<hr> معنی : سحر، جادو گری، افسون گری، جادویی <hr> معانی دیگر : مهارت، چیره دستی، تبحر، خبرگی، جادو، اعجاز

معنی : سحر، جادو گری، افسون گری، جادویی معانی دیگر : مهارت، چیره دستی، تبحر، خبرگی، جادو، اعجاز

wizardry

<hr> معنی : خشکیده، لاغر، چروک، پژمردهیا پلاسیده <hr> معانی دیگر : چروکیده کردن یا شدن، پلاسیده کردن یا شدن، (کاشانی) ورچلسکیدن

معنی : خشکیده، لاغر، چروک، پژمردهیا پلاسیده معانی دیگر : چروکیده کردن یا شدن، پلاسیده کردن یا شدن، (کاشانی) ورچلسکیدن

wizen

<hr> معنی : خشکیده، چروکیده، پلاسیده <hr> معانی دیگر : (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizened apples سیبهای پلاسیده

معنی : خشکیده، چروکیده، پلاسیده معانی دیگر : (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizened apples سیبهای پلاسیده

wizened

<hr> معنی : لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن <hr> معانی دیگر : (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن، تاب داشتن، (چرخ و غیره) لنگی، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، دودل بودن، نسان کردن، در چر&nbsp; لنگ بودن، لنگی چر

معنی : لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن معانی دیگر : (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن، تاب داشتن، (چرخ و غیره) لنگی، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، د

wobble

<hr> معنی : لنگ، لرزنده، تلوتلو خور <hr> معانی دیگر : لرزنده، لنگ، تلوتلو خور

معنی : لنگ، لرزنده، تلوتلو خور معانی دیگر : لرزنده، لنگ، تلوتلو خور

wobbler

<hr> معنی : لق، جنبنده، لرزان <hr> معانی دیگر : سست، شل، متزلزل، سست بنیان، مرتعش، نوسانی، (امریکا - قدیمی) عضو اتحادیه انقلابی کارگران (در سال 1905 در شیکاگو تاسیس شد)

معنی : لق، جنبنده، لرزان معانی دیگر : سست، شل، متزلزل، سست بنیان، مرتعش، نوسانی، (امریکا - قدیمی) عضو اتحادیه انقلابی کارگران (در سال 1905 در شیکاگو تاسیس شد)

wobbly

<hr> معنی : خدای روز چهارشنبه <hr> معانی دیگر : odin : افسانه توتنی 'ادین ' خدای روز چهارشنبه

معنی : خدای روز چهارشنبه معانی دیگر : odin : افسانه توتنی 'ادین ' خدای روز چهارشنبه

woden

<hr> معنی : پریشانی، غصه <hr> معانی دیگر : (شدید) اندوه، غم، حزن، اندوهبار، غم انگیز، مرارت، فلاکت، مصیبت، گرفتاری، بلا، (ندا) وای !، هیهات !، افسوس، وای بر، علامت اندوه و غم

معنی : پریشانی، غصه معانی دیگر : (شدید) اندوه، غم، حزن، اندوهبار، غم انگیز، مرارت، فلاکت، مصیبت، گرفتاری، بلا، (ندا) وای !، هیهات !، افسوس، وای بر، علامت اندوه و غم

<hr> معنی : افسرده، درهم و برهم، گرفتار غم <hr> معانی دیگر : غم زده، اندوهبار، محزون، مغموم، فلاکت بار، مصیبت آمیز، فلاکت زده، مفلوک، بلادیده، (قدیمی) رجوع شود به: woeful، غرق دراندوه

معنی : افسرده، درهم و برهم، گرفتار غم معانی دیگر : غم زده، اندوهبار، محزون، مغموم، فلاکت بار، مصیبت آمیز، فلاکت زده، مفلوک، بلادیده، (قدیمی) رجوع شود به: woeful، غرق دراندوه

woebegone

<hr> معنی : غمگین، اسفناک، اندوهناک، بد بخت، محنت زده <hr> معانی دیگر : غم زده، محزون، اندوهگین، غصه دار، غم افزا، مصیبت بار، اندوه انگیز، اندوهبار، حزن انگیز، فلاکت آمیز، تاسف آور، اسف انگیز (قدیمی: woful)

