پیشنهاد کاربران

restricts

restring

<hr> معنی : مستراح، استراحتگاه <hr> معانی دیگر : آبریزگاه، جایی (rest room هم می نویسند)، استراحتگاه، مستراح

معنی : مستراح، استراحتگاه معانی دیگر : آبریزگاه، جایی (rest room هم می نویسند)، استراحتگاه، مستراح

restroom

restrooms

restroration

restrorative medicine

restrospect

restruct

restructurant

<hr> بازسامان کردن، نوسازمان کردن، تجدید سازمان کردن، دگرسان کردن، دگرگون کردن

بازسامان کردن، نوسازمان کردن، تجدید سازمان کردن، دگرسان کردن، دگرگون کردن

restructure

restructured

restructured meat product

restructuring

rests

rests content

rests on

resublime

resubmission

resubmit

resuce

resulation

<hr> معنی : اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل، منتج شدن، نتیجه دادن، منجر شدن <hr> معانی دیگر : برآیند، (معمولا جمع) ثمره، ره آورد، بازآورد، نتیجه ی خوب، ثمر، (انگلیس - خودمانی - به ویژه فوتبال) برد، بردن، پیروز شدن، (با: from) ناشی شدن (از)، در اثر (چیزی) بودن، پیامد (چیزی) بودن، حاصل (چیزی) بودن، (با: in) انجامیدن (به)، به بار آوردن، (ریاضی) جواب، ناشی شدن

معنی : اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل، منتج شدن، نتیجه دادن، منجر شدن معانی دیگر : برآیند، (معمولا جمع) ثمره، ره آورد، بازآورد، نتیجه ی خوب، ثمر، (انگلیس - خودمانی - به ویژه فوتبال) برد، بردن، پیروز شدن، (با: from) ناشی شدن (از)، در اثر (چیزی) بودن، پیامد (چیزی) بودن، حاصل (چیزی) بودن، (

result

result 1 212 معنی

result attached

result crime

result from

result in

<hr> معنی : بردار، حاصل، منتج شونده، منتجه، پربرایند، بر ایند <hr> معانی دیگر : ناشی شده، منتج، حاصله، پی آیند (resulting هم می گویند)، نتیجه، پیامد، ثمره، بازآورد

معنی : بردار، حاصل، منتج شونده، منتجه، پربرایند، بر ایند معانی دیگر : ناشی شده، منتج، حاصله، پی آیند (resulting هم می گویند)، نتیجه، پیامد، ثمره، بازآورد

resultant

resultant wind

resulte

resulted

resulted from

resulted in

resulting

resulting cigarette weights

resulting from

resulting in

results

results in

resumable

<hr> معنی : خلاصه، حاصل، خلاصه تجربیات، چکیده کلام، ادامه یافتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، از سر گرفتن <hr> معانی دیگر : بازگرفتن، دوباره به دست آوردن، دوباره اشغال کردن، دوباره پوشیدن، ادامه دادن، دنبال کردن، از نو آغاز کردن

معنی : خلاصه، حاصل، خلاصه تجربیات، چکیده کلام، ادامه یافتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، از سر گرفتن معانی دیگر : بازگرفتن، دوباره به دست آوردن، دوباره اشغال کردن، دوباره پوشیدن، ادامه دادن، دنبال کردن، از نو آغاز کردن

resume

resume compliance

resume relations

resumed

resumer

resumes

resuming

<hr> معنی : شروع، تجدید، ادامه، باز یافت، از سر گیری <hr> معانی دیگر : دنبال گیری، بازگیری

معنی : شروع، تجدید، ادامه، باز یافت، از سر گیری معانی دیگر : دنبال گیری، بازگیری

resumption

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران