defensive stock

defensive structural realism

defensive structure

defensive war

defensive wounds

defensively

<hr> روانشناسى : حالت دفاعى داشتن

روانشناسى : حالت دفاعى داشتن

defensiveness

defensor

defensorship

defensory

<hr> معنی : تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن <hr> معانی دیگر : به تاخیر انداختن، (به بعد) موکول کردن، معوق کردن، طفره رفتن، (خدمت نظام) معافیت موقت گرفتن، (تاریخ آغاز خدمت نظام را) عقب انداختن، تسلیم شدن (به میل یا داوری دیگری)، تمکین کردن، سرفرود آوردن، گردن نهادن، ملاحظه ی کسی را کردن (معمولا با: to)

معنی : تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن معانی دیگر : به تاخیر انداختن، (به بعد) موکول کردن، معوق کردن، طفره رفتن، (خدمت نظام) معافیت موقت گرفتن، (تاریخ آغاز خدمت نظام را) عقب انداختن، تسلیم شدن (به میل یا داوری دیگری)، تمکین کردن، سرفرود آوردن، گردن نهادن، ملاحظه ی ک

defer

defer a payment

deferable

defered correction

<hr> معنی : تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی <hr> معانی دیگر : حرمت، ملاحظه، تسلیم بودن (به میل یا داوری دیگری)، سر فرود آوری، گردن نهی، احترام گذاری

معنی : تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی معانی دیگر : حرمت، ملاحظه، تسلیم بودن (به میل یا داوری دیگری)، سر فرود آوری، گردن نهی، احترام گذاری

deference

deferens

<hr> معنی : برنده، بیرون برنده، خروجی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: deferential، برون بر، ناقل

معنی : برنده، بیرون برنده، خروجی معانی دیگر : رجوع شود به: deferential، برون بر، ناقل

deferent

deferentectomy

<hr> معنی : باحرمت، از روی احترام <hr> معانی دیگر : با ادب، مودب، با ملاحظه، احترام آمیز، تکریم آمیز، محترمانه

معنی : باحرمت، از روی احترام معانی دیگر : با ادب، مودب، با ملاحظه، احترام آمیز، تکریم آمیز، محترمانه

deferential

deferential traditionalism

deferentiality

deferentially

<hr> معنی : تاخیر، تعویق <hr> معانی دیگر : دیرکرد، پس افکنی، (نظام) معافیت موقت

معنی : تاخیر، تعویق معانی دیگر : دیرکرد، پس افکنی، (نظام) معافیت موقت

deferment

deferment factor

deferments

defernite

deferrable

deferral

deferral method

deferral of debt repayment

deferral of tax expense

deferrals

<hr> معنی : دیرفرست <hr> معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

معنی : دیرفرست معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

deferred

deferred address

deferred and rotational grazing

deferred annuity

deferred call

deferred charges

deferred credit

deferred credits

deferred exit

deferred grazing

deferred income

deferred income tax

deferred income taxes

deferred liabilities

deferred liability

<hr> (خرید کالا) خرید قسطی، خرید به شرط پرداخت در آینده

(خرید کالا) خرید قسطی، خرید به شرط پرداخت در آینده

واژه های حرف "d"