معنی : غمگین، اسفناک، اندوهناک، بد بخت، محنت زده معانی دیگر : غم زده، محزون، اندوهگین، غصه دار، غم افزا، مصیبت بار، اندوه انگیز، اندوهبار، حزن انگیز، فلاکت آمیز، تاسف آور، اسف انگیز (قدیمی: woful)

woeful

<hr> معنی : گرگ، حریصانه خوردن، بوحشت انداختن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: down) با ولع خوردن، بلعیدن، (جانور شناسی) گرگ (canis)، خز گرگ، پوست گرگ، آدم سبع و حریص، آزمند، درنده خوی، ددمنش، (خودمانی - مرد) اهل لاس زدن، زن باز، زن ربا، زن بازی کردن، (ساز زهی) ناهنجاری، بدصدایی

معنی : گرگ، حریصانه خوردن، بوحشت انداختن معانی دیگر : (معمولا با: down) با ولع خوردن، بلعیدن، (جانور شناسی) گرگ (canis)، خز گرگ، پوست گرگ، آدم سبع و حریص، آزمند، درنده خوی، ددمنش، (خودمانی - مرد) اهل لاس زدن، زن باز، زن ربا، زن بازی کردن، (ساز زهی) ناهنجاری، بدصدایی

wolf

<hr> معنی : سگ گرگ، سگ گله <hr> معانی دیگر : سگ گرگ، سگ گله

معنی : سگ گرگ، سگ گله معانی دیگر : سگ گرگ، سگ گله

wolf dog

<hr> معنی : سگ تازی، تازی درشت اندام <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: irish wolfhound، سگ تازی، تازی درشت اندام

معنی : سگ تازی، تازی درشت اندام معانی دیگر : رجوع شود به: irish wolfhound، سگ تازی، تازی درشت اندام

wolfhound

<hr> معنی : گرگ صفت <hr> معانی دیگر : گرگ مانند، گرگو، درنده خو، ددمنش، پر حرص و ولع

معنی : گرگ صفت معانی دیگر : گرگ مانند، گرگو، درنده خو، ددمنش، پر حرص و ولع

wolfish

<hr> معنی : انواع پستانداران گوشتخوار دله، اهل میشیگان <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دله (gulo gulo از خانواده ی musteline - بومی شمال آسیا و اروپا و امریکا)، خز دله، پوست دله، (امریکا - عامیانه - w بزرگ) اهل ایالت میشیگان

معنی : انواع پستانداران گوشتخوار دله، اهل میشیگان معانی دیگر : (جانورشناسی) دله (gulo gulo از خانواده ی musteline - بومی شمال آسیا و اروپا و امریکا)، خز دله، پوست دله، (امریکا - عامیانه - w بزرگ) اهل ایالت میشیگان

wolverine

<hr> معنی : ماده، کلفت، زن، رفیقه، بانو، مؤنث، جنس زن، زنانگی، زن صفت <hr> معانی دیگر : زن (در برابر: مرد man)، زنان، نسوان، بانوان، (زن) خدمتکار، مستخدمه، (محلی) زن (در برابر: شوهر husband)، زوجه، عیال، ویژگی های زنانه، خصوصیات جنس مونث، زنیت، (زننده) زنکه، زنیکه، زنک، (در ترکیب) زن، مونث، خانم، (محلی) معشوقه، رفیقه نامشروع، مونک <hr> woman _ پسوند: - زن، - خانم، مونث، مادینه [chairwoman , sportswoman]

معنی : ماده، کلفت، زن، رفیقه، بانو، مؤنث، جنس زن، زنانگی، زن صفت معانی دیگر : زن (در برابر: مرد man)، زنان، نسوان، بانوان، (زن) خدمتکار، مستخدمه، (محلی) زن (در برابر: شوهر husband)، زوجه، عیال، ویژگی های زنانه، خصوصیات جنس مونث، زنیت، (زننده) زنکه، زنیکه، زنک، (در ترکیب) زن، مونث، خانم، (محلی) معشوق

woman

<hr> معنی : عالم نسوان، زنیت، حس زنانگی، زنی <hr> معانی دیگر : خانم، زن، زنان، نسوان، زنانگی

