراخ دارد و در زمستان می پوشند)

معنی : کت بارانی، کلیجه امریکای جنوبی معانی دیگر : (امریکای لاتین) پانچو (پارچه ی پتو مانندی که در وسط سوراخ دارد و در زمستان می پوشند)

poncho

<hr> معنی : تالاب، دریاچه، حوض درست کردن <hr> معانی دیگر : دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن

معنی : تالاب، دریاچه، حوض درست کردن معانی دیگر : دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن

pond

pond value

<hr> معنی : سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن <hr> معانی دیگر : غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

معنی : سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن معانی دیگر : غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

ponder

ponder on

ponder over

ponderal index

ponderation

pondered

pondering

ponderocrescive

ponderomotive

ponderoperditive

<hr> معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین <hr> معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

ponderous

ponds

poneratoxin

<hr> تاتو، اسب کوتاه وکوچک، ریز، تسویه حساب کردن، پرداختن، خلاصه اخبار

تاتو، اسب کوتاه وکوچک، ریز، تسویه حساب کردن، پرداختن، خلاصه اخبار

poney

ponie tail

ponies

ponknife

<hr> معنی : پل، پل دماغی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) پل، حدبه ی دماغی، پل وارولی (pons varolii هم می گویند)، حدبه دماغی

معنی : پل، پل دماغی معانی دیگر : (کالبد شناسی) پل، حدبه ی دماغی، پل وارولی (pons varolii هم می گویند)، حدبه دماغی

pons

ponseti

pontchartrain

pontchartrain city

pontederiaceae

pontiac

<hr> وابسته به کشور باستانی پنتوس (pontus)، دندان مصنوعی، وابسته به دریای سیاه، شبیه دریای سیاه

وابسته به کشور باستانی پنتوس (pontus)، دندان مصنوعی، وابسته به دریای سیاه، شبیه دریای سیاه

pontic

<hr> معنی : جامه اسقفی، وابسته به پاپ یا اسقف <hr> معانی دیگر : وابسته به کاهن اعظم یا کشیش اعظم، اسقفی، مطرانی، (مراسم کلیسا) تحت سرپرستی اسقف یا مطران، پر طمطراق، پرباد و فیس، فخرفروشانه، تفرعن آمیز، با جاه نمایی، وابسته به پاپ، پاپی (papal هم می گویند)، جامه و نشان های پاپ یا مطران

معنی : جامه اسقفی، وابسته به پاپ یا اسقف معانی دیگر : وابسته به کاهن اعظم یا کشیش اعظم، اسقفی، مطرانی، (مراسم کلیسا) تحت سرپرستی اسقف یا مطران، پر طمطراق، پرباد و فیس، فخرفروشانه، تفرعن آمیز، با جاه نمایی، وابسته به پاپ، پاپی (papal هم می گویند)، جامه و نشان های پاپ یا مطران

pontifical

<hr> جامه و نشانهای اسقفی، لباس رسمی

جامه و نشانهای اسقفی، لباس رسمی

pontificalia

<hr> معنی : امامت، رسالت کردن <hr> معانی دیگر : (با خودنمایی و فضل فروشی) عمل کردن یا حرف زدن، (با تظاهر به دانش و عقل زیاد) اظهار عقیده کردن، اظهار فضل کردن، مقام یا دوران تصدی پاپ یا مطران، (به عنوان پاپ یا مطران) سرپرستی کردن (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، اسقفی کردن، فضل فروشی کردن

معنی : امامت، رسالت کردن معانی دیگر : (با خودنمایی و فضل فروشی) عمل کردن یا حرف زدن، (با تظاهر به دانش و عقل زیاد) اظهار عقیده کردن، اظهار فضل کردن، مقام یا دوران تصدی پاپ یا مطران، (به عنوان پاپ یا مطران) سرپرستی کردن (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، اسقفی کردن، ف

pontificate

pontification

pontificial

pontine

ponting

<hr> معنی : جسر، پل موقت نظامی زدن <hr> معانی دیگر : قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند

معنی : جسر، پل موقت نظامی زدن معانی دیگر : قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران