صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "پ" - لغت نامه دهخدا
پشت
پشت آب
پشت آسمان
پشت اب
پشت اسمان
پشت بادام
پشت بارو
پشت باغ
پشت بام
پشت بدادن
پشت بر
پشت بر اوردن
پشت برآوردن
پشت برگاشتن
پشت بست
پشت بسطام
پشت بند
پشت بندی
پشت بندی کردن
پشت به پشت دا
پشت به پشت دادن
پشت تنگ
پشت جغویر
پشت جوب
پشت حسن
پشت خار
پشت خمیدن
پشت دادن
پشت درد
پشت دری
پشت دست
پشت دست گزیدن
پشت دستی
پشت دوتا کردن
پشت راست کردن
پشت رو
پشت رو کردن
پشت رودبار
پشت ریز
پشت ریش
پشت زدن
پشت سر
پشت سرهم
پشت شهیدان
پشت شکستن
پشت قوی
پشت لرزیدن
پشت مازه
بیشتر