معنی : عالم نسوان، زنیت، حس زنانگی، زنی معانی دیگر : خانم، زن، زنان، نسوان، زنانگی

womanhood

<hr> معنی : زن صفت، زنانه، مربوط به زن یا زنان <hr> معانی دیگر : زن وار

معنی : زن صفت، زنانه، مربوط به زن یا زنان معانی دیگر : زن وار

womanish

<hr> معنی : مرد زن پرست <hr> معانی دیگر : مشتاق زن

معنی : مرد زن پرست معانی دیگر : مشتاق زن

womanizer

<hr> معنی : زنان، جنس زن، گروه زنان، نژاد زن <hr> معانی دیگر : نسوان، بانوان، زن جماعت

معنی : زنان، جنس زن، گروه زنان، نژاد زن معانی دیگر : نسوان، بانوان، زن جماعت

womankind

<hr> معنی : زن صفت، زنانه، شبیه زن، زن مانند، مثل زن <hr> معانی دیگر : زن وار

معنی : زن صفت، زنانه، شبیه زن، زن مانند، مثل زن معانی دیگر : زن وار

womanlike

<hr> معنی : زنانگی، صفات زنانه <hr> معانی دیگر : زنانگی، صفات زنانه

معنی : زنانگی، صفات زنانه معانی دیگر : زنانگی، صفات زنانه

womanliness

<hr> معنی : زنانه، در خور زنان، مثل زن <hr> معانی دیگر : زن وار، زن مانند، برازنده ی زن، رجوع شود به: womanish

معنی : زنانه، در خور زنان، مثل زن معانی دیگر : زن وار، زن مانند، برازنده ی زن، رجوع شود به: womanish

womanly

<hr> معنی : شکم، بطن، رحم، زهدان، بچه دان <hr> معانی دیگر : (مجازی) زادگاه، رستنگاه، منشا، (در اصل) شکم، گویک، بوگان، آبسته، پروردن

معنی : شکم، بطن، رحم، زهدان، بچه دان معانی دیگر : (مجازی) زادگاه، رستنگاه، منشا، (در اصل) شکم، گویک، بوگان، آبسته، پروردن

womb

<hr> معنی : جانور کیسه داری شبیه خرس <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) وامبت (تیره ی vombatidae - بومی استرالیا)

معنی : جانور کیسه داری شبیه خرس معانی دیگر : (جانورشناسی) وامبت (تیره ی vombatidae - بومی استرالیا)

wombat

<hr> معنی : زنان، جنس زن، جماعت زنان <hr> معانی دیگر : (عامیانه) زن ها، نسوان، زنان خانواده، بانوان (womenfolks هم می گویند)

معنی : زنان، جنس زن، جماعت زنان معانی دیگر : (عامیانه) زن ها، نسوان، زنان خانواده، بانوان (womenfolks هم می گویند)

womenfolk

<hr> معنی : وان <hr> معانی دیگر : گذشته و اسم مفعول: win، (انگلیس - محلی) زندگی کردن (در)، سکنی داشتن، (واحد اصلی پول کره ی شمالی و جنوبی) ون، vt سکنی کردن، معتاد شدن، مقیم شدن، زمان ماضی فعل win : برد، پیروز شد

معنی : وان معانی دیگر : گذشته و اسم مفعول: win، (انگلیس - محلی) زندگی کردن (در)، سکنی داشتن، (واحد اصلی پول کره ی شمالی و جنوبی) ون، vt سکنی کردن، معتاد شدن، مقیم شدن، زمان ماضی فعل win : برد، پیروز شد

<hr> معنی : شگفت، حیرت، تعجب، غریبه، اعجوبه، عجب، شگفت داشتن، حیرت زده کردن، متعجب شدن، در شگفت شدن، تعجب کردن <hr> معانی دیگر : شگفتی، اعجاب، معجزه، فرجود، ورچ، کار خارق العاده، معجزه آسا، شگرف، (شخص یا چیز) شگفت انگیز، چیز عجیب، جای تعجب، شگفت انگیزی، اعجاز، شگفتیدن، حسرت خوردن، شگفت زده شدن، کنجکاو بودن، ندانستن، شک داشتن، جویا بودن، حیرت انگیز، غریب

