topped

topped with

<hr> معنی : دائم الخمر، چیز عالی، هرسکن، شاخه زن <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) برتر، بالاتر، والاتر، بیشتر، بلندتر، (عامیانه) رجوع شود به: top hat، سوهان

معنی : دائم الخمر، چیز عالی، هرسکن، شاخه زن معانی دیگر : (شخص یا چیز) برتر، بالاتر، والاتر، بیشتر، بلندتر، (عامیانه) رجوع شود به: top hat، سوهان

topper

<hr> معنی : طره گیسو، عمل هرس کردن، چاشنی روی غذا، عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل <hr> معانی دیگر : برتر بودن، بلندتر بودن (رجوع شود به: top)، روکش، رویه، لایه ی رویی، ارشد، مافوق، سرشاخه زنی، پرمدعا

معنی : طره گیسو، عمل هرس کردن، چاشنی روی غذا، عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل معانی دیگر : برتر بودن، بلندتر بودن (رجوع شود به: top)، روکش، رویه، لایه ی رویی، ارشد، مافوق، سرشاخه زنی، پرمدعا

topping

toppings

<hr> معنی : برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن <hr> معانی دیگر : فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

معنی : برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن معانی دیگر : فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

topple

topple over

toppled

toppling

toprim

tops

tops of

tops of feet

tops of the long blade

<hr> معنی : در راس، بالاسو، در عرشه <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) بخشی از بدنه ی کشتی که خارج از آب است، بخش رو آب، قسمت بالا

معنی : در راس، بالاسو، در عرشه معانی دیگر : (معمولا جمع) بخشی از بدنه ی کشتی که خارج از آب است، بخش رو آب، قسمت بالا

topside

topsis

topspin loop

<hr> نزدیک درز لباس کوک زدن

topstitch

<hr> وارونه، واژگون، سروته، درهم و برهم، مغشوش، پا در هوا

وارونه، واژگون، سروته، درهم و برهم، مغشوش، پا در هوا

topsy turvy

<hr> (قرن 16 - زنانه و مردانه) کلاه مزین به شاهپر یا جغه، کلاه زنانه کوچک و بی لبه، بوزینه دارای موی کلاله ای

(قرن 16 - زنانه و مردانه) کلاه مزین به شاهپر یا جغه، کلاه زنانه کوچک و بی لبه، بوزینه دارای موی کلاله ای

toque

toquo

torban

torbidden

torc

<hr> معنی : مشعل، چراغ قوه، فانوس، مشعلدار کردن <hr> معانی دیگر : روشنک، فروزانه، (مجازی) سرچشمه ی دانش یا فهم و غیره، (امریکا - خودمانی) حریق (عمدی) ایجاد کردن، آتش زدن، (جوشکاری و غیره) چراغ کوره ای، مشعل جوشکاری، انبر جوشکاری، اخگرفکن، آتش فکن، (انگلیس) چراغ قوه (بیشتر می گویند: flashlight)، چراه قوه

معنی : مشعل، چراغ قوه، فانوس، مشعلدار کردن معانی دیگر : روشنک، فروزانه، (مجازی) سرچشمه ی دانش یا فهم و غیره، (امریکا - خودمانی) حریق (عمدی) ایجاد کردن، آتش زدن، (جوشکاری و غیره) چراغ کوره ای، مشعل جوشکاری، انبر جوشکاری، اخگرفکن، آتش فکن، (انگلیس) چراغ قوه (بیشتر می گویند: flashlight)، چراه قوه

torch

torch reason

torched

torches

<hr> معنی : چنبر، گچ بری، قاش زین، قرپوس زین <hr> معانی دیگر : زمان گذشته ی: tear، رجوع شود به: torus، چنبری، علف بلند، مرتع، زمان ماضی فعل tear

معنی : چنبر، گچ بری، قاش زین، قرپوس زین معانی دیگر : زمان گذشته ی: tear، رجوع شود به: torus، چنبری، علف بلند، مرتع، زمان ماضی فعل tear

tore

tore apart

tore down

tore up

toretto

torf

tori

<hr> معنی : چنبری، هلالی <hr> معانی دیگر : به شکل نهنج، نهنجی، طبقی

معنی : چنبری، هلالی معانی دیگر : به شکل نهنج، نهنجی، طبقی

toric

tories

<hr> (در معابد shinto - ژاپن) طاق نصرت چوبی، توری، مدخل معبد، طاق مدخل معبد

(در معابد shinto - ژاپن) طاق نصرت چوبی، توری، مدخل معبد، طاق مدخل معبد

torii

toriod

torise

torispherical

tork'boy

tormation

<hr> معنی : شکنجه، عذاب، غرامت، ازار، زحمت، زجر، معذب کردن، زجر دادن <hr> معانی دیگر : (به ویژه روحی) عذاب، رنج، درد، اسباب شکنجه، عامل عذاب، رنج دادن، عذاب دادن، آزار دادن، مصدع شدن، رنجه داشتن، اذیت کردن، ناراحت کردن، پاپی شدن، بایک، (مهجور) ابزار شکنجه، (نادر) شکنجه کردن

معنی : شکنجه، عذاب، غرامت، ازار، زحمت، زجر، معذب کردن، زجر دادن معانی دیگر : (به ویژه روحی) عذاب، رنج، درد، اسباب شکنجه، عامل عذاب، رنج دادن، عذاب دادن، آزار دادن، مصدع شدن، رنجه داشتن، اذیت کردن، ناراحت کردن، پاپی شدن، بایک، (مهجور) ابزار شکنجه، (نادر) شکنجه کردن

torment

tormented

tormenter

<hr> (گیاه شناسی) پنچ انگشت نقره ای، پنجه برگ نقره ای (potentilla tormentilla)

(گیاه شناسی) پنچ انگشت نقره ای، پنجه برگ نقره ای (potentilla tormentilla)

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران