صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
برانگیختن
برانگیخته
برانگیزاندن
برانگیزنده
برانگیزنده احساسات
براه انداختن
براه جدیدی رفتن
براهجدیدی رفتن
براورد
براورد اشتباه
براورد غلط
براورد کردن
براورد کردنی
براوردن
براوردن نیازها
براورده کرد
براوردکردن
برای
برای ان
برای ان (منظور)
برای ان که
برای انکه
برای اینکه
برای تمام عمر
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
برای جمعاوری اراء فعالیت کردن
برای خود برداشتن
برای ما
برای مثال
برای مدت نامعلومی
برای نخستین بار باز کردن
برای نخستین بار بازکردن
برای هدف معین بکار رفته
برای هر
برای هر شخص
برای هرشخص
برای همیشه
برای همیشه ترک گفتن
برای پول خود را پست کردن
برای چه
برای چیزی بی تاب شدن
برای گذراندن لا یحه ای (درسالن انتظارنمایندگان مجلسین) سخنرانی وتبلیغات کردن
برای یدکی نگاه داشتن
برباد دادن
بربادرفتن
برباس
بربالش گذاردن
بربری
بیشتر