معنی : شگفت، حیرت، تعجب، غریبه، اعجوبه، عجب، شگفت داشتن، حیرت زده کردن، متعجب شدن، در شگفت شدن، تعجب کردن معانی دیگر : شگفتی، اعجاب، معجزه، فرجود، ورچ، کار خارق العاده، معجزه آسا، شگرف، (شخص یا چیز) شگفت انگیز، چیز عجیب، جای تعجب، شگفت انگیزی، اعجاز، شگفتیدن، حسرت خوردن، شگفت زده شدن، کنجکاو بودن، ن

wonder

<hr> معنی : حیرت زده، تعجب کننده <hr> معانی دیگر : حیرت زده، تعجب کننده

معنی : حیرت زده، تعجب کننده معانی دیگر : حیرت زده، تعجب کننده

wonderer

<hr> معنی : شگفت انگیز، عجیب، شگرف، شگفت اور، حیرتانگیز <hr> معانی دیگر : تعجب آور، اعجاب انگیز، (عامیانه) عالی، معرکه، کولاک، بسیارخوب

معنی : شگفت انگیز، عجیب، شگرف، شگفت اور، حیرتانگیز معانی دیگر : تعجب آور، اعجاب انگیز، (عامیانه) عالی، معرکه، کولاک، بسیارخوب

wonderful

<hr> معنی : سرزمین عجایب، کشور زیبای خیالی، سرزمین پرنعمت <hr> معانی دیگر : سرزمین شگفتی ها، سرزمین پریان

معنی : سرزمین عجایب، کشور زیبای خیالی، سرزمین پرنعمت معانی دیگر : سرزمین شگفتی ها، سرزمین پریان

wonderland

<hr> معنی : شگفت، حیرت، تعجب، چیز شگفت انگیز <hr> معانی دیگر : شگفتی، (هر چیز) شگفت انگیز

معنی : شگفت، حیرت، تعجب، چیز شگفت انگیز معانی دیگر : شگفتی، (هر چیز) شگفت انگیز

wonderment

<hr> معنی : استادی، معجزه، کار عجیب <hr> معانی دیگر : عمل یا اثر (هنری و غیره) شگفت انگیز، شاهکار حیرت انگیز، مهارت، معجزه، استادی عجیب

معنی : استادی، معجزه، کار عجیب معانی دیگر : عمل یا اثر (هنری و غیره) شگفت انگیز، شاهکار حیرت انگیز، مهارت، معجزه، استادی عجیب

wonderwork

<hr> معنی : شگرف، حیرت اور، عجیب وشگفت انگیز، حیرت زا <hr> معانی دیگر : شگفت انگیز، سحر آمیز، فوق العاده

معنی : شگرف، حیرت اور، عجیب وشگفت انگیز، حیرت زا معانی دیگر : شگفت انگیز، سحر آمیز، فوق العاده

wondrous

<hr> (امریکا - خودمانی - شاگرد) خرخوان، سخت کوش

(امریکا - خودمانی - شاگرد) خرخوان، سخت کوش

wonk

<hr> معنی : ضعیف، سست، نحیف، بی ثبات، لرزان، افتادنی <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سست، متزلزل

معنی : ضعیف، سست، نحیف، بی ثبات، لرزان، افتادنی معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سست، متزلزل

wonky

<hr> معنی : عادت، رسم، معتاد به، خو گرفته، خو دادن، معتاد شدن <hr> معانی دیگر : خوی، اموخته، خو گرفتن یا خو دادن

معنی : عادت، رسم، معتاد به، خو گرفته، خو دادن، معتاد شدن معانی دیگر : خوی، اموخته، خو گرفتن یا خو دادن

wont

<hr> معنی : معتاد، معمولی، عادی <hr> معانی دیگر : معهود

معنی : معتاد، معمولی، عادی معانی دیگر : معهود

wonted

<hr> معنی : خواستگاری کردن، اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، جلب لطف کردن <hr> معانی دیگر : اظهار عشق کردن، عشقبازی کردن، جلب کردن، به دست آوردن، دنبال چیزی رفتن، منت کشیدن

معنی : خواستگاری کردن، اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، جلب لطف کردن معانی دیگر : اظهار عشق کردن، عشقبازی کردن، جلب کردن، به دست آوردن، دنبال چیزی رفتن، منت کشیدن

