صفراکش

صفرت

صفصف

صفع

صفق

<hr> مترادف صفه : ایوان، تالار، سکو، شاه نشین، هشتی <hr> برابر پارسی : ستاوند

مترادف صفه : ایوان، تالار، سکو، شاه نشین، هشتی برابر پارسی : ستاوند

صفه

صفو

<hr> مترادف صفوت : برگزیدگی، نخبگی، باصفا، بی آمیغ، خالص، ناب <hr> متضاد صفوت : ناخالص

مترادف صفوت : برگزیدگی، نخبگی، باصفا، بی آمیغ، خالص، ناب متضاد صفوت : ناخالص

صفوت

صفوف

<hr> مترادف صفی : برگزیده، منتخب، بی آلایش، پاک، منزه <hr> برابر پارسی : پاک، پاکدل، نیک، نیکدل

مترادف صفی : برگزیده، منتخب، بی آلایش، پاک، منزه برابر پارسی : پاک، پاکدل، نیک، نیکدل

صفی

صفیحه

<hr> مترادف صفیر : آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فریاد، هتک <hr> برابر پارسی : بانگ

مترادف صفیر : آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فریاد، هتک برابر پارسی : بانگ

صفیر

صقال

صقال گرفتن

صقالت

صقر

صقع

صقل

صقیل

صلاء

<hr> مترادف صلابت : آسا، درشتی، سختی، شدت، صولت، عظمت، قوام، محکمی، مهابت، هیبت <hr> برابر پارسی : بزرگی، استواری، شکوه، ستبری، سترگی

مترادف صلابت : آسا، درشتی، سختی، شدت، صولت، عظمت، قوام، محکمی، مهابت، هیبت برابر پارسی : بزرگی، استواری، شکوه، ستبری، سترگی

صلابت

<hr> مترادف صلات : دعا، فریضه، نماز

مترادف صلات : دعا، فریضه، نماز

صلات

<hr> مترادف صلاح : صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی <hr> متضاد صلاح : فساد <hr> برابر پارسی : سزاوار، درخور، بایستگی

مترادف صلاح : صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی متضاد صلاح : فساد برابر پارسی : سزاوار، درخور، بایستگی

صلاح

صلاح کردن

<hr> مترادف صلاحیت : اهلیت، سزاواری، شایستگی، قابلیت، لیاقت <hr> برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

مترادف صلاحیت : اهلیت، سزاواری، شایستگی، قابلیت، لیاقت برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

صلاحیت

صلایه

<hr> مترادف صلب : بردبار، شکیبا، صبور، بردارکشیدن، دارزدن <hr> متضاد صلب : ناصبور

مترادف صلب : بردبار، شکیبا، صبور، بردارکشیدن، دارزدن متضاد صلب : ناصبور

صلب

صلبوت

صلبیه

صلت

<hr> مترادف صلح : آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه <hr> متضاد صلح : جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار <hr> برابر پارسی : آشتی، سازش، آسودگی

مترادف صلح : آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه متضاد صلح : جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار برابر پارسی : آشتی، سازش، آسودگی

صلح

صلحاء

صلصال

صلصل

صلصله

صلع

صلعم

<hr> مترادف صلف : تکبر، خودپسندی، خودخواهی، لاف زن، لافی، متصلف <hr> متضاد صلف : تواضع، غیرخواهی

مترادف صلف : تکبر، خودپسندی، خودخواهی، لاف زن، لافی، متصلف متضاد صلف : تواضع، غیرخواهی

صلف

صلم

<hr> مترادف صله : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت <hr> برابر پارسی : پاداش، پارنج

مترادف صله : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت برابر پارسی : پاداش، پارنج

صله

صله خوردن

صله یافتن

<hr> مترادف صلوات : درودها، دعاها، نمازها <hr> برابر پارسی : درود فرستادن

مترادف صلوات : درودها، دعاها، نمازها برابر پارسی : درود فرستادن

صلوات

صلواتی

صلی اللهعلیه و آله

صلی اللهعلیه و اله

<hr> مترادف صلیب : چلیپا، خاج، دار <hr> برابر پارسی : چلیپ، چلیپا، چلیلا

مترادف صلیب : چلیپا، خاج، دار برابر پارسی : چلیپ، چلیپا، چلیلا

واژه های حرف "ص" - فرهنگ معین