<hr> معنی : چوب، بیشه، درختستان، هیزم، جنگل، چوبی، چوبی، درخت کاری کردن، الوار انباشتن <hr> معانی دیگر : گرنت وود (نقاش امریکایی)، (معمولا جمع) بیشه، درود، الوار، هیمه، بشکه (چوبی)، ویژه ی چوب یا هیمه، (به ویژه برای سوخت) چوب دادن (به)، هیزم رساندن، هیمه تهیه کردن، رجوع شود به: firewood، (جمع) سازهای بادی چوبی، (بازی گلف) چوگان سرچوبی، رشد کننده یازیست کننده در چوب، چوب زی، جنگل کاری کردن، از درخت پوشاندن، هیزم گیری کردن، سوخت گیری کردن، (قدیمی)، دیوانه، (به طور خشونت آمیز) عصبانی

معنی : چوب، بیشه، درختستان، هیزم، جنگل، چوبی، چوبی، درخت کاری کردن، الوار انباشتن معانی دیگر : گرنت وود (نقاش امریکایی)، (معمولا جمع) بیشه، درود، الوار، هیمه، بشکه (چوبی)، ویژه ی چوب یا هیمه، (به ویژه برای سوخت) چوب دادن (به)، هیزم رساندن، هیمه تهیه کردن، رجوع شود به: firewood، (جمع) سازهای بادی چوب

wood

<hr> معنی : قاب چوبی سقف و کف اتاق، قطعه چوب <hr> معانی دیگر : تکه ی چوب، تخته، قطعه ی چوب

معنی : قاب چوبی سقف و کف اتاق، قطعه چوب معانی دیگر : تکه ی چوب، تخته، قطعه ی چوب

wood block

<hr> معنی : زغال چوب <hr> معانی دیگر : زغال چوب (رجوع شود به: charcoal)

معنی : زغال چوب معانی دیگر : زغال چوب (رجوع شود به: charcoal)

wood coal

<hr> (کاغذسازی و غیره) خمیر چوب، خمیر چوپ برای کاغذ سازی

(کاغذسازی و غیره) خمیر چوب، خمیر چوپ برای کاغذ سازی

wood pulp

<hr> معنی : ترشک درختی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) شبدر ترشک، ترشک درختی (جنس oxalis تیره ی oxalidaceae)

معنی : ترشک درختی معانی دیگر : (گیاه شناسی) شبدر ترشک، ترشک درختی (جنس oxalis تیره ی oxalidaceae)

wood sorrel

<hr> معنی : خراطی <hr> معانی دیگر : خراطی چوب، چوب تراشی

معنی : خراطی معانی دیگر : خراطی چوب، چوب تراشی

wood turning

<hr> معنی : یاسمن زرد <hr> معانی دیگر : woodbine سیگار برگ ارزان، ویشه، تاک جنگلی

معنی : یاسمن زرد معانی دیگر : woodbine سیگار برگ ارزان، ویشه، تاک جنگلی

woodbind

<hr> معنی : یاسمن زرد، سیگار برگ ارزان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) موچسب، پلاخور، شونگ، شن، یاسمن زرد (انواع پیچ های امین الدوله ی اروپایی: lonicera periclymenum - گیاه بالارو بومی امریکای شمالی: parthenocissus quinquefolia از خانواده ی انگورها)، woodbind سیگار برگ ارزان، ویشه، تاک جنگلی، یکجور سیگار ارزان

معنی : یاسمن زرد، سیگار برگ ارزان معانی دیگر : (گیاه شناسی) موچسب، پلاخور، شونگ، شن، یاسمن زرد (انواع پیچ های امین الدوله ی اروپایی: lonicera periclymenum - گیاه بالارو بومی امریکای شمالی: parthenocissus quinquefolia از خانواده ی انگورها)، woodbind سیگار برگ ارزان، ویشه، تاک جنگلی، یکجور سیگار ارزان

woodbine

<hr> معنی : منبت کار، چوب تراش <hr> معانی دیگر : منبت کار، چوب تراش

معنی : منبت کار، چوب تراش معانی دیگر : منبت کار، چوب تراش

واژه های حرف "w" - مترادف و متضاد